English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (19 milliseconds)
English Persian
quotation بخشی از متن که از متن دیگر قرض گرفته شده است
quotations بخشی از متن که از متن دیگر قرض گرفته شده است
Other Matches
scissoring 1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
area بخشی از حافظه یا کد که برای مقصود خاصی در نظر گرفته شده است
areas بخشی از حافظه یا کد که برای مقصود خاصی در نظر گرفته شده است
card بخشی از ستون کارت که برای یک نوع داده در نظر گرفته شده است
cards بخشی از ستون کارت که برای یک نوع داده در نظر گرفته شده است
intussusception دخول بخشی از روده در بخش دیگر
branch جهش از بخشی از برنامه به بخش دیگر
branches جهش از بخشی از برنامه به بخش دیگر
introsusception دخول بخشی از روده در بخش دیگر
cut and paste عمل گرفتن بخشی از متن یا داده از یک نقظه و درج در آن چیز دیگر
output بخشی از حافظه که حاوی داده ارسالی به وسیله خروجی دیگر است
landwehr بخشی از ارتش المان وکشورهای دیگر که خدمت زیرپرچم را انجام دادند
outputs بخشی از حافظه که حاوی داده ارسالی به وسیله خروجی دیگر است
pseudomorph جسم معدنی که نمودجسم معدنی دیگر ر را بخود گرفته باشد
output به طوری که با گونه دیگر رسانه ذخیره سازی سازگارند 2-بخشی از کلمه پرداز که متن را طبق دستورات تو کار فرمت میکند
outputs به طوری که با گونه دیگر رسانه ذخیره سازی سازگارند 2-بخشی از کلمه پرداز که متن را طبق دستورات تو کار فرمت میکند
dump بخشی از حافظه که ریو رسانه دیگر تط بیق شود یا به حالت دودویی چاپ شود
arabesque [Eslimi] طرح اسلیمی [الهام گرفته شده از شاخک ها و پیچک های درخت مو که کل متن را به همراه نگاره های دیگر فرا می گیرد.]
inputted بخشی از حافظه اصلی که داده ارسالی از حافظه پشتیبان را می گیرد تا پردازش شود یا در بخشهای دیگر توزیع شود
input بخشی از حافظه اصلی که داده ارسالی از حافظه پشتیبان را می گیرد تا پردازش شود یا در بخشهای دیگر توزیع شود
Kurdish rug فرش کردی [مناطق بافت به صورت پراکنده بوده و بافته های آن نیز تمایز خاصی از نظر نقشه با دیگر شهرها ندارند. در آن از لچک ترنج گرفته تا افشان و هراتی بافته می شود.]
multiprocessor عملیاتی که هر پردازنده در سیستم چند پردازنده با بخشی از یک یا چند پردازنده دیگر کار میکند
patinated جرم گرفته کبره گرفته
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
fogbound مه گرفته
hoarser گرفته
thickest گرفته
hoarse گرفته
thicker گرفته
uptight گرفته
heartsore دل گرفته
adopted گرفته
dullest گرفته
dulling گرفته
fusty بو گرفته
dulls گرفته
mistful مه گرفته
bunged up قی گرفته
hoarsest گرفته
thick گرفته
dull گرفته
brumous مه گرفته
low-spirited گرفته
low spirited گرفته
sombrous گرفته
addicted خو گرفته
darksome گرفته
fustiest بو گرفته
fustier بو گرفته
comate مه گرفته
choky گرفته
chock full گرفته
muzzy گرفته
air less گرفته
gruff گرفته
accustomed خو گرفته
duller گرفته
clouded گرفته
pokey گرفته
rancid بو گرفته
dulled گرفته
folded in mist مه گرفته
muggy گرفته
mistful میغ گرفته
in mourning چرک گرفته
medalled مدال گرفته
Are you kidding ? Are you being funny? شوخیت گرفته ؟
began دست گرفته
maggoty کرم گرفته
mity کزم گرفته
triste گرفته محزون
patinated زنگار گرفته
derivatives گرفته شده
dulled کندشدن گرفته
patinous کبره گرفته
to d. itself گرفته شدن
