English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 217 (14 milliseconds)
English Persian
safe yield بده قابل اطمینان
Search result with all words
sicker قابل اطمینان
reliability قابل اطمینان
unreliable غیر قابل اطمینان نامعتبر
reliable قابل اطمینان
valid قابل اطمینان
solid قابل اطمینان
solids قابل اطمینان
liable قابل اطمینان
dependable قابل اطمینان مورد اعتماد
refresh بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshed بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshes بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
reputable قابل اطمینان
assurable قابل اطمینان
chunking along عملکرد یک برنامه طویل الاجراو قابل اطمینان
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars. هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
Other Matches
confident test ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
reliability اطمینان قابلیت اطمینان
confidence limit حد اطمینان
certitude اطمینان
fideism اطمینان
assurances اطمینان
certes اطمینان
certainty اطمینان
assuredness اطمینان
confidences اطمینان
certainties اطمینان
trusts اطمینان
safety اطمینان
trusted اطمینان
trustingly با اطمینان
surety اطمینان
sureties اطمینان
trust اطمینان
affiance اطمینان
assurance اطمینان
security اطمینان
instable بی اطمینان
confidence اطمینان
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
confides اطمینان کردن
aplomb اطمینان بخود
confide اطمینان کردن
assurer اطمینان دهنده
overconfidence اطمینان بیش از حد
ensure اطمینان یافتن
assuror اطمینان دهنده
confided اطمینان کردن
factor of safety عامل اطمینان
factor of safety ضریب اطمینان
uncertainties عدم اطمینان
reassurance اطمینان مجدد
reassurance اطمینان افرینی
level of confidence سطح اطمینان
reassurances اطمینان مجدد
reassurances اطمینان افرینی
relief valve شیر اطمینان
safety glass شیشه اطمینان
quality assurance اطمینان از کیفیت
positiveness قطعیت اطمینان
limits of confidence حدود اطمینان
trustful معتمد اطمینان
safety belts کمربند اطمینان
safety belt کمربند اطمینان
play up اطمینان دادن به
safety valve دریچه اطمینان
uncertainty عدم اطمینان
safety plug پولک اطمینان
safety lamp چراغ اطمینان
trusty اطمینان بخش
safety hook قلاب اطمینان
safety fuse فیوز اطمینان
safe valve دریچه اطمینان
assurance factor ضریب اطمینان
bleeder valve شیر اطمینان
truster اطمینان کننده
failure safety قابلیت اطمینان
accredit اطمینان کردن
confidence level درجه اطمینان
accrediting اطمینان کردن
accredits اطمینان کردن
confidence limits حدود اطمینان
confidence interval فاصله اطمینان
confidence coefficicent ضریب اطمینان
interval confidence فاصله اطمینان
insurance stockage ذخیره اطمینان
reliability قابلیت اطمینان
unpromising غیرقابل اطمینان
fire escape پلکان اطمینان
i'll warrant اطمینان میدهم
fire escapes پلکان اطمینان
cretain تاحدی اطمینان
dependability قابلیت اطمینان
coniviction عقیده اطمینان
unreliability عدم اطمینان
dependable قابلیت اطمینان
safety-valve دریچه اطمینان
safety-valves دریچه اطمینان
confidingly از روی اطمینان
interval confidence دامنه اطمینان
figure on اطمینان داشتن
insuring اطمینان یافتن
coefficient of safety ضریب اطمینان
reliability قابلیت اطمینان
fiducial interval فاصله اطمینان
assures اطمینان دادن
assure اطمینان دادن
insures اطمینان یافتن
confidence belt کمربند اطمینان
ensures اطمینان یافتن
ensured اطمینان یافتن
ensuring اطمینان یافتن
assuring اطمینان دادن
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
trusted اطمینان پشت گرمی
checks اطمینان از صحت چیزی
safe صحیح اطمینان بخش
fiduciary اطمینان بخش ثقه
ultimate factor of safety ضریب اطمینان اختیاری
checked اطمینان از صحت چیزی
I am positive that ... من اطمینان کامل دارم که ...
safer صحیح اطمینان بخش
check اطمینان از صحت چیزی
trusts اطمینان پشت گرمی
reasure دوباره اطمینان یا قوت
misgivings عدم اطمینان ترس
misgiving عدم اطمینان ترس
safes صحیح اطمینان بخش
trust اطمینان پشت گرمی
mistrusts اطمینان نکردن به فن داشتن
qualm عدم اطمینان بیم
persuasion اطمینان عقیده دینی
persuasions اطمینان عقیده دینی
mistrust اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusting اطمینان نکردن به فن داشتن
safest صحیح اطمینان بخش
area of uncertainity منطقه عدم اطمینان
trusty موتمن مورد اطمینان
reassures دوباره اطمینان دادن
reassured دوباره اطمینان دادن
reliability قابلیت اطمینان اعتبار
qualms عدم اطمینان بیم
reassure دوباره اطمینان دادن
anti flood valve شیر اطمینان مانع طغیان
avouch اقرار کردن اطمینان دادن
bleeder type steam engine ماشین بخار با شیر اطمینان
quality assurance عملیات اطمینان از کیفیت جنس
persuasion نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
accredits مورد اطمینان بودن یا شدن
vouch اطمینان دادن تایید کردن
accredit مورد اطمینان بودن یا شدن
to believe in somebody [something] اطمینان داشتن به کسی [چیزی]
accrediting مورد اطمینان بودن یا شدن
swear by <idiom> کاملا از چیزی اطمینان داشتن
i assured him of that به او در این باره اطمینان دادم
i reckon اطمینان به دوستی کسی داشتن
i rely or your secrecy من به رازداری شما اطمینان میکنم
trut اطمینان داشتن توکل کردن
persuasions نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
mistrustfully ازروی بدگمانی از روی عدم اطمینان
sail in با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
authentication اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
confidence man کسی که از اطمینان دیگرسوء استفاده میکند
controls اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
controlling اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
control اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
life is not worth an hour's p ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
I'm sure we can come to some arrangement. من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
measure عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
maintain اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
maintained اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
maintains اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
bank on <idiom> اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
balances روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
arithmetic عملیات محاسباتی مجدد برای اطمینان از صحت نتیجه
balance روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
observable قابل مشاهده قابل گفتن
presumable قابل استنباط قابل استفاده
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
presentable قابل معرفی قابل ارائه
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
adducible قابل اضهار قابل ارائه
achievable قابل وصول قابل تفریق
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
combustible قابل سوزش قابل تراکم
sensible قابل درک قابل رویت
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
aligner وسیلهای که از صاف بودن کاغذ در چاپگر اطمینان حاصل میکند
aligning ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
acatalectic قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
verification بررسی هرکلیدبرای اطمینان ازاعتبار آن برای یک برنامه کاربردی خاص
align ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
tests اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
aligns ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
tested اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
aligned ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
test اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن
synchronised اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
protection اطمینان از اینکه داده توسط کاربر نامجاز کپی نشده است
synchronizes اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
dry run اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها
synchronises اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronization باس ارسالی برای اطمینان از این که گیرنده با فرستنده سنکرون است
sync باس ارسالی برای اطمینان از این که گیرنده با فرستنده سنکرون است
synchronize اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronising اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com