English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 30 (4 milliseconds)
English Persian
to take the p of any one بدانگونه مشت بران کسی زدن که سخت دردگین شودیافالج گرد د
Other Matches
to play up to another actor بدانگونه درنمایش بازی کردن که بازیگر دیگر سر ذوق آید
to halve two timbers دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
pregnant use of a verb بکار بردن فعل متعدی بدانگونه که مفعول ان مقدرباشدیعنی گفته نشود
trenchant بران
bendon بران
added to that اضافه بران
lead سوق دادن بران داشتن
there is no limit to it حدی بران متصور نیست
persuading بران داشتن ترغیب کردن
persuades بران داشتن ترغیب کردن
persuade بران داشتن ترغیب کردن
leads سوق دادن بران داشتن
goes روی دادن بران بودن
go روی دادن بران بودن
the price was not reasonable بهای گزافی بران گذاشته بودند
the principality of wales استان WALES که اسما بران حکومت دارد
the principality استان WALES که اسما بران حکومت دارد
spin wall دیوار درون بنا که بران بارگذاری میشود
labarum پرچم قستنطین که نشان نصارا بران بود
potter wheel صفحه افقی گردنده که کوزه گر گل بران قالب میکند
plane table سه پایه نقشه برداری که الیداد بران سوار میشود
inestimably پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
gongs زنگی که عبارت است ازکاسه و چکشی که اهسته بران میزنند
gong زنگی که عبارت است ازکاسه و چکشی که اهسته بران میزنند
gibus کلاه نرمی که دراپرابرسرمیگذارندبرای اینکه هرچه بران مشت بزنند
structuring نقشه نصب کابلها در شرکت یا ساختمان بران شبکه ها کامپیوتری و تلفن
structures نقشه نصب کابلها در شرکت یا ساختمان بران شبکه ها کامپیوتری و تلفن
structure نقشه نصب کابلها در شرکت یا ساختمان بران شبکه ها کامپیوتری و تلفن
sudarium دستمال دور سر مسیح دستمالی که نقش صورت مسیح بران باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com