Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (2 milliseconds)
English
Persian
pervade
بداخل راه یافتن
pervaded
بداخل راه یافتن
pervades
بداخل راه یافتن
pervading
بداخل راه یافتن
Other Matches
immigration
مهاجرت بداخل
indrawn
بداخل کشیده
inrush
هجوم بداخل
inflow
جریان بداخل
adducent
بداخل کشنده مقرب
penetrate
بداخل سرایت کردن
penetrated
بداخل سرایت کردن
penetrates
بداخل سرایت کردن
retrocede
ازسطح خارج بداخل نفوذکردن
pigeon toed
دارای پنجه خمیده بداخل
ship water
نفوذ کردن اب بداخل قایق
inhales
بداخل کشیدن استشمام کردن
weft insertion
[رد کردن پود بداخل چله]
inhaled
بداخل کشیدن استشمام کردن
inhale
بداخل کشیدن استشمام کردن
inhaling
بداخل کشیدن استشمام کردن
boats
کشیدن ماهی بداخل قایق
boat
کشیدن ماهی بداخل قایق
turn in
بداخل پیچاندن برگرداندن به انبار
The professor stepped into the classroom.
استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
To smuggle in to ( out of ) a country .
جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
exclucivism
بیمیلی بداخل کردن دیگران درحلقه خود
pronate
بداخل گرداندن روی چهار دست وپا خم شدن
fistula
زخم عمیقی که غالبابوسیله مجرای پیچاپیچی بداخل مربوط است
propagate
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated
گشترش یافتن یا نشر یافتن
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
endocrine
غده بدون مجرا و بداخل ترشح کننده غده درون تراو
extravasate
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
finds
یافتن
discovered
یافتن
discovers
یافتن
discovering
یافتن
detect
یافتن
detected
یافتن
detecting
یافتن
discover
یافتن
find
یافتن
detects
یافتن
taper off
کاهش یافتن
shrinks
کاهش یافتن
shrinking
کاهش یافتن
to gain the upper hand
غلبه یافتن
to gain in nealth
بهبودی یافتن
terminates
خاتمه یافتن
relax
تخفیف یافتن
circumfuse
گسترش یافتن
center
تمرکز یافتن
dominates
تفوق یافتن
to get rid of
رهایی یافتن از
to get ones hand in
دست یافتن به
terminate
خاتمه یافتن
to get off
رهایی یافتن از
to get fame
شهرت یافتن
terminated
خاتمه یافتن
relaxes
تخفیف یافتن
relaxing
تخفیف یافتن
transcend
برتری یافتن
transcended
برتری یافتن
transcending
برتری یافتن
transcends
برتری یافتن
to be transferred
انتقال یافتن
to be through
فراغت یافتن
to be prolonged
امتداد یافتن
to a greatness
بزرگی یافتن
deploys
گسترش یافتن
to come to know
اگاهی یافتن
dwindle
تدریجاکاهش یافتن
dwindled
تدریجاکاهش یافتن
dwindles
تدریجاکاهش یافتن
come off
تحقق یافتن
dwindling
تدریجاکاهش یافتن
deploy
گسترش یافتن
to extricate oneself
رهایی یافتن
deploying
گسترش یافتن
dominated
تفوق یافتن
dominate
تفوق یافتن
to grow better
بهبودی یافتن
accruing
گسترش یافتن
wane
کاهش یافتن
tenser
تشدید یافتن
tensed
تشدید یافتن
waned
کاهش یافتن
tense
تشدید یافتن
wanes
کاهش یافتن
to undergo a change
تغییر یافتن
accruing
افزایش یافتن
accrues
گسترش یافتن
tensing
تشدید یافتن
tensest
تشدید یافتن
tenses
تشدید یافتن
learn
اگاهی یافتن
learns
اگاهی یافتن
accrue
افزایش یافتن
accrue
گسترش یافتن
accrues
افزایش یافتن
waning
کاهش یافتن
to take courage
خرات یافتن
ensuring
اطمینان یافتن
insures
اطمینان یافتن
break out
شیوع یافتن
scant
تخفیف یافتن
bunchout
برامدگی یافتن
insuring
اطمینان یافتن
to pull round
بهبودی یافتن
to look oneself again
بهبود یافتن
ensures
اطمینان یافتن
ensured
اطمینان یافتن
to quit oneself of
رهائی یافتن از
to reach for knowledge
برای یافتن
diminish
نقصان یافتن
diminish
تقلیل یافتن
diminishes
نقصان یافتن
overpowers
استیلا یافتن بر
outspread
گسترش یافتن
ensure
اطمینان یافتن
diminishes
تقلیل یافتن
sublate
تغییرشکل یافتن
look oneself again
بهبود یافتن
accedes
دست یافتن
accedes
راه یافتن
acceding
دست یافتن
acceding
راه یافتن
protend
امتداد یافتن
luxuriates
شکوه یافتن
luxuriated
شکوه یافتن
pickup
بهبودی یافتن
acceded
راه یافتن
luxuriating
شکوه یافتن
altering
تغییر یافتن
alters
تغییر یافتن
accede
دست یافتن
accede
راه یافتن
acceded
دست یافتن
achieve
دست یافتن
hunt out
با جستجو یافتن
immix
امیزش یافتن
perennate
دوام یافتن
penetract
راه یافتن
overmaster
برتری یافتن بر
outreach
برتری یافتن
diverge
انشعاب یافتن
diverged
انشعاب یافتن
diverges
انشعاب یافتن
misalign
تغییر یافتن
meliorate
بهبود یافتن
pick up health
بهبود یافتن
overmatch
تفوق یافتن
overcoming
غلبه یافتن
overspread
بسط یافتن
luxuriate
شکوه یافتن
keep one's head above water
رهایی یافتن
recovers
بهبودی یافتن
recovering
بهبودی یافتن
overcome
غلبه یافتن
overcomes
غلبه یافتن
recover
بهبودی یافتن
altered
تغییر یافتن
alter
تغییر یافتن
pull round
بهبودی یافتن
ends
خاتمه یافتن
get out
رهایی یافتن
ended
خاتمه یافتن
recuperate
بهبودی یافتن
recuperated
بهبودی یافتن
recuperates
بهبودی یافتن
recuperating
بهبودی یافتن
overpower
استیلا یافتن بر
convect
انتقال یافتن
come through
وقوع یافتن
attained
دست یافتن
attaining
دست یافتن
attains
دست یافتن
expand
بسط یافتن
come off
وقوع یافتن
expanding
بسط یافتن
expands
بسط یافتن
come round
شفا یافتن
hold out
بسط یافتن
end
خاتمه یافتن
centralisation
مرکزیت یافتن
centralization
مرکزیت یافتن
lessen
تقلیل یافتن
achieved
دست یافتن
lessened
تقلیل یافتن
lessening
تقلیل یافتن
lessens
تقلیل یافتن
recvperate
بهبودی یافتن
conquers
پیروزی یافتن بر
conquering
پیروزی یافتن بر
achieving
دست یافتن
overpowered
استیلا یافتن بر
achieves
دست یافتن
prefer
ترجیح یافتن
preferring
ترجیح یافتن
prefers
ترجیح یافتن
specialization
تخصص یافتن
conquer
پیروزی یافتن بر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com