Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
to bolt
با سرعت زیاد حرکت کردن
Other Matches
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
spanks
با سرعت حرکت کردن
spanked
با سرعت حرکت کردن
spank
با سرعت حرکت کردن
drags
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
dragged
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
fleets
هدف متحرک با سرعت حرکت کردن
fleet
هدف متحرک با سرعت حرکت کردن
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
fast
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasted
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasts
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fastest
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
aberration
جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
momentum
سرعت حرکت شتاب حرکت
overload speed
سرعت بار زیاد
high velocity
با سرعت ابتدایی زیاد
high velocity
سرعت اولیه زیاد
high velocity
سرعت دهانهای زیاد
high velocity drop
بارریزی با سرعت سقوط زیاد
blowing
خروج هوا با فشار و سرعت زیاد
impingement
برخورد گازهای با سرعت زیاد به ساختمان هواپیما
jets
جریانی که با سرعت زیاد از یک روزنه خارج شود
jetted
جریانی که با سرعت زیاد از یک روزنه خارج شود
jetting
جریانی که با سرعت زیاد از یک روزنه خارج شود
jet
جریانی که با سرعت زیاد از یک روزنه خارج شود
speeds
سرعت حرکت
speeding
سرعت حرکت
nippiness
سرعت حرکت
promptness
سرعت حرکت
speed
سرعت حرکت
quickness
سرعت حرکت
rapidity
سرعت حرکت
paced
سرعت حرکت
pace
سرعت حرکت
swiftness
سرعت حرکت
speed of action
سرعت حرکت
promptitude
سرعت حرکت
paces
سرعت حرکت
rates
سرعت حرکت
rapidness
سرعت حرکت
rate
سرعت حرکت
speediness
سرعت حرکت
easiness
[quickness]
سرعت حرکت
celerity
سرعت حرکت
fleetness
سرعت حرکت
alacrity
[speed]
سرعت حرکت
velocity
سرعت حرکت
sustained rate
سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
average speed
سرعت متوسط حرکت
wind velocity
سرعت حرکت باد
electrothermal printer
چاپگری با سرعت زیاد بااستفاده از عناصر گرمازا چاپگر حرارتی
cruising speed
سرعت حرکت هواپیما یا کشتی
sound velocity
سرعت حرکت صوت در اب دریا
jet stream
جریان باد جت استریم درطبقه استراتوسفر که دارای فشار و سرعت زیاد میباشد
rate of march
سرعت حرکت اهنگ حرکت اهنگ راهپیمایی
remaining velocity
سرعت گلوله در نقاط مختلف مسیر حرکت
fluttering
کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
flutter
کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
fluttered
کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
flutters
کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
fleeting target
هدف متحرک و زودگذر هدفی که با سرعت حرکت میکند
rate joystick
سکان هدایتی با سرعت ثابت حرکت مکان نما
atmospheric braking
کند شدن سرعت حرکت یک جسم هنگام برخورد بااتمسفر
fast
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasts
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
channelled
اتصال مستقیم بین کانالهای اصل ورودی / خروجی در کامپیوتر تا ارسال داده با سرعت زیاد را ممکن کند
channels
اتصال مستقیم بین کانالهای اصل ورودی / خروجی در کامپیوتر تا ارسال داده با سرعت زیاد را ممکن کند
channeled
اتصال مستقیم بین کانالهای اصل ورودی / خروجی در کامپیوتر تا ارسال داده با سرعت زیاد را ممکن کند
channel
اتصال مستقیم بین کانالهای اصل ورودی / خروجی در کامپیوتر تا ارسال داده با سرعت زیاد را ممکن کند
channeling
اتصال مستقیم بین کانالهای اصل ورودی / خروجی در کامپیوتر تا ارسال داده با سرعت زیاد را ممکن کند
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
computer animation
تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت نرم آنها ایجاد شود
poomse
نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
coriolis force
نیروی اینرسی فاهری که روی یک جسم با سرعت زاویهای داخل یک سیستم دوار در حرکت است
jitter
خطایی که در آن حرکت سرعت بالا پایین نشانگر روی صفحه وجدو دارد و در یک ارسال فیش
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
aircraft arresting hook
مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
