Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
oxygen debt
بدهی اکسیژن
Other Matches
oxygen convertor
مبدل اکسیژن مایع به اکسیژن گازی در سیستمهای تنفسی
oxygenize
با اکسیژن ترکیب کردن اکسیژن زدن
maximal oxygen consumption per minute
حداکثر اکسیژن مصرفی دردقیقه بیشینه اکسیژن مصرفی در دقیقه
conversions
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversion
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
deoxygenate
اکسیژن گیری کردن از فاقد اکسیژن کردن
maximal aerobic power
بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen consumption
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen uptake
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
oxygen carrier
اکسیژن بر
oxybiont
اکسیژن زی
empyreal air
اکسیژن
oxygen
اکسیژن
oxidation
ترکیب با اکسیژن
oxygenate
اکسیژن زدن
oxygenate
اکسیژن امیختن
oxygenated
اکسیژن زدن
oxygenates
اکسیژن زدن
oxygenates
اکسیژن امیختن
oxygenating
اکسیژن زدن
lox
اکسیژن مایع
deoxidate
بی اکسیژن کردن
deoxidation
اکسیژن گیری
liquid oxygen
اکسیژن مایع
deoxidize
بی اکسیژن کردن
oxygenated
اکسیژن امیختن
deoxygenation
اکسیژن زدایی
oxygen
گاز اکسیژن
oxygen
اکسیژن دار
oxygenating
اکسیژن امیختن
liquid exygen
اکسیژن مایع
atmospheric oxygen
اکسیژن هوا
oxygenation
اکسیژن زنی
oxygenation
امیزش با اکسیژن
oxygenization
اکسیژن دهی
oxygenize
با اکسیژن امیختن
anoxia
کمبود اکسیژن
oxygen ration
نسبت اکسیژن
acidity coefficient
نسبت اکسیژن
steno oxibiant
اکسیژن کم تاب
acidic oxide
اکسیژن اسیدی
oxygenation
ترکیب با اکسیژن
oxygen extraction
جذب اکسیژن
oxyacetylene welding
جوش اکسیژن
oxygen cylinder
مخزن اکسیژن
oxygen cylinder
سیلندر اکسیژن
oxygen debt
وام اکسیژن
oxygen deficit
کمبود اکسیژن
oxygen deficit
کسر اکسیژن
oxidization
ترکیب با اکسیژن
oxidizes
با اکسیژن ترکیب کردن
oxide
ماده شیمیایی از اکسیژن
acetylene oxygen flame
شعله استیلن اکسیژن
oxides
ماده شیمیایی از اکسیژن
c.o.d
نیاز شیمیایی به اکسیژن
aqualungs
دستگاه تنفس اکسیژن
aqualung
دستگاه تنفس اکسیژن
oxidizing
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidize
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidising
با اکسیژن ترکیب کردن
maxvo
بیشینه اکسیژن مصرفی
oxygen acid
اسید اکسیژن دار
oxyacid
اسید اکسیژن دار
oxyhydrogen
اکسیژن امیخته به ایدروژن
maxvo
حداکثر اکسیژن مصرفی
volcanize
جوش اکسیژن زدن
rebreather
سیستم اکسیژن مداربسته
hypoxia
کاهش اکسیژن بافت
oxidises
با اکسیژن ترکیب کردن
chemical oxygen demand
نیاز شیمیایی اکسیژن
oxidised
با اکسیژن ترکیب کردن
eudiometry
سنجش اکسیژن هوا
hypoxemia
کاهش اکسیژن بافت
biological oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biochemical oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
hypoxia
کمبود اکسیژن در بافتهای بدن
deoxidize
از صورت ترکیبی با اکسیژن دراوردن
b.o.d
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
acyl oxygen fission
گسسته شدن پیوند اسیل-اکسیژن
tetroxide
ترکیب دارای چهار اتم اکسیژن
monoxide
اکسیدی که اکسیژن وفلز ان برابر باشد
nitrous acid
اسیدی که کمتراز تیزاب اکسیژن دارد
oxidation
عمل ترکیب اکسیژن با جسم دیگری
protoxide
ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
The room is stuffy.
