English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (40 milliseconds)
English Persian
calker بتونه کاری کردن
spackle بتونه کاری کردن
Search result with all words
prime تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
primed تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
primes تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
primming بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
Other Matches
caulking بتونه کاری
calk بتونه کاری
priming بتونه کاری
sealant وسیله بتونه کاری
putty بتونه کردن
caulk بتونه گیری کردن
tar down بتونه مالی کردن مسدود کردن سوراخها
seals بتونه
oakum بتونه
painter's putty بتونه
gesso بتونه
glazing compound بتونه
putty بتونه
spackle بتونه
sealings بتونه ها
filler بتونه
seal بتونه
fillers بتونه
front putty بتونه جلو
clearcole چسب بتونه
sealings بتونه اب بندی
putty بتونه اب بندی
paste wood filler بتونه چوب
caulker بتونه کار
spackle بتونه نقاشی
filling بتونه خاکریزی
came بتونه سربی
clairecelle چسب بتونه
oakum خمیر بتونه
fillings بتونه خاکریزی
caulking gun تلمبه بتونه زنی
puttier بتونه کار شیشه
mastic نوعی بتونه یاچسب
primers مبادی اولیه بتونه
glazing compound بتونه شیشه بری
glazier's putty بتونه شیشه بری
gesso سطح پوشیده از بتونه
sealer بتونه یااستری رنگ
primer مبادی اولیه بتونه
tempering (metallurgy) بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
overpersuade کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
scrim پارچه استری مبل وغیره کرباس نازکی که بعنوان بتونه قاب چوبی وامثال ان بکارمیبرند
bumbled اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumble اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
whitewash سفید کاری کردن ماست مالی کردن
To do something slapdash. کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
reforest مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
stucco گچ کاری کردن
recondition نو کاری کردن
reconditioned نو کاری کردن
habitual way of doing anything کردن کاری
reconditions نو کاری کردن
engrave کنده کاری کردن در حکاکی کردن
enforce مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforced مجبور کردن وادار کردن به کاری
garden درخت کاری کردن باغبانی کردن
enforcing مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforces مجبور کردن وادار کردن به کاری
engraved کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraves کنده کاری کردن در حکاکی کردن
gardened درخت کاری کردن باغبانی کردن
gardens درخت کاری کردن باغبانی کردن
mess :شلوغ کاری کردن الوده کردن
messes :شلوغ کاری کردن الوده کردن
go near to do something تقریبا کاری را کردن
granulate چکش کاری کردن
To do something on purpose ( deliberately ). از قصد کاری را کردن
enamel مینا کاری کردن
the proper time to do a thing برای کردن کاری
stick with <idiom> دنبال کردن کاری
To perform a feat. شیرین کاری کردن
adventurism اقدام به کاری کردن
blackjack مجبوربانجام کاری کردن
splays منبت کاری کردن
to intervene in an affair در کاری مداخله کردن
stunts شیرین کاری کردن
splayed منبت کاری کردن
manipulation دست کاری کردن
mind to do a thing متمایل کردن به کاری
splaying منبت کاری کردن
rodeo سوار کاری کردن
to touch up دست کاری کردن
rodeos سوار کاری کردن
to brush over دست کاری کردن
stunting شیرین کاری کردن
stunt شیرین کاری کردن
to start out to do something قصد کاری را کردن
keen set for doing anything مشتاق کردن کاری
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution . محکم کاری کردن
keen set for doing anything ارزومند کردن کاری
splay منبت کاری کردن
hammers چکش کاری کردن
contract مقاطعه کاری کردن
carves کنده کاری کردن
refashion دست کاری کردن
shyster دغل کاری کردن
inlaying خاتم کاری کردن
carvings کنده کاری کردن
plaster گچ کاری کردن اندود
hammer چکش کاری کردن
flourish زینت کاری کردن
plasters گچ کاری کردن اندود
hammered چکش کاری کردن
carved کنده کاری کردن
carve کنده کاری کردن
purfle منبت کاری کردن
flourished زینت کاری کردن
flourishes زینت کاری کردن
inlay خاتم کاری کردن
inlays خاتم کاری کردن
lubrication روغن کاری کردن
walk out کاری راناگهان ترک کردن
give someone a hand <idiom> با کاری به کسی کمک کردن
limes با اهک کاری سفید کردن
end up <idiom> پایان ،بلاخره کاری کردن
step in مداخله بیجا در کاری کردن
