English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
Laugh and the world laghs with you, weep and you w. <proverb> بخندى ,دنیا با تو مى خندد گریه کنى باید بتنهایى گریه گنى.
Other Matches
Laugh and the world laughs with you , weep and you wepp alone. <proverb> بخند تا دنیا با تو بخندد گریه کن تا تنها گریه کنى.
weeping succeeds laughter گریه پس ازخنده می اید از پی خنده گریه است
sobs گریه گریه کردن
sob گریه گریه کردن
sobbed گریه گریه کردن
sobbing گریه گریه کردن
greet گریه
bawling گریه
bawl گریه
greeted گریه
weeping گریه
bawls گریه
greets گریه
bawled گریه
tears گریه
tear گریه
bemoaned گریه کردن
bemoan گریه کردن
weep گریه کردن
weeps گریه کردن
f. tears گریه زورکی
To begin to weep . to burst into tears . گریه افتا دن
musk cat گریه زیاد
weeping گریه کننده
crybaby زود گریه کن
crybabies زود گریه کن
tear-jerkers گریه انگیز
tear-jerker گریه انگیز
bemoaning گریه کردن
slobber گریه بچگانه
bemoans گریه کردن
slobbered گریه بچگانه
slobbering گریه بچگانه
weeper گریه کننده
tear jerking گریه اور
slobbers گریه بچگانه
cries گریه کردن
cries فریاد گریه
cry گریه کردن
cry فریاد گریه
sob بغض گریه
to pipe one's eye گریه کردن
they mingle their tears با هم گریه می کنند
sobbing بغض گریه
tearjerker گریه اور
giving گریه کردن
gives گریه کردن
give گریه کردن
sobbed بغض گریه
sobs بغض گریه
he wept involuntarily بی اختیار گریه کرد
To weep and wail . گریه وزاری کردن
crying is useless گریه سودی ندارد
sob story داستان گریه اور
boohooed هقهق گریه کردن
to gulp down ones tears گریه رادرگلوحبس کردن
to play the woman گریه کردن ترسیدن
boohoo هقهق گریه کردن
boohoos هقهق گریه کردن
sob stories داستان گریه اور
boohooing هقهق گریه کردن
To burst into tears (laughter). زیر گریه ( خنده ) زدن
mourns ماتم گرفتن گریه کردن
mourned ماتم گرفتن گریه کردن
mourn ماتم گرفتن گریه کردن
Tears remedy every irremediable ailment. <proverb> گریه بر هر درد بى درمان دواست .
She looks pathetic in that dress . این لباس به تنش گریه می کند
sobs همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
She wept herself to sleep . آنقدر گریه کرد تا خوابش برد
sobbing همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sobbed همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sob همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
to turn on the waters یکدفعه شروع به گریه کردن [اصطلاح روزمره]
It is no use crying over spilt milk . <proverb> بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
hysterics حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
whimpered نالیدن زار زار گریه کردن
whimpers نالیدن زار زار گریه کردن
whimper نالیدن زار زار گریه کردن
whimpering نالیدن زار زار گریه کردن
the vanity of the world فنای دنیا مزخرفات یا اباطیل دنیا
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
worlds دنیا
world دنیا
universe دنیا
vales دنیا
macrocosms دنیا
macrocosm دنیا
vale دنیا
wordly minded دنیا پرست
secularization دنیا پرستی
secularity دنیا پرستی
pelf جیفه دنیا
pelf مال دنیا
nuns زن تارک دنیا
oceans of money یک دنیا پول
tactful دنیا دار
mammonist دنیا پرست
tactfully دنیا دار
monks تارک دنیا
nun زن تارک دنیا
wordly minded دنیا دار
worldliness دنیا پرستی
Tons (bags) of money. یک دنیا پول
Thanks a mI'llion. یک دنیا متشکرم
mammonist دنیا دار
ascetics تارک دنیا
ascetic تارک دنیا
monk تارک دنیا
the whole world تمام دنیا
all over the world در تمامی دنیا
hermitess زن تارک دنیا
The living languages of the world. زبانهای زند ؟ دنیا
hermit تارک دنیا منزوی
born with a silver spoon in one's mouth <idiom> باثروت به دنیا آمدن
He is unique in the world. توی دنیا تک است
religious تارک دنیا روحانی
sister پرستار دخترتارک دنیا
hermits تارک دنیا منزوی
sisters پرستار دخترتارک دنیا
worldling ادم دنیا پرست
Photos are accepted world عکس هایی مقبولی دنیا
