English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
English Persian
propel بجلو راندن
propelled بجلو راندن
propels بجلو راندن
Other Matches
drive راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drives راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
head way بجلو
onward بجلو
prefrontal بجلو مغز
ap koobi seogi راه رفتن بجلو
slide chasse حرکت با یک پا بجلو و فشار
Keep moving! بجلو برو [بروید] !
inclining خمیدگی بجلو و پایین
antrorse خمیده بجلو یا متمایل ببالا
go long تلاش درپاس طولانی بجلو
ap joo choom ایستادن اسب سواری بجلو
ap dellyo chagi ضربه پا بجلو در زاویه 54درجه
rocket propulsion حرکت بجلو بوسیله موتورموشکی
sculled حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
sculls حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
Move along, please! [in a crowd] لطفا بجلو حرکت کنید! [در جمعیتی]
scull حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
sidestep traverse صعود پلهای همراه باسرخوردن بجلو
jump-starting شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jack knife خم شدن بجلو با پاهای مستقیم و گرفتن مچ پا بادستها
jump-start شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump-started شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump start شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
french heel پاشنه کفش زنانه بلند وخمیده بجلو
jump-starts شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
skulls حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن پاشنه یانوک پا
scull حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن نوک یاپاشنه پا
quarterback sneak حمله بازیگر بالا با دویدن بجلو پس از گرفتن توپ
skull حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن پاشنه یانوک پا
sculls حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن نوک یاپاشنه پا
balestra پرش کوتاه و سریع شمشیرباز بجلو برای حمله
lunge حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
sculled حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن نوک یاپاشنه پا
lunges حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunging حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
front drop پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
lunged حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
set forward جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
shoot the duck حرکت جلو و عقب نشینی روی یک پا و پای دیگر کشیده بجلو
hitch and go نوعی پاس که گیرنده بجلو می دود و به سمت دیگر می چرخد و باز به جلو ادامه میدهد
run راندن
runs راندن
power راندن
powered راندن
powering راندن
powers راندن
rows راندن
drives راندن
advance راندن
drive راندن
steering راندن
steer راندن
row راندن
sailings راندن
sailed راندن
sail راندن
rowed راندن
rein راندن
steers راندن
steered راندن
booh راندن
unkennel راندن
guide راندن
guided راندن
stubs راندن
stubbing راندن
stubbed راندن
poaches راندن
poached راندن
poach راندن
pulsion راندن
guides راندن
stub راندن
cuple راندن
advances راندن
advancing راندن
forcing راندن
forces راندن
force راندن
driftage راندن
conn راندن
cradled نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradle نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradles نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
goofy foot موج سواری که بجای پای چپ پای راست را روی تخته بجلو می گذارد
expelling بیرون راندن
expels بیرون راندن
to expel [from] بیرون راندن [از]
to sail avessel راندن قایق
to wear away اهسته راندن
sleds سورتمه راندن
rerun باز راندن
expelled بیرون راندن
sled سورتمه راندن
toe با پنجه پا راندن
to drive a bus اتوبوسی را راندن
hurrying راندن شتاب
hurries راندن شتاب
smoke out بیرون راندن
to whisk away or off راندن پرندن
hurry راندن شتاب
discharged بیرون راندن
expel بیرون راندن
speeds باسرعت راندن
pilot راندن ازمایشی
pilots راندن ازمایشی
piloted راندن ازمایشی
speed باسرعت راندن
motor اتومبیل راندن
motor- اتومبیل راندن
repulsion عقب راندن
motored اتومبیل راندن
motors اتومبیل راندن
sleigh سورتمه راندن
sleighs سورتمه راندن
rams راندن با فشار
rammed راندن با فشار
ram راندن با فشار
speeding باسرعت راندن
telemark پیچ اسکی بجلو وجلو بردن ان از اسکی دیگر
mazurka پرش از عقب یک اسکیت با نیم چرخش و برگشت بجلو همان اسکیت و سر خوردن روی پای دیگر
push [email] پیشرانی، پیش راندن [رایانامه]
to lump them all together <idiom> همه را با یک چوب راندن
whisked راندن جاروب کردن
chace راندن واخراج کردن
drive راندن گرداندن گرداننده
drives راندن گرداندن گرداننده
whisk راندن جاروب کردن
expatriates از کشور خود راندن
expatriate از کشور خود راندن
homes جا به داخل لوله راندن
propulsion دفع پیش راندن
seaman ship مهارت در راندن قایق
sailplaning راندن هواپیمای بی موتور
stroke راندن کمتر از فرفیت
To drive all with the same stick . <proverb> همه را با یک چوب راندن .
