Dictiornary-Farsi | بخشیدنی بخشش پذیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
forgivable	بخشیدنی بخشش پذیر


Other Matches

excusable	قابل بخشش و معافیت بخشیدنی
absolvable	بخشش پذیر
pardoable	امرزش پذیر قابل بخشش
absolvable	بخشیدنی
remissible	بخشیدنی
pardoable	بخشیدنی
venial	قابل اغماض بخشیدنی
repairable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendable	تفوق پذیر فراز پذیر
mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
ascendible	تفوق پذیر فراز پذیر
reparable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
pardoned	بخشش
profusion	بخشش
forgiveness	بخشش
clemency	بخشش
pardons	بخشش
pardon	بخشش
pardoning	بخشش
boon	بخشش
boons	بخشش
grants	بخشش
granted	بخشش
grant	بخشش
bestowment	بخشش
benefaction	بخشش
munificence	بخشش
pitied	بخشش
pities	بخشش
pity	بخشش
largess	بخشش
remission	بخشش
bountifulness	بخشش
bounty	بخشش
absolution	بخشش
remittal	بخشش
gifts	بخشش
dotation	بخشش
endowment	بخشش
releases	بخشش
released	بخشش
release	بخشش
donation	بخشش
lot	بخشش
generosity	بخشش
bestowal	بخشش
endowments	بخشش
baksheesh	بخشش
gratia	بخشش
givig	بخشش
donations	بخشش
gift	بخشش
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
irremissibility	بخشش ناپذیری
magneficence	بخشش کرم
mercy	بخشش مرحمت
beneficence	بخشش نیکوکاری
absolutory	بخشش امیز
to ask for quarter	بخشش طلبیدن
graces	بخشش بخت
apanage	متعلفات بخشش
gifted	دارای بخشش
graced	بخشش بخت
debt cut	بخشش بدهکای
debt forgiveness	بخشش بدهکای
debt relief	بخشش بدهکای
gracing	بخشش بخت
grace	بخشش بخت
forgivingly	از روی بخشش
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
pardon	بخشش فرمان عفو
irremissibly	بطور بخشش ناپذیر
pardoned	بخشش فرمان عفو
deprecation	دعای بخشش یاشفاعت
pardons	بخشش فرمان عفو
remission of sins	بخشش یا امرزش گناهان
pardoning	بخشش فرمان عفو
donatory	گیرنده بخشش یاهدیه یاهبه
haircut	بخشش بدهکای [اصطلاح مجازی]
irremissible	بخشش ناپذیر غیر قابل عفو
I think we are out of the woods. <idiom>	فکر میکنم، بدترین بخشش رو پشت سر گذاشتیم.
liberal gift	بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
acquest	مال بدست اورده ازدسترنج یا بخشش مال غیرموروثی
solvable	حل پذیر
soluble	حل پذیر
pliable	خم پذیر
pi acceptor	پی پذیر
cleavable	رخ پذیر
programmable read only memory	حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
fissile	شکاف پذیر
figurable	شکل پذیر
fatiguable	خستگی پذیر
fissionable	شکافت پذیر
fixable	ثبات پذیر
flexible cable	کابل خم پذیر
remediable	گزیر پذیر
fusible	گداز پذیر
flxible	خمش پذیر
reclaimable	ادعا پذیر
reducible	تقلیل پذیر
reflexible	انعکاس پذیر
refutable	تکذیب پذیر
regulable	تنظیم پذیر
remediable	درمان پذیر
remediable	چاره پذیر
fatig	خستگی پذیر
fathomable	پیمایش پذیر
severable	تفکیک پذیر
fatigable	خستگی پذیر
exepandable	بسط پذیر
executable	اجرا پذیر
executable	انجام پذیر
shapeable	شکل پذیر
evitable	اجتناب پذیر
evadable	طفره پذیر
sequacious	نصیحت پذیر
semi solvable	نیم حل پذیر
rotatable	چرخش پذیر
extensible	توسعه پذیر
extendible	کشش پذیر
expiable	کفاره پذیر
expansible	گسترش پذیر
expandable	بسط پذیر
resolvable	تفکیک پذیر
revocable	ابطال پذیر
spoilable	فساد پذیر
gaugeable	پیمایش پذیر
placable	دلجویی پذیر
open cheque	چک انتقال پذیر
mutable	تغییر پذیر
miscible	امتزاج پذیر
miscible	امیزش پذیر
maintainable	نگهداشت پذیر
magnetizable	مغناطیس پذیر
liquefiable	گداز پذیر
limitable	محدودیت پذیر
pacifiable	تسکین پذیر
inflamable	اشتعال پذیر
partible	بخش پذیر
pilable	انحنا پذیر
placative	تسکین پذیر
plunderable	چپاول پذیر
pervious	نفوذ پذیر
perturbable	اشوب پذیر
perfectible	کمال پذیر
penetrable	رخنه پذیر
passible	فساد پذیر
irresoluble	تجیزیه نا پذیر
irremeable	برگشت نا پذیر
improvable	بهبود پذیر
healable	درمان پذیر
precipitable	تعلیق پذیر
glass jaw	بوکسوراسیب پذیر
proprotionable	تناسب پذیر
protean	شکل پذیر
proton acceptor	پرتون پذیر
protractile	امتداد پذیر
improvably	اصلاح پذیر
impressible	تاثیر پذیر
incompressible	تراکم نا پذیر
inoculable	تلقیح پذیر
infusible	گداز نا پذیر
inextensible	تمدید نا پذیر
inexpugnable	شکست نا پذیر
indocile	تعلیم نا پذیر
indemonstrable	اثبات نا پذیر
increasable	افزایش پذیر
incondensable	ناچگال پذیر
generable	زایش پذیر
achievable <adj.>	انجام پذیر
workable <adj.>	انجام پذیر
achievable <adj.>	اجرا پذیر
doable <adj.>	اجرا پذیر
executable <adj.>	اجرا پذیر
feasible <adj.>	اجرا پذیر
practicable <adj.>	اجرا پذیر
workable <adj.>	اجرا پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا پذیر
makeable <adj.>	اجرا پذیر
contrivable <adj.>	اجرا پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا پذیر
executable <adj.>	انجام پذیر
workable <adj.>	صورت پذیر
contrivable <adj.>	انجام پذیر
doable <adj.>	انجام پذیر
feasible <adj.>	انجام پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام پذیر
makeable <adj.>	انجام پذیر
manageable <adj.>	انجام پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام پذیر
practicable <adj.>	انجام پذیر
executable <adj.>	امکان پذیر
workable <adj.>	امکان پذیر
executable <adj.>	صورت پذیر
manageable <adj.>	اجرا پذیر
makable <adj.>	امکان پذیر
dividable [American E] <adj.>	بخش پذیر
annullable <adj.>	فسخ پذیر