English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (23 milliseconds)
English Persian
medallion با مدال بزرگ زینت دادن
medallions با مدال بزرگ زینت دادن
Other Matches
medallion مدال بزرگ
medallions مدال بزرگ
bedecks زینت دادن
adorns زینت دادن
adorn زینت دادن
bedecking زینت دادن
trim زینت دادن
bedeck زینت دادن
trimmest زینت دادن
trims زینت دادن
bedecked زینت دادن
tessellate باموزاییک زینت دادن
embellished ارایش دادن زینت دادن
garnishing زینت دادن لعاب دادن
embellishing ارایش دادن زینت دادن
embellishes ارایش دادن زینت دادن
embellish ارایش دادن زینت دادن
overset زینت دادن زیاد بار کردن
medalist دارای مدال برنده مدال
medallists دارای مدال برنده مدال
medalists دارای مدال برنده مدال
medallist دارای مدال برنده مدال
embriodery [آراستن و زینت دادن زمینه فرش به کمک سوزن کاری و گلدوزی]
talk through one's hat <idiom> بزرگ جلوه دادن
journalese بزرگ جلوه دادن مطالب درروزنامه نگاری
gong [British E] مدال
ornament زینت
zenith زینت
medals مدال
adornments زینت
badge مدال
medal مدال
grnish زینت
badges مدال
adornment زینت
adorning زینت کننده
decorating زینت کردن
decorous زینت دار
gold medal مدال طلا
decorates زینت کردن
silver medals مدال نقره
passementerie زینت الات
decorate زینت کردن
silver medal مدال نقره
gold medals مدال طلا
graces زینت بخشیدن
graced زینت بخشیدن
grace زینت بخشیدن
numismatist مدال شناس
decker زینت دهنده
numismatology مدال شناسی
numismatics مدال شناسی
gracing زینت بخشیدن
bronze medals مدال برنز
medalists برنده مدال
medallist برنده مدال
medallists برنده مدال
insigne مدال رسمی
decorated زینت کرده
grnisher زینت کننده
campaign medal مدال جنگی
bronze medal مدال برنز
numismatic مدال شناسی
medal of freedom مدال ازادی
medal of honor مدال افتخار
medalist برنده مدال
medalled مدال دار
medalled مدال گرفته
decoration زینت کاری
decorations زینت کاری
insignia مدال رسمی
ornamented زینت شده
My grandparents are six feet under. <idiom> پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
deck : اراستن زینت کردن
bronze star medal مدال ستاره برنز
decks : اراستن زینت کردن
decked : اراستن زینت کردن
service bar مدال یا نشان خدمت
flourishes زینت کاری کردن
fourragere حکم نشان یا مدال
fourragere کاغذ حکم مدال
flourished زینت کاری کردن
flourish زینت کاری کردن
stars باستاره زینت کردن
starred باستاره زینت کردن
star باستاره زینت کردن
pans حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan- حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
ornamentally از لحاظ تزئین منباب زینت
ornamentallyr از لحاظ تزئین میناب زینت
medal نشانی شبیه سکه مدال
medals نشانی شبیه سکه مدال
To be decorated . نشان گرفتن ( مدال وغیره )
exergue جای تاریخ سکه یا مدال
They ripped off his medals . مدال هایش را از سینه اش کندند
head work زینت مخصوص سنگ سرطاق
decorations اذین بندی مدال یا نشان
decoration اذین بندی مدال یا نشان
macropterous دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
fossil آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
big game صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
spangles پولک وسنگهای بدلی زینت لباس
pailette زینت الات بدلی مانندمنجوق وغیره
tiepin سنجاق مدال وزینت الات زنانه
spangle پولک وسنگهای بدلی زینت لباس
v , device ارم مدال شجاعت ارتش امریکا
pailett زینت الات بدلی مانند منجوق وغیره
shift key که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
shift keys که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
so large چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparents پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam مادر بزرگ ننه بزرگ
grandparent پدر بزرگ یا مادر بزرگ
accessory objects لوازم اضافی جهت زینت بخشیدن به بافت مثل مروارید و پولک و غیره
godroon اشکال محدب حاشیه بشقاب وفروف قدیمی که برای زینت ترسیم میشود
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
trimmer زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
rifle clasp نشان تیراندازی یا مدال تیراندازی
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
highest بزرگ
magacephalic بزرگ سر
highs بزرگ
gates در بزرگ
grossed بزرگ
swingeing بزرگ
grosser بزرگ
canis majoris سگ بزرگ
large بزرگ
grosses بزرگ
wallopings بزرگ
grossest بزرگ
high بزرگ
larger بزرگ
majuscule بزرگ
massive بزرگ
majuscular بزرگ
extensive بزرگ
hugeous بزرگ
enormous بزرگ
largest بزرگ
big بزرگ
gross بزرگ
canis major سگ بزرگ
massively بزرگ
graves بزرگ
bandog سگ بزرگ
extras بزرگ
extra- بزرگ
extra بزرگ
gravest بزرگ
propylon در بزرگ
large sized a بزرگ
great بزرگ
great- بزرگ
greatest بزرگ
majestic بزرگ
macrocephalic بزرگ سر
megapod بزرگ پا
long ton تن بزرگ
vast بزرگ
major بزرگ
majored بزرگ
grossing بزرگ
stour بزرگ
immane بزرگ
of a large size بزرگ
walloping بزرگ
nonus بزرگ
large sized بزرگ
king size بزرگ
majoring بزرگ
swith بزرگ
gate در بزرگ
grave بزرگ
macro بزرگ
doyennes زن بزرگ
biggest بزرگ
mighty بزرگ
jumbo بزرگ
jumbos بزرگ
bulkiest بزرگ
bulkier بزرگ
smallest بزرگ نه
smaller بزرگ نه
small بزرگ نه
full bottomed بزرگ
spankings بزرگ
spanking بزرگ
voluminous بزرگ
bigger بزرگ
egregious بزرگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com