Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
wing section
بخش مرکزی یا پانل خارجی بال
Other Matches
peripheral
قطعه خارجی پردازنده مرکزی که حاوی خصوصیات جانبی است
bus
باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
bused
باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
buses
باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
busing
باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
bussed
باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
busses
باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
bussing
باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
highway
باس ای که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه و وسایل خارجی منتقل میکند
interrupt
اتصال به واحد پردازش مرکزی از خارج سیستم که به رسانههای خارجی امکان استفاده از امکانات وقفه CPU را میدهد
highways
باس ای که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه و وسایل خارجی منتقل میکند
interrupting
اتصال به واحد پردازش مرکزی از خارج سیستم که به رسانههای خارجی امکان استفاده از امکانات وقفه CPU را میدهد
interrupts
اتصال به واحد پردازش مرکزی از خارج سیستم که به رسانههای خارجی امکان استفاده از امکانات وقفه CPU را میدهد
bussing
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
bus
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
bused
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
busing
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
bussed
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
busses
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
buses
اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
panel
پانل
panels
پانل
backplane
پانل پشت
fuse panel
پانل فیوز
control pannel
پانل کنترل
control panel
پانل مخصوص نصب کنترل ها
positive externalities
صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
cpu time
مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central
متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
exterior angle
زاویهء خارجی کثیرالاضلاع زوایای خارجی حاصله ازتقاطع یک خط بادوخط موازی
access panel
پانل یا قابی که برای اسانترکردن تعمیرات وبازرسی براحتی برداشته و یانصب میشود
external symbol dictionary
فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
impurity
جزء تشکیل دهنده خارجی ناخالصی ماده خارجی
headquarters
شعبه مرکزی اداره مرکزی
paching central
سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
outwork
استحکامات خارجی دژ سنگرهای خارجی
foreign exchange
پول خارجی ارز خارجی
wilson
پرش از لبه خارجی یک اسکیت و چرخش کامل در هوا وبازگشت روی لبه خارجی اسکیت دیگر
external diseconomies
عوامل زیان اور خارجی عوامل نامطلوب خارجی
exchanged stabilization fund
مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
central postal directory
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
cores
مرکزی
cl
خط مرکزی
centrical
مرکزی
central
مرکزی
centerline
خط مرکزی
axial
مرکزی
centre pocket
مرکزی
central pumping station
مرکزی
focal
مرکزی
core
مرکزی
focal line
خط مرکزی
subcentral
زیر مرکزی
spherical angle
زاویه مرکزی
mainframe
پردازنده مرکزی
central heating
حرارت مرکزی
state government
دولت مرکزی
centralist
مرکزی نگر
centrum
جسم مرکزی
centripetal
جانب مرکزی
centrifugal
گریز از مرکزی
central heating
گرمایش مرکزی
fore and aft center line
خط مرکزی سراسری
directrix
خط تیر مرکزی
head office
دفتر مرکزی
holding company
شرکت مرکزی
head office
اداره مرکزی
eccentricities
برون مرکزی
eccentricity
برون مرکزی
mainframes
پردازنده مرکزی
nucleus
لب هسته مرکزی
centralism
مرکزی نگری
nuclei
لب هسته مرکزی
fovea centralis
فرورفتگی مرکزی
three centred curve
منحنی سه مرکزی
centralists
مرکزی نگر
central city
شهر مرکزی
central canal
مجرای مرکزی
central bank
بانک مرکزی
central processing unit
واحدپردازنده مرکزی
central government
حکومت مرکزی
central processor
پردازنده مرکزی
central control desk
میزفرمان مرکزی
central convolution
شکنج مرکزی
central gyrus
شکنج مرکزی
central position
قرارگاه مرکزی
central load
بار مرکزی
central limit theorem
قضیه حد مرکزی
central office
دفتر مرکزی
central position
وضعیت مرکزی
central head
فشار مرکزی
central sulcus
شیار مرکزی
central fissure
شیار مرکزی
three center bonding
پیوند سه مرکزی