هوای اتاق سنگین است (کمبود اکسیژن)
vulcanization
حرارت زیاد جوش اکسیژن لاستیک وفلزات
due
بدهی
liability to disease
بدهی
indebtedness
بدهی
debit
بدهی
debiting
بدهی
debt
بدهی
debited
بدهی
debits
بدهی
liability
بدهی
liabilities
بدهی
debts
بدهی
ozone
نوعی اکسیژن ابی کمرنگ گازی و تغییر گرای
oxyhydrogen blowpipe
بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
isatin
رنگ قرمزی که از ترکیب نیل با اکسیژن بدست می اید
continuous flow oxygen system
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
legal liability
بدهی قانونی
debits
ستون بدهی
liabilities and assets
بدهی و دارایی
debits
حساب بدهی
net debt
بدهی خالص
liquidation
پرداخت بدهی
backs
بدهی پس افتاده
floating debt
بدهی متغیر
national debt
بدهی ملی
back
بدهی پس افتاده
debiting
ستون بدهی
capital liability
بدهی سرمایه
promissory notes
برگه بدهی
promissory note
سند بدهی
debt perpetrator
خطاکار در بدهی
debt perpetrator
مرتکب بدهی
to get into debt
بدهی پیداکردن
to be in debt
بدهی داشتن
debiting
حساب بدهی
due bill
سند بدهی
debited
ستون بدهی
debited
حساب بدهی
private debt
بدهی خصوصی
debit
ستون بدهی
public debt
بدهی دولت
debit
حساب بدهی
promissory notes
سند بدهی
the d. of a debt
پرداخت بدهی
liability insurance
بیمه بدهی
credit note
سند بدهی
promissory note
برگه بدهی
acknowledgement of debt
اقرار به بدهی
debt burden
بار بدهی
absolute liability
بدهی مطلق
debt
بدهی داشتن
debit note
صورتحساب بدهی
debit card
کارت بدهی
collective liability
بدهی جمعی
acknowladgement of debt
قبول بدهی
current liability
بدهی جاری
capital liability
بدهی درازمدت
book debts
بدهی دفتری
contingent liability
بدهی اتفاقی
contingent liability
بدهی احتمالی
credit notes
سند بدهی
an active debt
بدهی با ربح
arrear
بدهی پس افتاده
arrear
بدهی معوق
bank overdraft
بدهی به بانک
admission of liability
قبول بدهی
debts
بدهی داشتن
oxygen bottle
محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
debited
در ستون بدهی گذاشتن
rebates
پرداخت قسمتی از بدهی
consolidated debt
بدهی یک کاسه شده
debiting
در ستون بدهی گذاشتن
charge account
حساب بدهی مشتری
debit
در ستون بدهی گذاشتن
rebate
پرداخت قسمتی از بدهی
solvency
توانایی پرداخت بدهی
realisation
[British E]
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
embarrassed with debts
زیر بار بدهی
chargeable
قابل بدهی یا پرداخت
i paid the debt plus interest
بدهی را با بهره ان دادم
due
بدهی موعد پرداخت
deep in debt
تا گردن زیر بدهی
To be in debt up to ones ears.
غرق بدهی بودن
defaults
عدم پرداخت بدهی
defaulting
عدم پرداخت بدهی
defaulted
عدم پرداخت بدهی
up to the eyes in debt
تا گردن زیر بدهی
liquidation
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
debits
در ستون بدهی گذاشتن
to pay one's way
بدهی بهم نزدن
realization
[American E]
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
default
عدم پرداخت بدهی
monetization
پرداخت نقدی بدهی
amortization
پرداخت بدهی به اقساط مساوی
to keep ones he above water
از زیر بدهی بیرون آمدن
Do you have an extra pen to lend me?
یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
to detain one's due
بدهی خودرا نگه داشتن
to pay off a debt
[mortgage]
بدهی
[رهنی]
را قسطی پرداختن
emcumbered with debts
زیر بار قرض یا بدهی
insolvency
عدم توانایی در پرداخت بدهی
debiting
به حساب بدهی کسی گذاشتن
debits
به حساب بدهی کسی گذاشتن
debited
به حساب بدهی کسی گذاشتن
debit
به حساب بدهی کسی گذاشتن
demand oxygen system
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت تناوبی و همزمان با تنفس شخص باشد
Could you lend me some money ?
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
You must account for every penny.
باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
omittance is no quit tance
بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
debt of record
بدهی قانونی record of court محکوم به
monetization
پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
pay off
با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
billing
صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
ageing
ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
anoxia
فقدان اکسیژن در سلولهای خونی و بافتی که اغلب منجربه زیانهای جبران ناپذیری میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com