English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 142 (7 milliseconds)
English Persian
circular letter بخشنامه اداری
Other Matches
bureaucreacy رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
administrative wheeled vehicle fleet کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
bureaucrasy حکومت اداری تاسیسات اداری
bureaucracies تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucracy تاسیسات اداری حکومت اداری
circulars بخشنامه
circular بخشنامه
hersey بخشنامه
circulated بخشنامه کردن
encyclic بخشنامه پاپ
circulates بخشنامه کردن
circulate بخشنامه کردن
circulation جریان بخشنامه
circulations جریان بخشنامه
circularize بخشنامه صادرکردن
circularize بخشنامه کردن
circular بخشنامه نشریه
circulars بخشنامه نشریه
circularize بخشنامه فرستادن به
directive حکم امریه بخشنامه
directives حکم امریه بخشنامه
workday ایام کار اداری ساعات کار اداری
workdays ایام کار اداری ساعات کار اداری
encyclical عمومی وابسته به بخشنامه پاپ
encyclicals عمومی وابسته به بخشنامه پاپ
bureaucrat اداری
administerial اداری
bureaucrats اداری
official اداری
administrative اداری
departmental اداری
formal اداری
executory اداری
officialism سیستم اداری
overhead gharges هزینه اداری
prefectoral وابسته به اداری
prefecture حوزه اداری
service element عنصر اداری
a white collar job کار اداری
official communications مکاتبات اداری
office work کار اداری
departmental intelligence اطلاعات اداری
departmentally ازلحاظ اداری
malfeasance خطای اداری
management expenses مخارج اداری
office building ساختمان اداری
office computer کامپیوتر اداری
office hours ساعات اداری
prefectorial وابسته به اداری
office chair صندلی اداری
office chair مبل اداری
circular letter نامه اداری
administrative escort ناو اداری
administrative net شبکه اداری
administrative movement حرکت اداری
administrative command یکان اداری
administrative march راهپیمایی اداری
officially از طریق اداری
administrative law قوانین اداری
administration building قسمت اداری
administration building ساختمان اداری
administrative flight هواپیمای اداری
unofficial غیر اداری
administrative flight پرواز اداری
bureaucrats مامور اداری
officialdom سیستم اداری
administrative approval موافقتنامه اداری
administrative command فرماندهی اداری
administrative order دستور اداری
administrative publications نشریات اداری
paperwork تشریفات اداری
administratively بطور اداری
bureaucrat مامور اداری
bureaucreat گماشته اداری
business hours ساعت اداری
administrative budget بودجه اداری
red tape فرمالیته اداری
administrative law حقوق اداری
bureau هیئت اداری
administrative capacity فرفیت اداری
administrative services خدمات اداری
administrative channels طرق اداری
bureaus هیئت اداری
administrative services قسمتهای اداری
administrative channels مجاری اداری
administrative tribunal دادگاه اداری
officers مامور کارمند اداری
out of [outside] office hours خارج از ساعات اداری
office swivel chair صندلی گردان اداری
administrative escort ناو اسکورت اداری
administrative data processing پردازش دادههای اداری
officer مامور کارمند اداری
extra official بیرون ازوفایف اداری
general administration cost هزینه عمومی اداری
Outside office hours. خارج از وقت اداری
office information system سیستم اطلاعات اداری
officialism رسمیت مقررات اداری
placeman صاحب منصب اداری
administrative landing پیاده شدن اداری
provisional order دستور موقت اداری
key personnels کادر اداری اصلی
service echelon رده اداری و خدماتی
deck department قسمت اداری ناو
bureaucratic وابسته به امور اداری
superstructures سازمانهای اداری ومدیریه کشور
formally مقررات رسمی یا اداری فاهرا"
ministerial وابسته به وزیر یا کشیش اداری
services قسمتهای اداری ادارات نظامی
bureaucracies رعایت تشریفات اداری بحدافراط
formal مقید به اداب ورسوم اداری
bureaucracy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
superstructure سازمانهای اداری ومدیریه کشور
administrative(financial,legal)process. جریان اداری (مالی .حقوقی )
administrative lead time زمان اداری دریافت اماد
administrative shippings ارسال اماد به طریق اداری
red tapism رعایت تشریفات اداری به حدافراط
genitourinary وابسته به دستگاه اداری تناسلی
administrative storage انبار کردن به طریق اداری
disciplinary court دادگاه انتظامی محکمه اداری
bureaucrasy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucrat فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
administrative acceptees پرسنل قبول شده از نظر اداری
generals شرکت مربوط به امور اداری اصلی
bureaucrats فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
general شرکت مربوط به امور اداری اصلی
administrative landing پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
administrative segregation زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
admin تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
fiscal station قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
capitulary عضو دستهای درکلیسا مجموعه دستورهاوایین نامههای اداری وشرعی سرلوحه
nihilism اعتقاد به تباهی وفساد دستگاههای اداری ولزوم از بین رفتن انها
federal government دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
workflow نرم افزار طراحی شده برای بهبود جریان متنهای الکترونیکی در یک شبکه اداری از یک کاربر به دیگری
nepotism انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
attache case کیف اداری [کیف جعبه ای دستی چرمی]
brief case [briefcase] کیف اداری [کیف جعبه ای دستی چرمی]
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
interdict حکم نهی حکم اداری
office automation خودکارسازی اداری خودکارسازی دفتری
apparatus [machinery] سازمان [سازمان اداری ]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com