Dictiornary-Farsi | بدهی اتفاقی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
contingent liability	بدهی اتفاقی


Other Matches

conversion	استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversions	استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
eventual	اتفاقی
stochastical <adj.>	اتفاقی
incidental <adj.>	اتفاقی
occasional	اتفاقی
accidentalism	اتفاقی
chancy	اتفاقی
chanciest	اتفاقی
chancier	اتفاقی
stochastic <adj.>	اتفاقی
accidents	اتفاقی
accident	اتفاقی
even tual	اتفاقی
extrinsic	اتفاقی
flukey	اتفاقی
contingent [accidental] <adj.>	اتفاقی
casuale	اتفاقی
adventitious <adj.>	اتفاقی
casual [not planned] <adj.>	اتفاقی
coincidental <adj.>	اتفاقی
chanceful	اتفاقی
accidental <adj.>	اتفاقی
contingency	اتفاقی
contingencies	اتفاقی
episodic	اتفاقی
pick up <idiom>	اتفاقی
fortuitous <adj.>	اتفاقی
haphazard <adj.>	اتفاقی
haphazardly	اتفاقی
randomly	اتفاقی
random <adj.>	اتفاقی
fluky	اتفاقی
chancing	اتفاقی
chances	اتفاقی
episodical	اتفاقی
casual	اتفاقی
casualness	اتفاقی
chance	اتفاقی
adventitiouse	اتفاقی
chanced	اتفاقی
adventive	اتفاقی
stochastic process	فرایند اتفاقی
chromatic	تصادفی اتفاقی
windfall gains	منافع اتفاقی
circumstantial evidence	اماره اتفاقی
incidentally <adv.>	بطور اتفاقی
contingent profit	سود اتفاقی
accidental error	خطای اتفاقی
come across <idiom>	اتفاقی دیدن
windfall loss	زیان اتفاقی
incidental errors	خطاهای اتفاقی
windfall profits	سود اتفاقی
incidentals time	زمان اتفاقی
crop up <idiom>	اتفاقی پدیدارشدن
incidental learning	یادگیری اتفاقی
by accident <adv.>	بطور اتفاقی
stretch a point <idiom>	اتفاقی پذیرفتن
at random <adv.>	بطور اتفاقی
as it happens <adv.>	بطور اتفاقی
accidentalness	حالت اتفاقی
accidental war	جنگ اتفاقی
by a coincidence <adv.>	بطور اتفاقی
by chance <adv.>	بطور اتفاقی
fortuitously <adv.>	بطور اتفاقی
random	اتفاقی الکی
adventitiously	بطور اتفاقی
randomly	اتفاقی الکی
by hazard <adv.>	بطور اتفاقی
incidental works	کارهای اتفاقی
by happenstance <adv.>	بطور اتفاقی
incidental memory	حافظه اتفاقی
accidently <adv.>	بطور اتفاقی
happenstance	وقایع اتفاقی
coincidentally <adv.>	بطور اتفاقی
stochatic procedures	رویههای اتفاقی
casual labour	کارگر اتفاقی
fortuitcus fault	نقص اتفاقی
fortuitcus distortion	اعوجاج اتفاقی
fortuitousness	اتفاقی بودن
accidental reinforcement	تقویت اتفاقی
accidentally <adv.>	بطور اتفاقی
incidental expenses	مخارج اتفاقی
hazardous	معاملات قماری اتفاقی
accidental fall	ضربه فنی اتفاقی
char	کار روزمزد و اتفاقی
charring	کار روزمزد و اتفاقی
accidental sepcies	گونه های اتفاقی
jitter	حرکت نامنظم اتفاقی
chars	کار روزمزد و اتفاقی
by accident or d.	بطور اتفاقی یا عمدی
chare	کار روزمزد و اتفاقی
due	بدهی
debit	بدهی
indebtedness	بدهی
liabilities	بدهی
debits	بدهی
debiting	بدهی
liability to disease	بدهی
liability	بدهی
debts	بدهی
debt	بدهی
debited	بدهی
sideshow	موضوع فرعی انحراف اتفاقی
randomize	بصورت اتفاقی یا تصادفی در اوردن
sideshows	موضوع فرعی انحراف اتفاقی
accident damage to property	خسارت اتفاقی وارده بردارایی
to happen to somebody	برای کسی اتفاقی [بد] افتادن
private debt	بدهی خصوصی
liquidation	پرداخت بدهی
floating debt	بدهی متغیر
