English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 33 (4 milliseconds)
English Persian
To set in motion. بحرکت ؟ رآوردن
Other Matches
to set agoing بحرکت انداختن
to put in motion بحرکت در اوردن
to set going بحرکت انداختن
pricked با سیخونک بحرکت واداشتن
pricking با سیخونک بحرکت واداشتن
pricks با سیخونک بحرکت واداشتن
snick بحرکت اوردن سهم
gestic وابسته بحرکت بدنی
to gather way شروع بحرکت کردن
prick با سیخونک بحرکت واداشتن
To stir the nation to action. ملت را بحرکت در آوردن
wafts بهوا راندن بحرکت در اوردن
bestir بحرکت در اوردن تحریک کردن
sail هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
sailed هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
sailings هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
waft بهوا راندن بحرکت در اوردن
wafted بهوا راندن بحرکت در اوردن
wafting بهوا راندن بحرکت در اوردن
moves نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moved نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
move نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
valve gear مکانیزمی که برای بحرکت دراوردن سوپاپهای موتورپیستونی
lunitidal وابسته بحرکت جزر ومد دراثر ماه
treadmills چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
treadmill چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
tappet جلو امدگی یا اهرمی که بوسیله چیز دیگری بحرکت اید
To move heaven and earth. زمین وزمان را بحرکت در آوردن ( بهر اقدامی دست زدن )
hydrofoils سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
hydrofoil سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
full mobilization تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com