Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
liberal gift
بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
Other Matches
exponents
شرح دهنده نماینده
exponent
شرح دهنده نماینده
laboriously
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
lagate a latere
نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
program music
موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
bene fevdatory
بخششی
escape character
حرفی که نشان دهنده کد espace باشد
commision agent
نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogates
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
prima facie evidence
مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
visiting correspondent
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
trimmer
زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
bestowal
بخشش
generosity
بخشش
dotation
بخشش
baksheesh
بخشش
donation
بخشش
pity
بخشش
pities
بخشش
pitied
بخشش
bounty
بخشش
endowments
بخشش
releases
بخشش
released
بخشش
release
بخشش
pardon
بخشش
absolution
بخشش
pardoned
بخشش
boons
بخشش
boon
بخشش
pardoning
بخشش
clemency
بخشش
endowment
بخشش
pardons
بخشش
forgiveness
بخشش
largess
بخشش
gratia
بخشش
profusion
بخشش
gift
بخشش
bountifulness
بخشش
gifts
بخشش
munificence
بخشش
lot
بخشش
givig
بخشش
donations
بخشش
remission
بخشش
grant
بخشش
granted
بخشش
grants
بخشش
benefaction
بخشش
bestowment
بخشش
remittal
بخشش
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
irremissibility
بخشش ناپذیری
to ask for quarter
بخشش طلبیدن
absolvable
بخشش پذیر
absolutory
بخشش امیز
apanage
متعلفات بخشش
debt cut
بخشش بدهکای
forgivingly
از روی بخشش
gifted
دارای بخشش
debt forgiveness
بخشش بدهکای
grace
بخشش بخت
mercy
بخشش مرحمت
debt relief
بخشش بدهکای
beneficence
بخشش نیکوکاری
magneficence
بخشش کرم
graced
بخشش بخت
graces
بخشش بخت
gracing
بخشش بخت
bailor
امانت دهنده کفیل دهنده
conglutinative
التیام دهنده جوش دهنده
exhibitors
نمایش دهنده ارائه دهنده
bailer
امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitor
نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibiter
نمایش دهنده ارائه دهنده
catalysts
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
extender
توسعه دهنده ادامه دهنده
catalyst
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
pardons
بخشش فرمان عفو
forgivable
بخشیدنی بخشش پذیر
pardon
بخشش فرمان عفو
irremissibly
بطور بخشش ناپذیر
deprecation
دعای بخشش یاشفاعت
pardoning
بخشش فرمان عفو
remission of sins
بخشش یا امرزش گناهان
pardoned
بخشش فرمان عفو
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
satisfactory
<adj.>
کافی
sufficient
<adj.>
کافی
enow
کافی
adequate
<adj.>
کافی
enough
کافی
sufficient
کافی
acceptable
<adj.>
کافی
good
[sufficient]
<adj.>
کافی
adequate
کافی
adequate
کافی
sufficing
<adj.>
کافی
haircut
بخشش بدهکای
[اصطلاح مجازی]
donatory
گیرنده بخشش یاهدیه یاهبه
excusable
قابل بخشش و معافیت بخشیدنی
pardoable
امرزش پذیر قابل بخشش
ascendent
بلندی
looms
بلندی
looming
بلندی
loomed
بلندی
upland
بلندی
low-rise
کم بلندی
rise
بلندی
loftiness
بلندی
altitudes
بلندی
loudness
بلندی
uplands
بلندی
exaltation
بلندی
sublimity
بلندی
rises
بلندی
toft
بلندی
height
بلندی
Highnesses
بلندی
the sublime
بلندی
loom
بلندی
altitude
بلندی
elevation
بلندی
gratification
سر بلندی
elevations
بلندی
tallness
بلندی
Highness
بلندی
heights
بلندی
exaltedness
بلندی
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
sufficient
مقدار کافی
skimping
غیر کافی
scanty
غیر کافی
scantier
غیر کافی
scantiest
غیر کافی
skimps
غیر کافی
skimped
غیر کافی
suffices
کافی بودن
sufficed
کافی بودن
suffice
کافی بودن
inextenso
بطول کافی
sufficient conditions
شرایط کافی
sufficient condition
شرط کافی
inadequate
غیر کافی
suffice
کافی بودن
reach
کافی بودن
last
[be enough]
کافی بودن
be sufficient
کافی بودن
be enough
کافی بودن
necessary and sufficient
لازم و کافی
be adequate
کافی بودن
adequately
[sufficiently]
<adv.>
بقدر کافی
sufficing
کافی بودن
Nothing more, thanks.
کافی است.
run short
<idiom>
کافی نبودن
due care
مراقبت کافی
adequately
بقدر کافی
plenty of rain
باران کافی
leisure
وقت کافی
sufficiently
<adv.>
بقدر کافی
skimp
غیر کافی
irremissible
بخشش ناپذیر غیر قابل عفو
ups and down
پستی و بلندی
effective length of strut
بلندی کمانش
headroom
بلندی طاق
how tall is it?
بلندی ان چقدراست
suction lift
بلندی مکش
acrophobia
ترس از بلندی
eminency
تعالی بلندی
tonal volume
بلندی صوت
Highnesses
بلندی مقام
eminence
تعالی بلندی
ruggedness
پستی و بلندی
supremacy
بلندی افراشتگی
acrophobia
بلندی هراسی
Highness
بلندی مقام
height of building
بلندی ساختمان
critical height
بلندی بحرانی
hilliness
پستی و بلندی
contour
پست و بلندی
volumes
بلندی صدا
volume
بلندی صدا
height of fill
بلندی اکند
hypsometry
بلندی پیمایی
crow's nest
بالای بلندی
I think we are out of the woods.
<idiom>
فکر میکنم، بدترین بخشش رو پشت سر گذاشتیم.
well educatd
دارای تحصیلات کافی
voteless
بدون رای کافی
sufficiency
قابلیت مقدار کافی
inadequately
بطور غیر کافی
All you have to do is to say the word.
کافی است لب تر کنی
incompetent
غیر کافی ناشایسته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com