English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
without his knowing it بدون انکه بداند
Other Matches
box وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
boxes وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
customs of war اداب مربوط به جنگ که بدون انکه قدرت قانونی داشته باشد موردقبول دولتهاست
forwarding merchant حق الزحمهای دریافت می دارد بدون انکه دروسیله حمل یا پرداخت کرایه شریک باشد
equitable mortgage بدون انکه موضوع این عمل یاتاسیس صراحتا" یا منجزا"به رهن دلالت داشته باشد
latest event time دیرترین زمانیکه تا ان زمان یک واقعه میتواند اتفاق بیافتد بدون انکه مدت اجرای پروژه طولانی تر گردد
to die a dry death مردن بدون انکه علت مرگ غرق شدن یاکشته شدن باشد
academic freedom آزادی طلاب و محققین در تدریس وتحقیق و نشر افکار خود بدون انکه موسسهای که دراستخدام انند بتواند به انان تعرضی بکند و یا ایشان را درفشار بگذارد
individualism فلسفه اصالت فردیت روش فکری که معتقد به ازاد گذاشتن فرد درجمیع امور و شئون است بدون انکه مصالح جمع این ازادی را محدود کند
implied trust امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
canonist کسیکه قانون شرع یا شرعیان بداند
to tell somebody something [to let somebody in on something] <idiom> به کسی چیزی را گفتن که او نباید می دانست یا او نمی خواهد بداند.
key صدای تولید شده توسط کامپیوتر که به اپراتور اجازه میدهد تا بداند که کلید انتخاب شده ثبت شده است
that which انکه
or یا انکه
he who انکه
encke انکه
whoever هر انکه
one who انکه
in the second place دوم انکه
on one side <adv.> یکی انکه
for one thing یکی انکه
imprimis اول انکه
seventhly هفتم انکه
on the condition that به شرط انکه
while حال انکه
ninthly نهم انکه
provided مشروط به انکه
tenthly دهم انکه
before پیش انکه
secondly دوم انکه
that که برای انکه
on the one hand <adv.> یکی انکه
provided بشرط انکه
for one thing <adv.> یکی انکه
imprlmis نخست انکه
even if ولو انکه
his reputed son died انکه پس اوبشمارمیرفت مرد
inoffensively بی انکه زننده باشد
innocuously بی انکه گزندی رساند
lastly اخر از همه انکه
harmlessly بی انکه اسیبی رساند
his reputed son died انکه مشهوربودپسراوست مرد
ineffectively بی انکه اثری داشته باشد
out of sigt out of mind از دل برود هر انکه از دیده برفت
irrelatively بی انکه وابستگی داشته باشد
on cne's own initiative بی انکه کسی گفته باشد
frothily بی انکه مغزیامعنی داشته باشد
numbly بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
for no p reason بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
affimable شایسته انکه بطورقطع گفته شود
inartistically بی انکه نشان هنراز ان نمایان باشد
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
parathesis پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد
inefficaciously ناسودمندانه بی انکه سودیا فایدهای داشته باشد
pointlessly بی انکه معنی ویژه یا لطفی داشته باشد
orthopaedy معالجه ناخوشی بی انکه دارویی بکار برند
affirmance افهارسخنی بقیدراستی وقطعیت بی انکه سوگندی بخورند
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
privacy قانونی که کاربران غیر محغاز نمیتوانند درباره افراد خصوصی از پایگاه داده ها داده دریافت کنند یا هر شخص فقط میتواند اطلاعات مربوط به خودش را در پایگاه داده بداند
profound gangrene یعنی انکه گوشت زیادی را تباه کرده باشد
inexorably بی انکه نرم شودیا بلابه کسی گوش دهد
permanent set حالت ثابت فلزپس از انکه کارکرده و فشاردیده است
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
to spray a tree داروی ویژه بردرختی افشاندن تا انکه میکربهای ان کشته شود
tie in فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
tie-ins فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
to drag in a subject موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
tie-in فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
fetch ahead فرایند واکشی یک دستورالعمل قبل از انکه اخرین دستوراجرای ان تمام شود
sacked حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacks حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sack حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
prior possession تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
push pop stack ثباتی که اطلاعات را ازشمارنده برنامه گرفته ومکانهای ادرس دستورالعمل را بر مبنای "انکه اول رفته اخر خارج شود" ذخیره میکند
misdirection در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
gresham's law پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
recoilless جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
but بدون
indubitable بدون شک
without بدون
wanting بدون
not nearctic بدون
ex بدون
bottomless بدون ته
i'll warrant بدون شک
to a certainty بدون شک
sans بدون
doubtlessly بدون شک
ex- بدون
undoubtedly بدون شک
undoubted بدون شک
obtrusively بدون حق
acheilous بدون لب
unstressed بدون مد
acheilos بدون لب
goalless بدون گل
and no mistake بدون شک
tenantless بدون مستاجر
termless بدون شرط
unequivocally بدون ابهام
strikeless بدون ضربت
unequivocal بدون ابهام
unceasing بدون وقفه
terrorless بدون ترس
on the square بدون کجی
nonsyllabic بدون هجایی
unoccupied بدون مستاجر
safely بدون خطر
unadvised بدون اطلاع
unaligned بدون صف ارایی
unblushing بدون شرم
unfunded بدون سرمایه
constantly بدون تغییر
diamensionless بدون بعد
pathless بدون جاده
run on بدون وقفه
unfeigned بدون تصنع
unfinanced بدون پشتوانه
recoilless بدون لنگر
quiescently بدون جنبش
prosaically بدون لطافت
searchless بدون جستجو
consistently بدون تناقض
sans ceremonie بدون تشریفات
sans recours بدون رجوع
stemless بدون تنه
stemless بدون ساقه
soilless بدون خاک
toeless بدون پنجه
shockless بدون ضربه
shadeless بدون سایه
undeviating بدون انحراف
scoreless بدون امتیاز
undeviating بدون تردیدرای
faultless بدون خطا
failure free بدون خرابی
dimensionless بدون بعد
diamensionless بدون اندازه
expired بدون اعتبار
inoffensive بدون زنندگی
deice بدون یخ کردن
degas بدون گازکردن
dealated بدون بال
blankly بدون مقصودیامعنی
disconnectedly بدون ارتباط
discontinuously بدون اتصال
exclusive of بدون در نظرگرفتن
toothless بدون دندانه
ametabolic بدون دگردیسی
continuously بدون توقف
unresponsive بدون احتیاط
confidently بدون شبهه
unfurnished بدون اثاثیه
undue بدون مداخله
vainly بدون نتیجه
cordless بدون سیم
by rote بدون فکر
achromic بدون ترخیم
acid free بدون اسید
asymptomatic بدون علامت
acold بدون احساسات
guilelessly بدون تزویر
acranial بدون کاسهء سر
anechoic بدون انعکاس
air dry بدون رطوبت
achromatic بدون ترخیم
achlamydeous بدون پوشش
unalloyed بدون الیاژ
adrift بدون هدف
bloodlessly بدون خونریزی
unselfish بدون خودخواهی
bareheaded بدون کلاه
acarpous بدون میوه
awless بدون بیم
avirulent بدون شدت
ametabolous بدون دگردیسی
flavorless بدون مزه
unattended بدون متصدی
inoperculate بدون دریچه
inofficial بدون اجازه
humble بدون ارتفاع
humblest بدون ارتفاع
ingenuously بدون تزویر
inelastic بدون کشش
indolently بدون درد
indistinctively بدون فرق
intolerantly بدون بردباری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com