English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
liberal gift بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
Other Matches
exponents شرح دهنده نماینده
exponent شرح دهنده نماینده
laboriously ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
lagate a latere نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
program music موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
bene fevdatory بخششی
escape character حرفی که نشان دهنده کد espace باشد
commision agent نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogates نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
prima facie evidence مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
visiting correspondent نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
trimmer زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
a closed mouth catches no flies <proverb> تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
bestowal بخشش
generosity بخشش
dotation بخشش
baksheesh بخشش
donation بخشش
pity بخشش
pities بخشش
pitied بخشش
bounty بخشش
endowments بخشش
releases بخشش
released بخشش
release بخشش
pardon بخشش
absolution بخشش
pardoned بخشش
boons بخشش
boon بخشش
pardoning بخشش
clemency بخشش
endowment بخشش
pardons بخشش
forgiveness بخشش
largess بخشش
gratia بخشش
profusion بخشش
gift بخشش
bountifulness بخشش
gifts بخشش
munificence بخشش
lot بخشش
givig بخشش
donations بخشش
remission بخشش
grant بخشش
granted بخشش
grants بخشش
benefaction بخشش
bestowment بخشش
remittal بخشش
moored mine مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hottest شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
irremissibility بخشش ناپذیری
to ask for quarter بخشش طلبیدن
absolvable بخشش پذیر
absolutory بخشش امیز
apanage متعلفات بخشش
debt cut بخشش بدهکای
forgivingly از روی بخشش
gifted دارای بخشش
debt forgiveness بخشش بدهکای
grace بخشش بخت
mercy بخشش مرحمت
debt relief بخشش بدهکای
beneficence بخشش نیکوکاری
magneficence بخشش کرم
graced بخشش بخت
graces بخشش بخت
gracing بخشش بخت
bailor امانت دهنده کفیل دهنده
conglutinative التیام دهنده جوش دهنده
exhibitors نمایش دهنده ارائه دهنده
bailer امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitor نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibiter نمایش دهنده ارائه دهنده
catalysts تشکیلات دهنده سازمان دهنده
extender توسعه دهنده ادامه دهنده
catalyst تشکیلات دهنده سازمان دهنده
pardons بخشش فرمان عفو
forgivable بخشیدنی بخشش پذیر
pardon بخشش فرمان عفو
irremissibly بطور بخشش ناپذیر
deprecation دعای بخشش یاشفاعت
pardoning بخشش فرمان عفو
remission of sins بخشش یا امرزش گناهان
pardoned بخشش فرمان عفو
escutcheon سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
satisfactory <adj.> کافی
sufficient <adj.> کافی
enow کافی
adequate <adj.> کافی
enough کافی
sufficient کافی
acceptable <adj.> کافی
good [sufficient] <adj.> کافی
adequate کافی
adequate کافی
sufficing <adj.> کافی
haircut بخشش بدهکای [اصطلاح مجازی]
donatory گیرنده بخشش یاهدیه یاهبه
excusable قابل بخشش و معافیت بخشیدنی
pardoable امرزش پذیر قابل بخشش
ascendent بلندی
looms بلندی
looming بلندی
loomed بلندی
upland بلندی
low-rise کم بلندی
rise بلندی
loftiness بلندی
altitudes بلندی
loudness بلندی
uplands بلندی
exaltation بلندی
sublimity بلندی
rises بلندی
toft بلندی
height بلندی
Highnesses بلندی
the sublime بلندی
loom بلندی
altitude بلندی
elevation بلندی
gratification سر بلندی
elevations بلندی
tallness بلندی
Highness بلندی
heights بلندی
exaltedness بلندی
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
sufficient مقدار کافی
skimping غیر کافی
scanty غیر کافی
scantier غیر کافی
scantiest غیر کافی
skimps غیر کافی
skimped غیر کافی
suffices کافی بودن
sufficed کافی بودن
suffice کافی بودن
inextenso بطول کافی
sufficient conditions شرایط کافی
sufficient condition شرط کافی
inadequate غیر کافی
suffice کافی بودن
reach کافی بودن
last [be enough] کافی بودن
be sufficient کافی بودن
be enough کافی بودن
necessary and sufficient لازم و کافی
be adequate کافی بودن
adequately [sufficiently] <adv.> بقدر کافی
sufficing کافی بودن
Nothing more, thanks. کافی است.
run short <idiom> کافی نبودن
due care مراقبت کافی
adequately بقدر کافی
plenty of rain باران کافی
leisure وقت کافی
sufficiently <adv.> بقدر کافی
skimp غیر کافی
irremissible بخشش ناپذیر غیر قابل عفو
ups and down پستی و بلندی
effective length of strut بلندی کمانش
headroom بلندی طاق
how tall is it? بلندی ان چقدراست
suction lift بلندی مکش
acrophobia ترس از بلندی
eminency تعالی بلندی
tonal volume بلندی صوت
Highnesses بلندی مقام
eminence تعالی بلندی
ruggedness پستی و بلندی
supremacy بلندی افراشتگی
acrophobia بلندی هراسی
Highness بلندی مقام
height of building بلندی ساختمان
critical height بلندی بحرانی
hilliness پستی و بلندی
contour پست و بلندی
volumes بلندی صدا
volume بلندی صدا
height of fill بلندی اکند
hypsometry بلندی پیمایی
crow's nest بالای بلندی
I think we are out of the woods. <idiom> فکر میکنم، بدترین بخشش رو پشت سر گذاشتیم.
well educatd دارای تحصیلات کافی
voteless بدون رای کافی
sufficiency قابلیت مقدار کافی
inadequately بطور غیر کافی
All you have to do is to say the word. کافی است لب تر کنی
incompetent غیر کافی ناشایسته
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com