English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 127 (7 milliseconds)
English Persian
debit بدهی
debited بدهی
debiting بدهی
debits بدهی
liabilities بدهی
liability بدهی
debt بدهی
debts بدهی
indebtedness بدهی
due بدهی
liability to disease بدهی
to pay off a debt [mortgage] بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
Other Matches
conversion استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversions استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
legal liability بدهی قانونی
absolute liability بدهی مطلق
arrear بدهی پس افتاده
acknowledgement of debt اقرار به بدهی
acknowladgement of debt قبول بدهی
book debts بدهی دفتری
admission of liability قبول بدهی
bank overdraft بدهی به بانک
arrear بدهی معوق
an active debt بدهی با ربح
credit notes سند بدهی
capital liability بدهی سرمایه
oxygen debt بدهی اکسیژن
private debt بدهی خصوصی
public debt بدهی دولت
the d. of a debt پرداخت بدهی
to be in debt بدهی داشتن
to get into debt بدهی پیداکردن
debt perpetrator خطاکار در بدهی
debt perpetrator مرتکب بدهی
liability insurance بیمه بدهی
net debt بدهی خالص
capital liability بدهی درازمدت
collective liability بدهی جمعی
contingent liability بدهی احتمالی
contingent liability بدهی اتفاقی
current liability بدهی جاری
debit card کارت بدهی
debit note صورتحساب بدهی
debt burden بار بدهی
due bill سند بدهی
floating debt بدهی متغیر
liabilities and assets بدهی و دارایی
national debt بدهی ملی
credit note سند بدهی
debt بدهی داشتن
debit حساب بدهی
debit ستون بدهی
backs بدهی پس افتاده
back بدهی پس افتاده
liquidation پرداخت بدهی
debiting ستون بدهی
debiting حساب بدهی
debited حساب بدهی
debts بدهی داشتن
promissory notes سند بدهی
promissory note برگه بدهی
debits ستون بدهی
debited ستون بدهی
debits حساب بدهی
promissory note سند بدهی
promissory notes برگه بدهی
monetization پرداخت نقدی بدهی
i paid the debt plus interest بدهی را با بهره ان دادم
debiting در ستون بدهی گذاشتن
debits در ستون بدهی گذاشتن
debited در ستون بدهی گذاشتن
realisation [British E] [of something] پرداخت بدهی [اقتصاد]
realization [American E] [of something] پرداخت بدهی [اقتصاد]
liquidation [of something] پرداخت بدهی [اقتصاد]
debit در ستون بدهی گذاشتن
To be in debt up to ones ears. غرق بدهی بودن
to pay one's way بدهی بهم نزدن
embarrassed with debts زیر بار بدهی
default عدم پرداخت بدهی
defaulted عدم پرداخت بدهی
defaulting عدم پرداخت بدهی
defaults عدم پرداخت بدهی
charge account حساب بدهی مشتری
chargeable قابل بدهی یا پرداخت
rebate پرداخت قسمتی از بدهی
up to the eyes in debt تا گردن زیر بدهی
rebates پرداخت قسمتی از بدهی
deep in debt تا گردن زیر بدهی
due بدهی موعد پرداخت
solvency توانایی پرداخت بدهی
consolidated debt بدهی یک کاسه شده
debited به حساب بدهی کسی گذاشتن
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
to detain one's due بدهی خودرا نگه داشتن
insolvency عدم توانایی در پرداخت بدهی
debit به حساب بدهی کسی گذاشتن
amortization پرداخت بدهی به اقساط مساوی
debits به حساب بدهی کسی گذاشتن
emcumbered with debts زیر بار قرض یا بدهی
Do you have an extra pen to lend me? یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
debiting به حساب بدهی کسی گذاشتن
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
billing صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
debt of record بدهی قانونی record of court محکوم به
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
monetization پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
omittance is no quit tance بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
pay off با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
deficit کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficits کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
debt discount تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
working capital مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
tax avoidance اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
Could you move the table a little bit ? ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
an insolvent estate دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
debt of honour بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
lien حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
judgement dept بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
elegit حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
good riddance <idiom> وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
delegatee کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
current liability اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
leverage نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
collocation ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
current ratio نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
due bill در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com