English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (16 milliseconds)
English Persian
to obtain something بدست آوردن چیزی
to bring something بدست آوردن چیزی
to get [hold of] something بدست آوردن چیزی
Other Matches
gain بدست آوردن
gained بدست آوردن
attenuation بدست آوردن
gains بدست آوردن
come by <idiom> بدست آوردن
acquire بدست آوردن
eke out <idiom> به سختی بدست آوردن
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
in for <idiom> مطمئن بدست آوردن
gun for something <idiom> بازحمت بدست آوردن
To make ( find , get ) an opportunity . فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
To know someone blind spots. رگ خواب کسی را بدست آوردن
in order to <idiom> اعتماد شخص را بدست آوردن
To obtain the desired result . نتیجه مطلوب را بدست آوردن
capture عمل بدست آوردن داده
capturing عمل بدست آوردن داده
captures عمل بدست آوردن داده
collect بدست آوردن یا دریافت داده
collects بدست آوردن یا دریافت داده
collecting بدست آوردن یا دریافت داده
analysis بدست آوردن اطلاعات و نتایج از داده
learning curve نمایش گرافیکی بدست آوردن دانش در زمان
to get a good return on an investment بازده سودمندی در سرمایه گذاریی بدست آوردن
make a living <idiom> پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
gets دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
get دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
getting دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
scans بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scan بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scanned بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
distribute عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distributing عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distributes عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
MIP mapping روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
images سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
image [سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
sample size بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
procedural زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
to bring something آوردن چیزی
to get [hold of] something آوردن چیزی
to serve something غذا [چیزی] آوردن
to live through something تاب چیزی را آوردن
To process and treat something . چیزی راعمل آوردن
to take something into account چیزی را در حساب آوردن
to get [hold of] something گیر آوردن چیزی
to bring something گیر آوردن چیزی
to get something to somebody برای کسی چیزی را آوردن
play down <idiom> ارزش چیزی را پایین آوردن
to buoy something [up] چیزی را بالا روی آب آوردن
to buoy something [up] چیزی را به میزان بالا آوردن
to make a study of something برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
detritus چیزی که در نتیجه خرابی بدست اید
feather in one's cap <idiom> چیزی که از بدست آوردنش به خود ببالی
make good <idiom> بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
To take something to pieces. دل وروده چیزی را در آوردن ( اوراق کردن )
internal evidence مدارک یا گواهی که از درون چیزی بدست میاید
bobbing ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobs ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bob ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
to go away ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
bring up <idiom> معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to push for an answer [in reference to something] برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
to handle something چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
to tax someone [something] بیش از اندازه بارکردن [فشار آوردن بر] کسی [چیزی]
constant ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constants ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
documented نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
documenting نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
document نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
importing 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
import 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
imported 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
drawings روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
by بدست
at the hand of بدست
Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck بد آوردن
get بدست اوردن
gets بدست امده
procure بدست اوردن
get بدست امده
gets بدست اوردن
offered بدست اوردن
gained بدست اوردن
gains بدست اوردن
providers بدست اورنده
provider بدست اورنده
obtainment بدست اوری
catch بدست اوردن
procured بدست اوردن
offers بدست اوردن
getting بدست امده
offer بدست اوردن
earned بدست اوردن
earns بدست اوردن
obtainable بدست اوردنی
procurable بدست اوردنی
procuring بدست اوردن
earn بدست اوردن
gain بدست اوردن
procures بدست اوردن
attainable بدست اوردنی
getting بدست اوردن
come by بدست اوردن
get table بدست اوردنی
get round بدست اوردن
hand in hand دست بدست
acquires بدست اوردن
securer بدست اورنده
acquiring بدست اوردن
pick up بدست اوردن
soothes دل بدست اوردن
procurement بدست اوری
soothe دل بدست اوردن
soothed دل بدست اوردن
obtain بدست اوردن
obtained بدست اوردن
catcher بدست اورنده
obtains بدست اوردن
get at able بدست اوردنی
manual وابسته بدست
to go to the wright بدست استادافتادن
acquirer بدست اورنده
acquirable بدست اوردنی
procurer بدست اورنده
impetrate بدست اوردن
to come to hand بدست امدن
make something happen به اجرا در آوردن
obtain به دست آوردن
receive به دست آوردن
take به دست آوردن
actualise [British] به اجرا در آوردن
get به دست آوردن
gain به دست آوردن
tough break <idiom> بدبیاری آوردن
find به دست آوردن
procure به دست آوردن
it never rains but it pours <idiom> چپ و راست بد آوردن
wring به دست آوردن
woo به دست آوردن
win به دست آوردن
song and dance <idiom> دلیل آوردن
step به دست آوردن
realize به دست آوردن
achieve به دست آوردن
vasbyt تاب آوردن
carry out به اجرا در آوردن
carry ineffect به اجرا در آوردن
actualize به اجرا در آوردن
compass به دست آوردن
implement به اجرا در آوردن
fall on feet <idiom> شانس آوردن
conciliate به دست آوردن
carry into effect به اجرا در آوردن
put into effect به اجرا در آوردن
put inpractice به اجرا در آوردن
abrade سر غیرت آوردن
play-acts ادا در آوردن
To show a deficit . To run short . کسر آوردن
To bring into existence . بوجود آوردن
To cite an example . مثال آوردن
play-acting ادا در آوردن
acquire به دست آوردن
play-act ادا در آوردن
To phrase. به عبارت در آوردن
holdouts دوام آوردن
holdout دوام آوردن
To cry out . فریاد بر آوردن
put ineffect به اجرا در آوردن
to bring to the [a] boil به جوش آوردن
to bring the water to the boil آب را به جوش آوردن
play-acted ادا در آوردن
To take into account (consideration). بحساب آوردن
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
recouping دوباره بدست اوردن
impropriate بدست عام دادن
all aggairs pivot upon him کارها بدست او می گرد د
to put بدست امین دادن
to change hands دست بدست رفتن
to come into a property دارایی را بدست اوردن
self-government حکومت بدست مردم
attain بدست اوردن بانتهارسیدن
acquirability امکان بدست اوردن
to pander any one's lust دل کسیرا بدست اوردن
optimization بدست اوردن حد مطلوب
change hands دست بدست رفتن
regain دوباره بدست اوردن
insure بیمه بدست اوردن
recouped دوباره بدست اوردن
unhandy مشکل بدست امده
recoup دوباره بدست اوردن
to shuffle from hand to hand دست بدست کردن
turnover دست بدست شدن
regains دوباره بدست اوردن
regaining دوباره بدست اوردن
regained دوباره بدست اوردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com