strokes راندن کمتر از فرفیت
stroking راندن کمتر از فرفیت
powerboating راندن قایق موتوری
stroked راندن کمتر از فرفیت
home جا به داخل لوله راندن
punting با چوب دست راندن
chasing راندن واخراج کردن
exorcizing دفع کردن راندن
exorcizes دفع کردن راندن
repulsing دفع کردن راندن
exorcized دفع کردن راندن
exorcize دفع کردن راندن
exorcising دفع کردن راندن
exorcised دفع کردن راندن
repulses دفع کردن راندن
repulsed دفع کردن راندن
descants زیاد سخن راندن
repulse دفع کردن راندن
chase راندن واخراج کردن
chased راندن واخراج کردن
chases راندن واخراج کردن
exorcises دفع کردن راندن
descant زیاد سخن راندن
whisking راندن جاروب کردن
whisks راندن جاروب کردن
sledge پتک زدن سورتمه راندن
wafted بهوا راندن بحرکت در اوردن
wedged گوه چوبی بسختی راندن
sledges پتک زدن سورتمه راندن
rechamber دوباره به داخل لوله راندن
dislodging از جای خودبیرون کردن راندن
ramming راندن گلوله به داخل لوله
wedging گوه چوبی بسختی راندن
wedges گوه چوبی بسختی راندن
wedge گوه چوبی بسختی راندن
dislodges از جای خودبیرون کردن راندن
steam propulsion of ships راندن کشتی ها بوسیله بخار
solos بتنهایی راندن هواپیمای موتوردار
wafts بهوا راندن بحرکت در اوردن
solo بتنهایی راندن هواپیمای موتوردار
hard charge بشدت و حداکثر سرعت راندن
dislodged از جای خودبیرون کردن راندن
dislodge از جای خودبیرون کردن راندن
waft بهوا راندن بحرکت در اوردن
disroot ازجای خودبیرون کردن راندن
wafting بهوا راندن بحرکت در اوردن
to shut out راه ندادن ازمدنظر راندن یادورکردن
rammed پر کردن توپ راندن به داخل لوله
hackery ارابه هندی که کاونربرای راندن ان بکارمیبرند
ram پر کردن توپ راندن به داخل لوله
rams پر کردن توپ راندن به داخل لوله
zoom هواپیما را با سرعت وبازاویه تند ببالا راندن
steering روانه کردن راندن ناو یا هواپیما یاخودرو
tamp بوسیله ضربات متوالی بالا یا پایین راندن
zoomed هواپیما را با سرعت وبازاویه تند ببالا راندن
pull over اتوموبیل را بکنار جاده راندن کنار زدن
sailing master افسری که موافب راندن کرجیهای تفرجی است
zooms هواپیما را با سرعت وبازاویه تند ببالا راندن
brush back پرتاب توپ از بالا برای عقب راندن توپزن
drafting راندن پشت سر راننده جلوبرای کاستن فشار هوا
To treat them all alike. (indiscriminately). همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
hacked ضربه ناشیانه تنیس راندن اسب بصورت تفریحی
hack ضربه ناشیانه تنیس راندن اسب بصورت تفریحی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com