p in power to do something عدم نیروبرای کردن کاری
To do something in a pique . از روی لج ولجبازی کاری را کردن
to incite somebody to something کسی را به کاری تحریک کردن
job ایوب مقاطعه کاری کردن
to egg [on] تحریک [به کاری ناعاقلانه] کردن
jobs ایوب مقاطعه کاری کردن
the right way to do a thing صحیح برای کردن کاری
to take trouble to do anything زحمت کردن کاری را بخوددادن
to omit doing a thing از کاری فروگذار یا غفلت کردن
lift a finger (hand) <idiom> کاری بکن ،کمک کردن
back to the drawing board <idiom> کاری را از اول شروع کردن
to have a finger in every pie درهمه کاری دخالت کردن
service ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
to keep regular hours هر کاری را درساعت معین کردن
prone to do something آماده برای کردن کاری
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
To come to blows with someone . با کسی کتک کاری کردن
systematization اسلوبی کردن همست کاری
bossing برجسته کاری ریاست کردن بر
on your own خودم تنهایی [کاری را کردن]
to run the show در کاری اختیار داری کردن
lime با اهک کاری سفید کردن
bossed برجسته کاری ریاست کردن بر
to persuade somebody of something کسی را متقاعد به کاری کردن
bosses برجسته کاری ریاست کردن بر
boss برجسته کاری ریاست کردن بر
serviced ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
glid تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
force مجبور کردن کسی به انجام کاری
To settle the issue one way or the other. تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
It wI'll boomerang. کاری را بر حسب شوخی وتفریح کردن
to pair off جفت کردن [برای کاری یا در جشنی]
filet تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
get after someone <idiom> مجبور کردن شخص درانجام کاری
to work by candle light شب کاری کردن دود چراغ خوردن
to engage in something [in doing] something خود را به چیزی [کاری] مشغول کردن
to tie into something [ American E] با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
oversells بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
overselling بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
oversell بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
to goad somebody into something کسی را به انجام کاری تحریک کردن
specializing ویژه کاری کردن متخصص شدن
specializes ویژه کاری کردن متخصص شدن
specialize ویژه کاری کردن متخصص شدن
specialising ویژه کاری کردن متخصص شدن
specialises ویژه کاری کردن متخصص شدن
to goad somebody doing something کسی را به انجام کاری تحریک کردن
to get cracking شروع کردن [به کاری] [اصطلاح روزمره]
afterthought چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
to seek a position جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
oversold بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
see to (something) <idiom> شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
to invite somebody to do something از کسی تقاضا انجام کاری را کردن
filleted تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
filleting تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
forces مجبور کردن کسی به انجام کاری
trick someone into doing somethings با حیله کسی را وادار به کاری کردن
fillet تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
forcing مجبور کردن کسی به انجام کاری
to empower somebody to do something کسی را برای کاری مخیر کردن
fillets تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
to beat about the bush سر راست حرف نزدن بطورغیرمستقیم کاری را کردن
to grudge to do a thing بواسطه لجاجت ازکردن کاری دریغ کردن
slush down روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
to try hard to do something تقلا کردن برای انجام دادن کاری
twist one's arm <idiom> مجبور کردن شخص برای انجام کاری
to enjoin somebody from doing something [American E] منع کردن کسی از انجام کاری [حقوق]
to make an effort to do something تلاش کردن برای انجام دادن کاری
rat out on <idiom> مجبور کردن شخص به کاری که دوست نداد
cover one's tracks <idiom> پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
afterthoughts فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
To sell at coast price . مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com