Dictiornary-Farsi | با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
at full pelt	با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه


Search result with all words

full pelt	با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
Other Matches

ventre a terre	سراسیمه باشتاب هرچه بیشتر شکم بزمین
cyclotron	دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise.	شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
bandwidth	صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
topsail	سراسیمه
hotfoot	سراسیمه
slap bang	سراسیمه
slap-bang	سراسیمه
head first	از سر سراسیمه
neck and crop	سراسیمه
headlong	سراسیمه
head-first	از سر سراسیمه
headforemost	از سر سراسیمه
pell-mell	سراسیمه
he first	سراسیمه
to put in a flutter	سراسیمه کردن
stun	سراسیمه کردن
stunned	سراسیمه کردن
flusters	سراسیمه کردن
flustering	سراسیمه کردن
pell mell	سراسیمه پراشوب
flustered	سراسیمه کردن
fluster	سراسیمه کردن
stuns	سراسیمه کردن
unaware	غفلتا سراسیمه
flutteringly	لرزان سراسیمه
headfirst	ازسر سراسیمه
fluttering	حرکت سراسیمه
shocks	سراسیمه کردن
fluttered	حرکت سراسیمه
shocked	سراسیمه کردن
flutter	حرکت سراسیمه
unawares	غفلتا سراسیمه
agitate	سراسیمه کردن
agitates	سراسیمه کردن
hotfoot	سراسیمه رفتن
shock	سراسیمه کردن
flutters	حرکت سراسیمه
fluttering	سراسیمه بودن لرزاندن
fluttered	سراسیمه بودن لرزاندن
flutter	سراسیمه بودن لرزاندن
to be in a flutter	سراسیمه یا اشفته بودن
flutters	سراسیمه بودن لرزاندن
flurry	بادناگهانی سراسیمه کردن
flurries	بادناگهانی سراسیمه کردن
panic stricken	دست پاچه بی جهت سراسیمه
panic struck	دست پاچه بی جهت سراسیمه
drive	چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives	چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
pelts	شتاب
at full lick	با شتاب
at leisure	بی شتاب
expedience	شتاب
speed	شتاب
hastiness	شتاب
expediency	شتاب
unhurried	بی شتاب
acceleration lane	خط شتاب
pelted	شتاب
accelerators	شتاب
pelt	شتاب
cursoriness	شتاب
over hasty	پر شتاب
accelerator	شتاب
unhurriedly	بی شتاب
precipitation	شتاب
acceleration	شتاب
haste	شتاب
in a hurry	در شتاب
hustled	شتاب
speeds	شتاب
hie thee	شتاب کن
speeding	شتاب
hustles	شتاب
hustling	شتاب
hustle	شتاب
instantaneous acceleration	شتاب لحظه ای
hie	شتاب کردن
linear acceleration	شتاب خطی
to come along	شتاب کردن
acceleration of gravity	شتاب گرانی
acceleration of gravity	شتاب گرانش
longitudinal acceleration	شتاب طولی
acceleration principle	اصل شتاب
acceleration space	فضای شتاب
acceleration of free fall	شتاب گرانی
hurriedness	شتاب زدگی
hying	شتاب کردن
impact acceleration	شتاب ضربه ای
electron acceleration	شتاب الکترون
in a hurried state	در حال شتاب
hastener	شتاب کننده
d. haste	شتاب زیاد
initial acceleration	شتاب اولیه
make a push	شتاب کردن
acceleration of gravity	شتاب ثقل
angular acceleration	شتاب زاویهای
tilts	شتاب پرتاب
angular acceleratin	شتاب زاویهای
tilted	شتاب پرتاب
peremptory	شتاب امیز
tilt	شتاب پرتاب
hurrying	راندن شتاب
hurriedly	از روی شتاب
hurrying	شتاب کردن
hurry	راندن شتاب
hurry	شتاب کردن
hurries	راندن شتاب
hurries	شتاب کردن
deceleration	شتاب منفی
deceleration	شتاب کاهنده
accelerometer	شتاب سنج
accelerating	شتاب دادن
accelerates	شتاب دادن
accelerated	شتاب دادن
accelerate	شتاب دادن
acceleration of free fall	شتاب ثقل
apparent gravity	شتاب گرانی
acceleration time	زمان شتاب
accelerated particle	ذره با شتاب
accelerating electrode	الکترود شتاب ده
accelerating power	قدرت شتاب
hasty	شتاب زده
acceleration coefficient	ضریب شتاب
acceleration due to gravity	شتاب ثقل
centripetal acceleration	شتاب مرکزگرا
coefficient of acceleration	ضریب شتاب
apparent gravity	شتاب ثقل
to make haste	شتاب کردن
post haste	با شتاب فراوان
post deflection acceleration	شتاب ثانوی
positive acceleration	شتاب مثبت
retardation	شتاب منفی
transverse acceleration	شتاب عرضی
to look sharp	شتاب کردن
whirry	شتاب کردن
normal acceleration	شتاب قائم
speed	شتاب کامیابی
speed	میزان شتاب
speed	شتاب حرکت
speeding	شتاب کامیابی
to make a hurry	شتاب کردن
precipitateness	شتاب زدگی
dispatches	کشتن شتاب
skelpit	شتاب کردن
skelp	شتاب کردن
skeet	شتاب کردن
spatchcock	با شتاب جادادن
previousness	شتاب زدگی
despatched	کشتن شتاب
despatches	کشتن شتاب
despatching	کشتن شتاب
dispatch	کشتن شتاب
jotted	با شتاب نوشتن
speeding	میزان شتاب
speeding	شتاب حرکت
normal acceleration	شتاب عمودی
accelerators	شتاب دهنده
net acceleration	شتاب خالص
negative acceleration	شتاب منفی
no hurry	شتاب نداریم
resultant acceleration	شتاب خالص
dispatched	کشتن شتاب
net acceleration	شتاب برایند
resultant acceleration	شتاب برایند
speeds	شتاب کامیابی
speeds	میزان شتاب
accelerators	الکترد شتاب ده
accelerator	شتاب دهنده
speeds	شتاب حرکت
accelerator	الکترد شتاب ده
jots	با شتاب نوشتن
jot	با شتاب نوشتن
velocity	سرعت سیر شتاب
velocities	سرعت سیر شتاب
centrifugal acceleration	شتاب گریز از مرکز
ionic centrifuge	شتاب دهنده یونی
jerking	میزان تغییر شتاب
ion accelerator	شتاب دهنده یون
jerked	میزان تغییر شتاب
jerks	میزان تغییر شتاب
pelts	شتاب کردن ضربه
accelerator board	تخته شتاب دهنده
electron accelerator	شتاب دهنده الکترون
accelerated particle	ذره شتاب دار
to polish off	با شتاب پرداخت کردن
linear accelerator	شتاب دهنده خطی
hurry scurry	دستپاچگی شتاب زدگی
forwardness	اشتیاق شتاب زدگی
grab off	با شتاب گرفتن قاپیدن
hurry skurry	دستپاچگی شتاب زدگی
decelerating electrode	الکترد شتاب گیر
precipitately	از روی شتاب زدگی
pelted	شتاب کردن ضربه
pelt	شتاب کردن ضربه
coefficient of acceleration	ضریب شتاب اقتصادی
post haste	بسرعت شتاب فراوان
jerk	میزان تغییر شتاب
accelerator catalyst	کاتالیزور شتاب دهنده
get a wiggle on <idiom>	عجله کردن با شتاب رفتن