flow
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flowed
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flows
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
animation
این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
slewing
سرعت حرکت ابزارهای ماشینی کنترل شده عددی ازیک محل به محل دیگر
animations
این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
combined speed indicator
عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
speed ring
طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
inflow ratio
نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
burning rate
سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
indicated airspeed
سرعت تعیین شده بوسیله سرعت نمای هواپیما
machine number
عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
rate of flame propagation
سرعت پخش شدن شعله سرعت احتراق
tachometer
اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج
true air speed
سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
variable ratio
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
muzzle velocity
سرعت دهانهای سرعت اولیه گلوله
rate of pouring
سرعت سیلان سرعت جاری شدن
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
inputted
فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
input
فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
frequented
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
overspend
زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
grnish
زیاد کردن
intensification
زیاد کردن
overloads
زیاد پر کردن
increase
زیاد کردن
overstock
زیاد پر کردن
to run rup
زیاد کردن
increased
زیاد کردن
increases
زیاد کردن
propagating
زیاد کردن
heighten
زیاد کردن
heightened
زیاد کردن
overload
زیاد پر کردن
overloaded
زیاد پر کردن
propagates
زیاد کردن
propagate
زیاد کردن
add
زیاد کردن
propagated
زیاد کردن
heightening
زیاد کردن
heightens
زیاد کردن
support
CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
chocked nozzle
خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
accelerating
سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerates
سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerated
سرعت دادن سرعت گرفتن
subsonic
با سرعت کمتر از سرعت صوت
accelerate
سرعت دادن سرعت گرفتن
barrel
با سرعت زیادحرکت کردن
rate
سرعت ارزیابی کردن
rates
سرعت ارزیابی کردن
barrels
با سرعت زیادحرکت کردن
elevation of security
زیاد کردن تامین
propagating
زیاد کردن پروردن
overloaded
زیاد بار کردن
propagates
زیاد کردن پروردن
oversimplified
زیاد ساده کردن
overloads
زیاد بار کردن
oversimplification
زیاد ساده کردن
raises
پروراندن زیاد کردن
overwork
کار زیاد کردن
overworked
کار زیاد کردن
propagated
زیاد کردن پروردن
overheats
زیاد گرم کردن
overworking
کار زیاد کردن
overheated
زیاد گرم کردن
oversimplifies
زیاد ساده کردن
oversimplify
زیاد ساده کردن
overrating
زیاد براورد کردن
overrates
زیاد براورد کردن
overcharging
زیاد حساب کردن
overcharges
زیاد حساب کردن
overfreight
زیاد بار کردن
overcharged
زیاد حساب کردن
overpress
زیاد پافشاری کردن در
overcharge
زیاد حساب کردن
overrated
زیاد براورد کردن
overrate
زیاد براورد کردن
over refine
زیاد موشکافی کردن
over excite
زیاد تحریک کردن
oversimplifying
زیاد ساده کردن
overworks
کار زیاد کردن
make much of
استفاده زیاد کردن از
overload
زیاد بار کردن
ransacked
زیاد کاوش کردن
to overexert
تقلای زیاد کردن
ransacking
زیاد کاوش کردن
ransacks
زیاد کاوش کردن
adds
زیاد کردن برد
adding
زیاد کردن برد
add
زیاد کردن برد
strains
کوشش زیاد کردن
strain
کوشش زیاد کردن
superheat
گرم کردن زیاد
ransack
زیاد کاوش کردن
expanded , capacity
زیاد کردن گنجایش
overheat
زیاد گرم کردن
propagate
زیاد کردن پروردن
raise
پروراندن زیاد کردن
overestimating
زیاد براورد کردن
overestimates
زیاد براورد کردن
overestimated
زیاد براورد کردن
overestimate
زیاد براورد کردن
to overwork oneself
زیاد کار کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com