Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
round robin
با گردش نوبت
Other Matches
intermit
نوبت داشتن نوبت شدن
constant displacement pump
پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
flowchart template
یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
equation of exchange
همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
reprise
نوبت
tricking
نوبت
tricked
نوبت
out of turn
بی نوبت
tours
نوبت
touring
نوبت
toured
نوبت
tour
نوبت
tertian fever
نوبت سه به یک
serve
نوبت
periodicity
نوبت
served
نوبت
serves
نوبت
trick
نوبت
turns
نوبت
alternation
نوبت
inning
نوبت
intermittence
نوبت
heats
نوبت
turn
نوبت
heat
نوبت
tertian fever
نوبت غب
penalty
از کف دادن نوبت
penalties
از کف دادن نوبت
every dog has his day
<idiom>
آسیاب به نوبت
whose turn is it?
نوبت کیست
shifted
نوبت تعویض
shift
نوبت تعویض
shifts
نوبت تعویض
shifted
نوبت کاری
shifts
نوبت کار
shifted
نوبت کار
shift
نوبت کاری
intermittent
نوبت دار
shifts
نوبت کاری
round robin
نوبت گردشی
shift
نوبت کار
tricked
نوبت نگهبانی
roundest
نوبت گردکردن
periodic
نوبت دار
it is my lead
نوبت من است
handouts
نوبت بازی
movement credit
نوبت حرکت
handout
نوبت بازی
tricking
نوبت نگهبانی
periods
نوبت ایست
period
نوبت مرحله
period
روزگار نوبت
period
نوبت ایست
round
نوبت گردکردن
trick
نوبت نگهبانی
periods
نوبت مرحله
out of turn
خارج از نوبت
periods
روزگار نوبت
prime shift
نوبت اول
to be one's turn
[go]
نوبت
[کسی]
شدن
shift schedule
برنامه نوبت کاری
air register
تنظیم نوبت پرواز
rotas
جدول نوبت خدمت
out-
نوبت سرویس اسکواش
it is your move
نوبت شما است
My turn!
حالا نوبت منه!
first dogwatch
نوبت نگهبانی عصر
roundest
نوبت گرد کردن
round
نوبت گرد کردن
out
نوبت سرویس اسکواش
outed
نوبت سرویس اسکواش
collocation
نظم نوبت وترتیب
say
نوبت حرف زدن
says
نوبت حرف زدن
batters
توپزنی که نوبت اوست
batter
توپزنی که نوبت اوست
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نوبت تو است.
on deck
در انتظار نوبت شنا
on deck
دونده منتظر نوبت
every other
<idiom>
به نوبت عرض شدن
rota
جدول نوبت خدمت
strikers
کروکه بازی که نوبت اوست
striker
بیلیارد بازی که نوبت اوست
every dog has his d.
هرکسی چندروزه نوبت اوست
bat around
توپ زدن به نوبت در یک ردیف
He jumped the queue.
پرید توی صف ( خارج از نوبت )
striker
کروکه بازی که نوبت اوست
strikers
بیلیارد بازی که نوبت اوست
moves
نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
platoon
بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
antiperiodic
جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
every dog has his day
<idiom>
<none>
هرکسی پنج روزه نوبت اوست
queuing theory
نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
To jump the queue.
خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
all things come to him who waits
<proverb>
بر اثر صبر نوبت ظفر آید
platoons
بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
move
نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moved
نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
call book
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
first come, first served
<idiom>
هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
innings
نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
ball is in your court
<idiom>
[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
one and nine balls billiard
بیلیارد کیسهای بین 4 بازیگرکه گویها به نوبت زده می شوند
to catch out a batsman
گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
threesome
مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
threesomes
مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
concurrent
اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
due
از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
flowine
خط گردش
flowed
گردش
runs
گردش
flowline
خط گردش
race
گردش
raced
گردش
races
گردش
flow
گردش
promenade
گردش
promenades
گردش
run
گردش
ambulation
گردش
flows
گردش
circulation
گردش
circuits
گردش
anticlockwise rotation
گردش به چپ
jaunt
گردش
jaunts
گردش
circuit
گردش
twirl
گردش
twirled
گردش
twirling
گردش
twirls
گردش
walking
گردش
water circulation
گردش اب
paseo
گردش
hikes
گردش
nutation
گردش
hiked
گردش
hike
گردش
rotation
گردش
maeander
گردش
left handed rotation
گردش به چپ
itineration
گردش
itineracy
گردش
traverse
گردش
traversed
گردش
traverses
گردش
traversing
گردش
circulations
گردش
tripped
گردش
cycle
گردش
on the rove
در گردش
cycled
گردش
trip
گردش
cycles
گردش
periods
گردش
period
گردش
hiking
گردش
trips
گردش
progresses
گردش
travels
گردش
excursions
گردش
movement
گردش
perambulation
گردش
traveled
گردش
progressing
گردش
excursion
گردش
operation
گردش
gyrations
گردش
counterclockwise rotation
گردش به چپ
gyration
گردش
wrests
گردش
wresting
گردش
wrested
گردش
wrest
گردش
progress
گردش
progressed
گردش
turnover
گردش
travel
گردش
canters
گردش
cantering
گردش
canter
گردش
turn
گردش
circumrotation
گردش
stroll
گردش
strolled
گردش
strolls
گردش
turns
گردش
revving
گردش
revved
گردش
revs
گردش
cantered
گردش
meander
گردش
meandered
گردش
meandering
گردش
meanders
گردش
revolutions
گردش
rev
گردش
revolution
گردش
collocation
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
wickets
میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com