English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
something else again <idiom> بحث دیگری دارد، چیز دیگریست.
Other Matches
conditional فرآیندی که بستگی به نتیجه دیگری دارد
encapsulated چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
function فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد
functions فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد
inherits یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
inheriting یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
inherit یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
functioned فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد
usufructuary کسیکه از عین ونماات ملک دیگری حق دارد استفاده کند
gradine یک سری صندلی یا پلههای کوتاه که یکی بالای دیگری قرار دارد
gradin یک سری صندلی یا پلههای کوتاه که یکی بالای دیگری قرار دارد
objected امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
objecting امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
objects امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
object امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
indirect objects امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
interlocks رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlocking رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlock رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlocked رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
chains باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chain باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
countersignature امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
Walls have ears <idiom> دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
enclave economices اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears دیوار موش دارد موش گوش دارد
thirds به دیگری
third به دیگری
t' other دیگری
tother دیگری
another دیگری
other متفاوت دیگری
common of pasturage حق چرادرزمین دیگری
follow suit <idiom> از دیگری تقلیدکردن
consecutively یکی پس از دیگری
at another time در زمان دیگری
others متفاوت دیگری
heteronomous پیروقانون دیگری
at second hand از قول دیگری
in turn <idiom> یکی پس از دیگری
We have no other way (alternative). را ه دیگری نداریم
onother's money پول دیگری
i had no a چاره دیگری نداشتم
let a praise thee بگذارد دیگری تورابستاید
transplant درجای دیگری نشاندن
subtraction کم کردن یک عدد از دیگری
highbinder جاسوس یا مراقب دیگری
transplanted درجای دیگری نشاندن
transplanting درجای دیگری نشاندن
predecease مرگ قبل از دیگری
transplants درجای دیگری نشاندن
impersonated خودرابجای دیگری جا زدن
i had no a شق دیگری نبودکه اختیارکنم
impersonate خودرابجای دیگری جا زدن
convert تغییر چیزی به دیگری
copycat <idiom> تقلید از شخص دیگری
personify رل دیگری بازی کردن
personifying رل دیگری بازی کردن
eye baby دیگری که به او نگاه میکند
converts تغییر چیزی به دیگری
one after a یکی درپی دیگری
it is of a different kind قسم دیگری است
metonymy ذکرکلمهای بمنظور دیگری
personifies رل دیگری بازی کردن
pestiferous فاسدکننده اخلاق دیگری
impersonates خودرابجای دیگری جا زدن
impersonating خودرابجای دیگری جا زدن
converted تغییر چیزی به دیگری
predecease قبل از دیگری مردن
ratio نسبت یک عدد به دیگری
ratios نسبت یک عدد به دیگری
another kettle of fish <idiom> کاملا متفاوت از دیگری
converting تغییر چیزی به دیگری
detinue ضبط مال دیگری
transports انتقال از یک مسیر به دیگری
transporting انتقال از یک مسیر به دیگری
transported انتقال از یک مسیر به دیگری
transport انتقال از یک مسیر به دیگری
release اعراض از حق به نفع دیگری
released اعراض از حق به نفع دیگری
releases اعراض از حق به نفع دیگری
breach of close تجاوز به ملک دیگری
to feel for another برای دیگری متاثرشدن
take the words out of someone's mouth <idiom> حرف دیگری راقاپیدن
through the grapevine <idiom> از اشخاص دیگری پرسیدن
assumpsit تقبل دیون دیگری
breach of a close تجاوز به ملک دیگری
personified رل دیگری بازی کردن
another کسی [چیز] دیگری
serially یکی پس از دیگری یا در سری
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> دنبال روی دیگری
heteronomy پیروی از قانون دیگری
sequentially یکی پس از دیگری به ترتیب
shuffle off بدوش دیگری گذاردن
alternately تغییر از یکی به دیگری
one country or another این یا یک کشور دیگری
put words in one's mouth <idiom> چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