the love of money is the root of all evil <idiom> حب دنیا هست راس هر خطا
Make a journey round the world. بدور دنیا سفر کردن
My holiday did me a world of good. درتعطیلات یک دنیا به من خوش گذشت
the whole world همه دنیا تمامی جهان
enclosure سلول تارکان دنیا [دین]
thule اخرین نقطه شمالی مسکون دنیا
A wave of anger swept over the entire world . موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
abbesses رئیسه صومعه زنان تارک دنیا
abbess رئیسه صومعه زنان تارک دنیا
ap.saved is a p gained یک دینار پس انداز در حکم یک دنیا درامد است
cloister اطاق یاسلول راهبان وتارکان دنیا ایوان
They are poles apart. یک دنیا باهم فرق دارند ( بسیار متفاوتند )
cloisters اطاق یاسلول راهبان وتارکان دنیا ایوان
You never can tell . کار دنیا است ( قابل پیش بینی نیست )
atlases قهرمانی که دنیا راروی شانه هایش نگهداشته است
atlas قهرمانی که دنیا راروی شانه هایش نگهداشته است
1 and 2 are poles apart. <idiom> ۱ و ۲ یک دنیا باهم فرق دارند [بسیار متفاوت هستند] .
antipodal مربوط به ساکنین ینگی دنیا واقع در طرف مقابل زمین مستقیما
Pronoia واژه ای جدید: حسی که گویا از طرف دنیا برای کمک کردن وجود دارد
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
immanentism نظریه فسلفی که معتقد است رابطه میان خدا و فکر و روح و دنیا رابطهای ذاتی است
The world is your oyster! <proverb> دنیا مال تو است. هر فرصتی در دسترس است!
The wrd is a place of trial by ordeal , not of eas. <proverb> دنیا جاى آزمایش است نه جاى آسایش .
We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years. ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
in due f. باید
ought باید
the f. of a table باید
shall باید
to have to باید
there is a rule that... که باید.....
outh باید
maun باید
must باید
should باید
ought باید وشاید
it is necessary to go باید رفت
i ougth to go باید رفت
It must be granted that … باید تصدیق کر د که …
it is to be noted that باید دانست که
We have to go as well. ما هم باید برویم .
you must know باید بدانید
i ought to go باید بروم
i ougth to go باید بروم
one must go باید رفت
as it deserves چنانکه باید
i must go باید بروم
it is necessary for him to go باید برود
how shall we proceed چه باید کرد
to do a thing the right way کاری راچنانکه باید
you might have come باید امده باشید
What can't be cured must be endured. <idiom> باید سوخت و ساخت.
to d. what to say اندیشیدن که چه باید گفت
you must go شما باید بروید
shall i go? ایا باید بروم
Let us see how it turns out. باید دید چه از آب در می آید
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
meetly چنانکه باید و شاید
enow بسنده انقدرکه باید
he must have gone باید رفته باشد
chicane مانعی که باید دور زد
You should have told me earlier. باید زودتر به من می گفتی
he needs must go ناچار باید برود
the needful انچه باید کرد
Water must be stopped at its source . <proverb> آب را از سر بند باید بست .
I must leave at once. باید فورا بروم.
One must suffer in silence. باید سوخت وساخت
it is to be noted that باید ملتفت بود که
it is to be noted that باید توجه کردکه
comme il faut چنانکه باید وشاید
prettily بخوبی چنانکه باید
Fustat rug فرش فسطاط [فرش فسطاط پس از آزمایش کربن قدیمی ترین فرش دنیا بعد از پازیریک شناخته شده و به قرن هفدهم میلادی نسبت داده می شود.]
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
One must tackle it in the right way. هرکاری را باید از راهش وارد شد
Every day that you go unheeded, you need to count on that day هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
to which side do I have to turn? به کدام طرف باید بپیچم؟
She must be at least 40. او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
he is much to be pitted بحالش باید رحم کرد
I must take the kid to school . باید بچه راببرم مدرسه
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com