Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 205 (3 milliseconds)
English	Persian
carried	بدوش گرفتن
carries	بدوش گرفتن
carry	بدوش گرفتن
carrying	بدوش گرفتن
Search result with all words
to take the cross	صلیب بدوش گرفتن
Other Matches
landloper	خانه بدوش
shoulder to shoulder	دوش بدوش
tramp	خانه بدوش
tramps	خانه بدوش
tramped	خانه بدوش
horse	بدوش کشیدن
landlouper	خانه بدوش
rangers	ولگرد خانه بدوش
nomadically	بطور خانه بدوش
vagabond	دربدر خانه بدوش
ranger	ولگرد خانه بدوش
vagabonds	دربدر خانه بدوش
caird	ادم خانه بدوش
gangrel	اواره خانه بدوش
rover	ولگرد خانه بدوش
nomads	خانه بدوش صحرانشین
nomad	خانه بدوش صحرانشین
shuffle off	بدوش دیگری گذاردن
Bushman	خانه بدوش درافریقای جنوبی
Bushmen	خانه بدوش درافریقای جنوبی
to saddle any one with a task	کاری را بدوش کسی گذاشتن
bird of passage	شخص مهاجر وخانه بدوش
to shuffle off responsibility	مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
getting	گرفتن
overtakes	گرفتن
gets	گرفتن
puddles	گل گرفتن
to get at	گرفتن
recapture	پس گرفتن
overtake	گرفتن
retrieve	پس گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
overtaken	گرفتن
puddle	گل گرفتن
retrieved	پس گرفتن
retrieves	پس گرفتن
get	گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
grab	گرفتن
retaking	پس گرفتن
grabs	گرفتن
break out	در گرفتن
to draw back	پس گرفتن
deglutinate	گرفتن
cork	گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
grabbing	گرفتن
abating	اب گرفتن از
acclimatised	خو گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
retakes	پس گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
grabbed	گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
catch on	گرفتن
to catch on	گرفتن
cease	گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
blinds	گرفتن
renovate	از سر گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
seizes	گرفتن
seized	گرفتن
ceased	گرفتن
ceases	گرفتن
ceasing	گرفتن
to shut off	را گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
seize	گرفتن
skims	گرفتن کف
acquiring	گرفتن
acquires	گرفتن
skim	کف گرفتن از
tong	گرفتن
to hunt out	گرفتن
resumption	از سر گرفتن
accompany	دم گرفتن
adeem	پس گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompanied	دم گرفتن
recapturing	پس گرفتن
recaptures	پس گرفتن
skim	گرفتن کف
wed	گرفتن
acquire	گرفتن
indwell	جا گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
skims	کف گرفتن از
skimmed	گرفتن کف
to lay a wager	گرفتن
skimmed	کف گرفتن از
recaptured	پس گرفتن
capturing	گرفتن
retreat	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
captures	گرفتن
retreats	پس گرفتن
false grip	گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
capture	گرفتن
takes	گرفتن
abates	اب گرفتن از
detracts	گرفتن
resume	از سر گرفتن
situate	جا گرفتن
situates	جا گرفتن
situating	جا گرفتن
abate	اب گرفتن از
holds	گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
abated	اب گرفتن از
detract	گرفتن
detracted	گرفتن
infold	در بر گرفتن
detracting	گرفتن
take	گرفتن
retaken	پس گرفتن
lute	گل گرفتن
accustoms	خو گرفتن
lutes	گل گرفتن
accustoming	خو گرفتن
accustom	خو گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
receives	گرفتن
receive	گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
raclaim	پس گرفتن
retake	پس گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
reclaims	پس گرفتن
fleas	کک گرفتن
flea	کک گرفتن
renovating	از سر گرفتن
renovates	از سر گرفتن
obturate	گرفتن
renovated	از سر گرفتن
reclaim	پس گرفتن
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
reclaimed	پس گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
reclaiming	پس گرفتن
despumate	کف گرفتن از
nail	گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
to break in	گرفتن
unsay	پس گرفتن
catch	گرفتن
withdraw	پس گرفتن
withdraws	پس گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
nailed	گرفتن
nails	گرفتن
encumbers	گرفتن
devest	گرفتن
disesteem	کم گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
to take up	گرفتن
encumber	گرفتن
encumbered	گرفتن
to call back	پس گرفتن
encumbering	گرفتن
resuming	از سر گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
resumes	از سر گرفتن
corks	گرفتن
get at	گرفتن
resumed	از سر گرفتن
pushing	گرفتن
wive	زن گرفتن
hold	گرفتن
fathoms	اندازه گرفتن
retake	گرفتن مجدد
To follow up (trace) something.	پی کاری را گرفتن
decides	تصمیم گرفتن
retracts	پس گرفتن قول
fathoming	اندازه گرفتن
snogging	در آغوش گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com