Dictiornary-Farsi | با عصبانیت سخن گفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (1 milliseconds)

English	Persian
jitter	با عصبانیت سخن گفتن


Other Matches

huff	عصبانیت
boiling points	عصبانیت
snit	عصبانیت
ire	عصبانیت
willies	عصبانیت
heebie jeebies	عصبانیت
infuriation	عصبانیت
heat	عصبانیت
heats	عصبانیت
boiling point	عصبانیت
thraw	درد عصبانیت
on the warpath <idiom>	عصبانیت زیاد
to soften one's anger	فرونشاندن عصبانیت
jitters	عصبانیت فوق العاده
jitter	با عصبانیت رفتار کردن
cut off one's nose to spite one's face <idiom>	به حدنهایت رسیدن عصبانیت
tell (someone) off <idiom>	با عصبانیت صحبت کردن
for crying out loud <idiom>	نشان دادن عصبانیت
take it out on <idiom>	بی محلی به خاطر عصبانیت
ill at ease <idiom>	احساس عصبانیت وناراحتی
hangry <adj.>	گشنگی که دچار عصبانیت میشود
turn over in one's grave <idiom>	از عصبانیت سکته میکنددق میکند
chafe	اوقات تلخی کردن به عصبانیت
chafes	اوقات تلخی کردن به عصبانیت
chafing	اوقات تلخی کردن به عصبانیت
stir up a hornet's nest <idiom>	باعث عصبانیت مردم شدن
greeted	درود گفتن تبریک گفتن
greet	درود گفتن تبریک گفتن
greets	درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
nettle	ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
nettles	ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
to snap at someone	یکدفعه سر کسی [با عصبانیت] داد زدن
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
to make ones blood run cold	کسی را از عصبانیت در اوردن یا کسی را کشتن
to tell a story	گفتن
say	گفتن
tell	گفتن
get out	گفتن
iteration	گفتن
says	گفتن
telling-off	گفتن
tells	گفتن
to weep out	گفتن
relate	گفتن
pshaw	اه گفتن
informs	گفتن
informing	گفتن
relates	گفتن
utterance	گفتن
inform	گفتن
utterances	گفتن
to give utterance to	گفتن
mouth	گفتن
mouths	گفتن
adduse	گفتن
saith	گفتن
vituperate	بد گفتن
viyuperate	بد گفتن
bubbling	گفتن
rehearse	گفتن
rehearsed	گفتن
let (someone) know <idiom>	گفتن
let out <idiom>	گفتن
rehearses	گفتن
mouthing	گفتن
rehearsing	گفتن
bubble	گفتن
bubbled	گفتن
bubbles	گفتن
utters	گفتن
uttered	گفتن
utter	گفتن
mouthed	گفتن
adduee	گفتن افهارنمودن
saluting	تهنیت گفتن
salutes	تهنیت گفتن
revile	ناسزا گفتن
saluted	تهنیت گفتن
reviled	ناسزا گفتن
salute	تهنیت گفتن
weasels	دروغ گفتن
weasel	دروغ گفتن
interjects	بطورمعترضه گفتن
speak	سخن گفتن
allegorize	مثل گفتن
commiserate	تسلیت گفتن بر
commiserated	تسلیت گفتن بر
hyperbolize	اغراق گفتن
commiserates	تسلیت گفتن بر
gnosticize	عرفان گفتن
commiserating	تسلیت گفتن بر
fabulize	افسانه گفتن
enounce	به صراحت گفتن
interject	بطورمعترضه گفتن
call bad names	ناسزا گفتن
doxologize	ستایش گفتن
bootlick	تملق گفتن از
avouch	اشکارا گفتن
interjecting	بطورمعترضه گفتن
adulate	مدح گفتن
whiff	دروغ گفتن
giggled	سخن گفتن
confides	محرمانه گفتن
giggles	سخن گفتن
confided	محرمانه گفتن
confide	محرمانه گفتن
screams	ناگهانی گفتن
screamed	ناگهانی گفتن
scream	ناگهانی گفتن
communing	راز دل گفتن
communes	راز دل گفتن
giggling	سخن گفتن
communed	راز دل گفتن
giggle	سخن گفتن
swears	ناسزا گفتن
swear	ناسزا گفتن
twaddle	چرند گفتن
reviles	ناسزا گفتن
speaks	سخن گفتن
overstate	اغراق گفتن در
overstated	اغراق گفتن در
overstates	اغراق گفتن در
overstating	اغراق گفتن در
rejoin	در پاسخ گفتن
rejoined	در پاسخ گفتن
rejoining	در پاسخ گفتن
rejoins	در پاسخ گفتن
interjected	بطورمعترضه گفتن
commune	راز دل گفتن
lalophobia	گفتن هراسی
to yell out	با نعره گفتن
come clean <idiom>	راست گفتن
crack a joke <idiom>	جوک گفتن
to put it on	اغراق گفتن
to talk with the tongues of angels <idiom>	تملق گفتن
To get someones goat To utter blasphemies .	کفر گفتن
To speak the truth.	حقیقت را گفتن
bullshit	مزخرف گفتن
twadle	چرند گفتن
unbosom	اسراردل را گفتن
unreel	باز گفتن
walk out on	ترک گفتن
ad-lib	فیالبداهه گفتن
ad-libbed	فیالبداهه گفتن
ad-libbing	فیالبداهه گفتن
ad-libs	فیالبداهه گفتن
to speak with a sweet tongue <idiom>	تملق گفتن
tell the truth	حقیقت را گفتن
extol	آفرین گفتن
extoll	آفرین گفتن
to trot out	شر و ور تکراری گفتن
to regurgitate	شر و ور تکراری گفتن
to tell a joke	جوکی گفتن
to tell a joke	بذله ای گفتن
to tell the truth	راست گفتن
lay to	دروغ گفتن
say a word	سخن گفتن
to say a word	سخن گفتن
speak the trurh	راست گفتن
speak the trurh	صادقانه گفتن
sweet talk	تملق گفتن
tack tall	گزاف گفتن
take leave of	بدرود گفتن با
tallyho	اهای گفتن
rime	شعر گفتن
pitch a yarn	قصه گفتن
pass a remark	سخنی گفتن
macarize	خوشابحال گفتن
mammer	بالکنت گفتن
mant	با لکنت گفتن
misstate	غلط گفتن
nuncupate	زبانی گفتن
outvoice	بلندترسخن گفتن از
outvoice	موثرترسخن گفتن از
panegyrize	مدح گفتن
to a. oneself	سخن گفتن
to bellow forth	با نعره گفتن
to pull	اغراق گفتن
to sigh out	با اه وحسرت گفتن
to speak through one's nose	سخن گفتن
to spoke the t.	راست گفتن
to take the floor	سخن گفتن
to talk nonsense	مهمل گفتن
to talk nonsense	چرند گفتن
to talk tall	گزاف گفتن
to make a remark	سخن گفتن
to throw the hatchet	اغراق گفتن
to pile it on	اغراق گفتن
to bellow out	بانعره گفتن
to bid a	بدرود گفتن
to bid a	وداع گفتن
to bid welcome	خوشامد گفتن
to blunder out	بی فکرانه گفتن
to blunder out	جویده گفتن
to draw the long	اغراق گفتن
to draw the long bow	اغراق گفتن
to tell a lie	دروغ گفتن

jitter

با عصبانیت سخن گفتن