central terminal
پایانه مرکزی
boost coil
کوئل مرکزی
central focusing wheel
چرخهزوم مرکزی
central station
نیروگاه مرکزی
central processor
پردازشگر مرکزی
centre game
بازی مرکزی
central
کامپیوتر مرکزی
central
تلفن چی مرکزی
centrically
بطور مرکزی
center distance
فاصله مرکزی
centrosymmetric
متقارن مرکزی
center
گروه مرکزی
central site
سایت مرکزی
axial pressure
فشار مرکزی
center base
میدان مرکزی
concourse
تالار مرکزی
centralized plan
پلان مرکزی
back berm
سکوی پایه خارجی خاکریز سکوی شیببر پایه خارجی خاکریز
gold
دایره مرکزی هدف
heliocentric system
دستگاه خورشید مرکزی
centred
وسط ونقطه مرکزی
centered
وسط ونقطه مرکزی
downtown
قسمت مرکزی شهر
central processing unit
واحد پردازش مرکزی
centre
وسط ونقطه مرکزی
unit central processing
واحد پردازش مرکزی
one shot pump
پمپ روغن مرکزی
centers
وسط ونقطه مرکزی
multicenter binding
پیوند چند مرکزی
measures of central tendency
اندازههای گرایش مرکزی
central planning
برنامه ریزی مرکزی
cns
دستگاه عصبی مرکزی
centre counter defence
دفاع متقابل مرکزی
central tendency measures
اندازههای گرایش مرکزی
center
وسط ونقطه مرکزی
axis of the bore
محور مرکزی لوله
center of gravity axis
محور ثقل مرکزی
post offices
اداره مرکزی پست
post office
اداره مرکزی پست
cento
سازمان پیمان مرکزی
heartlands
منطقه مرکزی وحیاتی
heartland
منطقه مرکزی وحیاتی
conurbations
شهر مهم مرکزی
conurbation
شهر مهم مرکزی
central control panel
تابلوی مرکزی کنترل
geocentric
دوران زمین مرکزی
geocentric system
دستگاه زمین مرکزی
central heating system
دستگاه حرارت مرکزی
central mass storage
انباره انبوه مرکزی
centre pawns
پیادههای مرکزی شطرنج
scandinavian defence
دفاع متقابل مرکزی
inner cities
بخش مرکزی شهر
inner city
بخش مرکزی شهر
golds
دایره مرکزی هدف
naves
تالار مرکزی صحن
nave
تالار مرکزی صحن
vertical center line illusion
خطای خط قائم مرکزی
precentral gyrus
شکنج پیش مرکزی
statolatry
حمایت ازقدرت مرکزی
the middlands
استانهای مرکزی انگلستان
German Central Bank
بانک مرکزی آلمان
core
هسته مرکزی مفتول
cores
هسته مرکزی مفتول
GHQ
مخفف ستاد مرکزی
Central African Republic
جمهوری آفریقای مرکزی
rimland
حومه ناحیه مرکزی
general posr office
اداره مرکزی پست در لندن
geocentric
دارای مرکزی در زمین زمینی
x ring
دایره مرکزی هدف تیراندازی
geothermal
وابسته به حرارت مرکزی زمین
radian
زاویه مرکزی قوس دایره
king's yellow
مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
Ivory Coast
کرانهی مرکزی و غربی افریقا
pecan
درخت گردوی امریکای مرکزی
high asia
قسمت بلند و مرکزی امریکا
geothermic
وابسته به حرارت مرکزی زمین
organization of central american states
سازمان دول امریکای مرکزی
sweet spot
قسمت مرکزی راکت یا چوب
central planning team
تیم طرح ریزی مرکزی
keel
ستون عرضی مرکزی ناو
directrix
خط مرکزی منطقه اتش توپ
pecans
درخت گردوی امریکای مرکزی
umbilical
واقع در نزدیکی ناف مرکزی
center spot
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
keels
ستون عرضی مرکزی ناو
osset
اریایی نژادان قفقاز مرکزی
central railway station
ایستگاه مرکزی راه اهن
central food preparation facility
کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
danish gambit
گامبی دانمارکی در بازی مرکزی شطرنج
centralized
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
abneural
واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
totalism
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
statism
تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
central air data
مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
totalitarianism
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
C.I.A
مخفف عبارت سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا
centers
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centre
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centered
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
crom
قسمت مجتمع اکثر تراشههای واحدپردازش مرکزی
centred
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
cpu
Unit Processing Central واحد پردازش مرکزی
center
شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
balkline spot
نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
slovak
نژاد اسلواک ساکن قسمت مرکزی چکوسلواکی
outside
خارجی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com