English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (12 milliseconds)
English Persian
irrespective of بدون ملاحظه
Search result with all words
blankly بدون ملاحظه بکلی
irrespectively بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
Without the least regard . بدون کمترین ملاحظه یی
glib answer پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
Other Matches
She is a considerate (an inconsiderate ) person . آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
considerations ملاحظه
bluftly بی ملاحظه
regarded ملاحظه
cum grano با ملاحظه
incautious بی ملاحظه
indiscreet بی ملاحظه
animadversion ملاحظه
consideration ملاحظه
respect ملاحظه
disregardful بی ملاحظه
incircumspect بی ملاحظه
gravitas ملاحظه
observation ملاحظه
unmindful بی ملاحظه
unconsidered بی ملاحظه
rashness بی ملاحظه گی
observations ملاحظه
not unmindful بی ملاحظه
regards ملاحظه
regard ملاحظه
incosiderate بی ملاحظه
unthinking بی ملاحظه
prudence ملاحظه
remarked ملاحظه
inconsiderate بی ملاحظه
remarking ملاحظه
remarks ملاحظه
thoughtless بی ملاحظه
respects ملاحظه
tact ملاحظه
remark ملاحظه
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
wary با ملاحظه هشیار
noting ملاحظه کردن
inadvertent بی ملاحظه سهوی
annotations تحشیه ملاحظه
annotation تحشیه ملاحظه
reckless بی ملاحظه بی اعتنا
heeding ملاحظه رعایت
considers ملاحظه کردن
heeded ملاحظه رعایت
heed ملاحظه رعایت
to take note of ملاحظه کردن
heeds ملاحظه رعایت
regrad for others ملاحظه دیگران
regardant ملاحظه کننده
note ملاحظه کردن
regard for others ملاحظه دیگران
notes ملاحظه کردن
worthy of note قابل ملاحظه
noteless غیرقابل ملاحظه بی نت
observe ملاحظه کردن
considerately ازروی ملاحظه
circumspectly ملاحظه کارانه
circumspective ملاحظه کار
ciecumspect ملاحظه کار
blat بی معنی و بی ملاحظه
noted مورد ملاحظه
observing ملاحظه کردن
observes ملاحظه کردن
observed ملاحظه کردن
perceiving ملاحظه کردن
regards ملاحظه کردن
regarded ملاحظه کردن
canniness ملاحظه کاری
perceived ملاحظه کردن
regard ملاحظه کردن
perceives ملاحظه کردن
perceive ملاحظه کردن
healable قابل ملاحظه
circumspect ملاحظه کار
consider ملاحظه کردن
remarkably بطور قابل ملاحظه
considerably بطور قابل ملاحظه
To be observant of the regulations . ملاحظه مقررات را کردن
As you can see for yourself. همانطور که ملاحظه می فرمایید
without the gloves جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
observantly از روی ملاحظه و رعایت
to take in a reef با ملاحظه کار کردن
blat بی ملاحظه حرف زدن
remerkableness قابل ملاحظه بودن
sizable قابل ملاحظه بزرگ
thoughtful of others با ملاحظه نسبت بدیگران
noteworthily بطور قابل ملاحظه
noticeably بطرز قابل ملاحظه
unconsidered غیر قابل ملاحظه
oversubtle بیش از حد ملاحظه کار
petty غیر قابل ملاحظه
sizeable قابل ملاحظه بزرگ
noteworthiness قابل ملاحظه بودن
remark تبصره ملاحظه کردن
remarked تبصره ملاحظه کردن
remarking تبصره ملاحظه کردن
remarks تبصره ملاحظه کردن
guarded احتیاط امیز ملاحظه کار
observingly از روی ملاحظه حرمت گرارانه
heed محل گذاشتن به ملاحظه کردن
unadvised تند وبی ملاحظه بی احتیاط
heeded محل گذاشتن به ملاحظه کردن
to take off the gloves رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) . خیلی ملاحظه کار است
heeding محل گذاشتن به ملاحظه کردن
unadvied تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
It was some consikerable amount. مبلغ قابل ملاحظه ای بود
heeds محل گذاشتن به ملاحظه کردن
Observation of natural phenomena . ملاحظه پدیده های طبیعی
You must make allowances for his age . باید ملاحظه سنش را بکنی
notably بطور برجسته یا قابل ملاحظه
reappraises دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
to respect persons ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
reappraised دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraise دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
hardball فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
reappraising دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
to be wary of saying something در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
scapegrace ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
No more Mr. Nice Guy! <idiom> دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم! [اصطلاح روزمره]
not to lose sight of ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
respecters کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
worthy of remark قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
respecter کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
recoilless جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
inoperculate بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
doubtlessly بدون شک
undoubted بدون شک
i'll warrant بدون شک
undoubtedly بدون شک
obtrusively بدون حق
ex بدون
goalless بدون گل
sans بدون
ex- بدون
acheilous بدون لب
not nearctic بدون
acheilos بدون لب
and no mistake بدون شک
to a certainty بدون شک
without بدون
but بدون
bottomless بدون ته
wanting بدون
unstressed بدون مد
indubitable بدون شک
wireless <adj.> بدون سیم
cordless <adj.> بدون سیم
bloodlessly بدون خونریزی
by rote بدون فکر
bareheaded بدون کلاه
anechoic بدون انعکاس
indubitable بدون تردید
exclusive of بدون در نظرگرفتن
free from taxes <adj.> بدون مالیات
asymptomatic بدون علامت
avirulent بدون شدت
awless بدون بیم
barrier-free بدون حائل
dimensionless بدون بعد
bachelors بدون عیال
bachelor بدون عیال
disconnectedly بدون ارتباط
discontinuously بدون اتصال
failure free بدون خرابی
flavorless بدون مزه
free from backlash بدون لقی
free from slip بدون لغزش
direct <adj.> بدون واسطه
dealated بدون بال
off hand بدون آمادگی
cordless بدون سیم
degas بدون گازکردن
inaction بدون فعالیت
deice بدون یخ کردن
diamensionless بدون اندازه
free of tax بدون مالیات
ametabolous بدون دگردیسی
inoffensive بدون زنندگی
zero-rated <adj.> بدون مالیات
continuously بدون توقف
tax-free <adj.> بدون مالیات
toothless بدون دندانه
achromatic بدون ترخیم
immediately بدون واسطه
unalloyed بدون الیاژ
unresponsive بدون احتیاط
exempt from taxation [only after nouns] <adj.> بدون مالیات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com