dull کندشدن گرفته
reposing upon قرار گرفته بر
resolved that ...... تصمیم گرفته شد که
duller کندشدن گرفته
solemn گرفته موقرانه
airless گرفته یا دم کرده
dulls کندشدن گرفته
dulling کندشدن گرفته
measly کرم گرفته
dullest کندشدن گرفته
caught گرفته شده
derivative گرفته شده
verminous شپش گرفته
tristful گرفته محزون
on the panel جزوصورت گرفته
filmiest غبار گرفته
pokiest گرفته دلگیر
fond انس گرفته
pokier گرفته دلگیر
eerie ترساننده گرفته
blear گرفته وتاریک
fonder انس گرفته
blear eyes چشمان قی گرفته
leaded سرب گرفته
addicts : خو گرفته معتاد
i have a secure grasp of it انرا گرفته ام
addict خو گرفته معتاد
wont خو گرفته عادت
filmy غبار گرفته
rheumatic رماتیسم گرفته
filmier غبار گرفته
poky گرفته دلگیر
fondest انس گرفته
cerated موم گرفته
hoarsely بطور گرفته
rainy تر رگبار گرفته
aeruginous زنگ گرفته
divorcees زن طلاق گرفته
smoky دود گرفته
divorcee زن طلاق گرفته
drippy هوای گرفته
mossy خزه گرفته باتلاقی
patinous زنگارگرفته جرم گرفته
cut nails ناخنهای گرفته یا چیده
assumed بخود گرفته عاریتی
low-key دارای صدای گرفته
putrid flesh گوشت گندیده یا بو گرفته
skimmed milk شیرخامه گرفته ورقیق
foul house چشمی گرفته لنگر
skim milk شیرخامه گرفته ورقیق
funky بوی ناه گرفته
sultrily بطور دم گرفته یا گرم
followed by <adj.> دنباله گرفته شده با
lowers هوای گرفته وابری
skimmed شیر خامه گرفته
He was choking . گلویش گرفته بود
skim شیر خامه گرفته
low key دارای صدای گرفته
She was depressed. دلش گرفته بود
malty خو گرفته به ابجو خوری
AC گرفته شده است
lour هوای گرفته وابریwerewolf
lour گرفته شدن عبوس
My left leg is in plaster . پای چپ؟ را گچ گرفته اند
underlying در زیر قرار گرفته
included دور گرفته شده
game شکار گرفته شده
nidicolous در اشیانه قرار گرفته
to be tuned in to a channel کانالی را گرفته باشند
lower هوای گرفته وابری
i had been caught گرفته شده بودم
lowered هوای گرفته وابری
skims شیر خامه گرفته
in contemplation درنظر گرفته شده
my time is occupied وقتم گرفته است
lowering هوای گرفته وابری
mucid بوزک زده بو گرفته
designed در نظر گرفته شده مخصوص
parrot learned طوطی وار یاد گرفته
he drives a roaring trade کارش خوب گرفته است
semidiurnal در نصف روز انجام گرفته
tried در محک ازمایش قرار گرفته
captured material وسایل گرفته شده از دشمن
hard bitten سخت گاز گرفته شده
oppressed تحت ستم قرار گرفته
integrated intensity شدت انتگرال گرفته شده
jugate روی هم قرار گرفته جفت
pokerface قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
bloods hot eyes چشمان قرمز و خون گرفته
capsulate درمحفظه یاحفره قرار گرفته
applique مورد استفاده قرار گرفته
blink نادیده گرفته نگاه مختصر
throatiest دارای صدای گرفته وخشن
subereous از چوب پنبه گرفته شده
she had him in her pocket خوب جلوش را گرفته بود
throatier دارای صدای گرفته وخشن
blinked نادیده گرفته نگاه مختصر
blinks نادیده گرفته نگاه مختصر
throaty دارای صدای گرفته وخشن
borrowed money پول قرض گرفته شده
blighted زنگ زده شپشه گرفته
we are beset with dangers خطرها ما را فرا گرفته اند
weanling کودک تازه از شیر گرفته
woofer دارای صدای کوتاه و گرفته
dichotomous دو بخشی
tripartite سه بخشی
triarchy سه بخشی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com