rub off <idiom> به شخص دیگری انتقال دادن
staged اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
vest واگذاری حقی یامالی به دیگری
throw down the gauntlet <idiom> به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
are these a more apples هیچ سیب دیگری هست
inherits وارث شدن از دیگری گرفتن
augmenter مقداری که به دیگری اضافه میشود
proxy بنمایندگی دیگری رای دادن
inheriting وارث شدن از دیگری گرفتن
inherit وارث شدن از دیگری گرفتن
overlaps پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
new person <idiom> شخص دیگری شدن ،بهترشدن
common of piscary حق ماهی گیری درابهای دیگری
ghostwrite بنام شخص دیگری نوشتن
pass the buck <idiom> مسئولیت خودرا به دیگری دادن
foist چیزی را بجای دیگری جا زدن
vests واگذاری حقی یامالی به دیگری
he took a different view نظریه دیگری اتخاذ کرد
hold at disposal در اختیار دیگری نگهداری کردن
overlap پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlapped پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
to transubstantiate به جسم دیگری تبدیل کردن
i have no other place to go جای دیگری ندارم که بروم
multiplicand عددی که در دیگری ضرب شود
drag in <idiom> پا فشاری روی موضوع دیگری
transmission ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
transmissions ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
interrupt حرف دیگری را قطع کردن
interrupting حرف دیگری را قطع کردن
interrupts حرف دیگری را قطع کردن
impersonation نقش دیگری رابازی کردن
be a carbon copy <idiom> دقیقا مثل دیگری بودن
rephrasing به طرز دیگری بیان کردن
transubstantiate بجسم دیگری تبدیل کردن
direct objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
indirect objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objected ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objecting ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
matches تنظیم ثبات معادل با دیگری
transfusible قابل تزریق در جسم دیگری
transfusable قابل تزریق در جسم دیگری
message اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
messages اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
object ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
rights of way حق عبور از روی ملک دیگری
right of way حق عبور از روی ملک دیگری
to t. بحقوق دیگری تجاوز کردن
to shift a burden کاری رابدوش دیگری گذاشتن
relocation انتقال به محل دیگری ازحافظه
delays یچ بسته به دیگری عبور میکند
rephrases به طرز دیگری بیان کردن
rephrased به طرز دیگری بیان کردن
rephrase به طرز دیگری بیان کردن
girlfriends زنی که دوست زن دیگری است
girlfriend زنی که دوست زن دیگری است
transmutation تبدیل عنصری بعنصر دیگری
vicariousness خود را به جای دیگری گذاشتن
to connect with a flight به پرواز [دیگری] وصل شدن
unless otherwise agreed اگر توافق دیگری نباشد
vicarious authority اختیار از طرف دیگری نمایندگی
unless you are otherwise engaged اگر کار دیگری نداری
delay یچ بسته به دیگری عبور میکند
delaying یچ بسته به دیگری عبور میکند
match تنظیم ثبات معادل با دیگری
outdistancing خیلی جلوتر از دیگری افتادن
sublease به مستاجر دیگری اجاره دادن
globally را با دیگری در متن عوض میکند
passing off به اسم دیگری معامله کردن
reword باواژههای دیگری بیان کردن
pur autre vie برای مدت عمر دیگری
personator کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
global را با دیگری در متن عوض میکند
personifier مجسم کننده شخصیت دیگری
rehousing به جای دیگری اسکان دادن
relative آنچه با دیگری مقایسه شود
suffragan تابع منطقه یاقسمت دیگری
outdistanced خیلی جلوتر از دیگری افتادن
to be moved to another school به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
outdistances خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistance خیلی جلوتر از دیگری افتادن
converts معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
Do you have any more luggage? آیا چمدان یا بار دیگری دارید؟
killjoys کسی که عیش دیگری را منقص میکند
bloodsucker کسی که از دیگری پول بیرون میکشد
killjoy کسی که عیش دیگری را منقص میکند
comparison یکی از این دو از دیگری سریع تر است
converting معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
drift bolt میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
comparisons یکی از این دو از دیگری سریع تر است
voyagers مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
compurgator یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com