Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
hazily
با داشتن غبار و مه
Other Matches
mists
غبار
mist
غبار
filmed
غبار
film
غبار
haze
غبار
dust
غبار
nedula
غبار
dusted
غبار
dusts
غبار
filmy
غبار گرفته
filmiest
غبار گرفته
filmier
غبار گرفته
dimness of the eye
غبار چشم
mistful
غبار دار
cosmic dust
غبار کیهانی
amathophobia
غبار هراسی
fallout
گرد و غبار اتمی
dust separation
جداسازی گرد و غبار
dust respirator
ماسک ضد گردو غبار
smaze
غبار شبیه مه رقیق
interstellar dust
غبار بین- ستارهای
rainout
ریزش ابر اتمی به علت رطوبت هوا بارش غبار اتمی
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
bears
داشتن
having
داشتن
wanted
کم داشتن
bear
داشتن
to hold a meeting
داشتن
possesses
داشتن
bear
در بر داشتن
intercommon
داشتن
have
داشتن
want
کم داشتن
doubts
شک داشتن
to possess
داشتن
to have
داشتن
to hold
داشتن
to have possession of
داشتن
doubt
شک داشتن
possess
داشتن
lackvt
کم داشتن
doubted
شک داشتن
possessing
داشتن
bears
در بر داشتن
lacks
کم داشتن
owns
داشتن
lack
کم داشتن
lacked
کم داشتن
relieving
داشتن
redolence
بو داشتن
relieve
داشتن
relieves
داشتن
to be in a f.
تب داشتن
own
داشتن
owned
داشتن
owning
داشتن
to be feverish
تب داشتن
to have f.
تب داشتن
monogyny
داشتن یک زن
doubting
شک داشتن
to go hot
تب داشتن
to be in rapport
تماس داشتن
to be in demand
طالب داشتن
contradict
تناقض داشتن با
contradicted
تناقض داشتن با
to be in debt
بدهی داشتن
to be in a state of a
بیم داشتن
to be in contact
تماس داشتن
to be in arrear
پس افت داشتن
to be afraid
بیم داشتن
see after
توجه داشتن به
desiring
میل داشتن
tolerates
طاقت داشتن
tolerating
طاقت داشتن
implies
دلالت داشتن
shilly shally
دودلی داشتن
shimmey
تاب داشتن
shimmey
لرزش داشتن
imply
دلالت داشتن
implying
دلالت داشتن
to have patience
شکیبایی داشتن
to have in stock
موجود داشتن
to have in view
در نظر داشتن
shimmy
تاب داشتن
shimmy
لرزش داشتن
tolerated
طاقت داشتن
to bear a grudge
لج یاکینه داشتن
to bear any one a grudge
به کسی لج داشتن
to have in remembrance
بخاطر داشتن
abominates
تنفر داشتن
to have in remembrance
یاد داشتن
to get the wind up
بیم داشتن
to give support to
نگاه داشتن
to hang up
نگاه داشتن
to have a bee in ones bonnet
کک درتنبان داشتن
to have an steem for
محترم داشتن
to rold in steem
محترم داشتن
hears
خبر داشتن
hear
خبر داشتن
abominating
تنفر داشتن
abominate
تنفر داشتن
to fondle to the heart
گرامی داشتن
expect
چشم داشتن
to bear enmity
دشمنی داشتن
to bring good luck
شگون داشتن
contradicts
تناقض داشتن با
to carry authority
نفوذیاقدرت داشتن
contests
اعتراض داشتن بر
vary
فرق داشتن
contesting
اعتراض داشتن بر
contested
اعتراض داشتن بر
contest
اعتراض داشتن بر
to drive at
قصد داشتن از
adjudge
مقرر داشتن
to drive at
توجه داشتن به
varies
فرق داشتن
abominated
تنفر داشتن
tolerate
طاقت داشتن
disguise
نهان داشتن
retains
نگاه داشتن
to lay fast
نگاه داشتن
retaining
نگاه داشتن
retained
نگاه داشتن
to lie heavy on one's heart
رنجه داشتن
retain
نگاه داشتن
to lie heavy on one's heart
معذب داشتن
expects
چشم داشتن
to lock out
نگاه داشتن
to lay by the heels
باز داشتن
to keep a fast
روزه داشتن
to keep any one waiting
نگاه داشتن
to keep in
نگاه داشتن
occupying
مشغول داشتن
occupy
مشغول داشتن
occupies
مشغول داشتن
to keep shop
دکان داشتن
to keep up prices
نرخهارابالانگاه داشتن
to keep watch
پاس داشتن
to know by heart
ازحفظ داشتن
to know for certain
یقین داشتن
to know what's what
خبرازجهان داشتن
expecting
چشم داشتن
to look forward to
انتظار داشتن
expected
چشم داشتن
stick up
برجستگی داشتن
eloign
دورنگاه داشتن از
trepan
تمایل داشتن
play-act
نقش داشتن
play-acted
نقش داشتن
play-acting
نقش داشتن
play-acts
نقش داشتن
To be hesitating. To vacI'llate between.
تردید داشتن
limps
سکته داشتن
limped
سکته داشتن
limp
سکته داشتن
nettles
رنجه داشتن
stick-up
برجستگی داشتن
stick-ups
برجستگی داشتن
keeps
نگاه داشتن
keep
نگاه داشتن
to observe a fast
روزه داشتن
to owe one a grudge
با کسی لج داشتن
to put to a pause
نگاه داشتن
to run on
ادامه داشتن
to send away
اعزام داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com