liability insurance	بیمه بدهی
public debt	بدهی دولت
promissory note	برگه بدهی
due bill	سند بدهی
back	بدهی پس افتاده
debits	ستون بدهی
oxygen debt	بدهی اکسیژن
national debt	بدهی ملی
promissory note	سند بدهی
liabilities and assets	بدهی و دارایی
legal liability	بدهی قانونی
promissory notes	برگه بدهی
promissory notes	سند بدهی
debit	حساب بدهی
debit	ستون بدهی
debited	حساب بدهی
debited	ستون بدهی
debiting	حساب بدهی
net debt	بدهی خالص
debiting	ستون بدهی
debits	حساب بدهی
the d. of a debt	پرداخت بدهی
to be in debt	بدهی داشتن
credit note	سند بدهی
credit notes	سند بدهی
absolute liability	بدهی مطلق
capital liability	بدهی درازمدت
capital liability	بدهی سرمایه
debt perpetrator	خطاکار در بدهی
book debts	بدهی دفتری
bank overdraft	بدهی به بانک
arrear	بدهی معوق
arrear	بدهی پس افتاده
acknowladgement of debt	قبول بدهی
an active debt	بدهی با ربح
acknowledgement of debt	اقرار به بدهی
to get into debt	بدهی پیداکردن
backs	بدهی پس افتاده
debt burden	بار بدهی
debit note	صورتحساب بدهی
debit card	کارت بدهی
debt	بدهی داشتن
debts	بدهی داشتن
current liability	بدهی جاری
debt perpetrator	مرتکب بدهی
contingent liability	بدهی احتمالی
collective liability	بدهی جمعی
admission of liability	قبول بدهی
come hell or high water <idiom>	هیچ فرقی نمیکنه چه اتفاقی بیافته
It was a mere accident that we met.	ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
debit	در ستون بدهی گذاشتن
defaulting	عدم پرداخت بدهی
defaults	عدم پرداخت بدهی
rebate	پرداخت قسمتی از بدهی
rebates	پرداخت قسمتی از بدهی
solvency	توانایی پرداخت بدهی
due	بدهی موعد پرداخت
charge account	حساب بدهی مشتری
chargeable	قابل بدهی یا پرداخت
liquidation [of something]	پرداخت بدهی [اقتصاد]
realization [American E] [of something]	پرداخت بدهی [اقتصاد]
debited	در ستون بدهی گذاشتن
debiting	در ستون بدهی گذاشتن
debits	در ستون بدهی گذاشتن
default	عدم پرداخت بدهی
defaulted	عدم پرداخت بدهی
realisation [British E] [of something]	پرداخت بدهی [اقتصاد]
To be in debt up to ones ears.	غرق بدهی بودن
to pay one's way	بدهی بهم نزدن
i paid the debt plus interest	بدهی را با بهره ان دادم
embarrassed with debts	زیر بار بدهی
consolidated debt	بدهی یک کاسه شده
monetization	پرداخت نقدی بدهی
up to the eyes in debt	تا گردن زیر بدهی
deep in debt	تا گردن زیر بدهی
reportable incident	اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
drop a hint <idiom>	فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
fortuitism	اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
randomly	بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
random	بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
His coming here was quite accidental.	آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
to pay off a debt [mortgage]	بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
insolvency	عدم توانایی در پرداخت بدهی
Do you have an extra pen to lend me?	یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
to keep ones he above water	از زیر بدهی بیرون آمدن
debiting	به حساب بدهی کسی گذاشتن
debit	به حساب بدهی کسی گذاشتن
to detain one's due	بدهی خودرا نگه داشتن
emcumbered with debts	زیر بار قرض یا بدهی