Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
blankly
بدون ملاحظه بکلی
Other Matches
irrespective of
بدون ملاحظه
Without the least regard .
بدون کمترین ملاحظه یی
glib answer
پاسخ بدون ملاحظه
[بی فکر]
irrespectively
بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
She is a considerate (an inconsiderate ) person .
آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
to the world
بکلی
comprehensive
<adv.>
بکلی
through out
بکلی
throughout
بکلی
to its full extent
<adv.>
بکلی
he was well out of sight
بکلی
sheer
بکلی
quite
بکلی
completely
<adv.>
بکلی
purely
بکلی
utterly
بکلی
stark naked
بکلی برهنه
dead drunk
بکلی مست
brand-new
بکلی نو یا تازه
down-and-outs
بکلی بی مایه
exactly
بدرستی بکلی
down-and-out
بکلی بی مایه
dead as a d.
بکلی مرده
fire new
بکلی نویاتازه
quiteother
بکلی جوردیگر
down and out
بکلی بی مایه
bran new
بکلی نو یا تازه
washed up
بکلی تحلیل رفته
raze or rase
بکلی خراب کردن
bedazzle
بکلی خیره کردن
i am at my wit's end
بکلی گیج شده ام
to be all abroad
بکلی دراشتباه بودن
extirpate
بکلی نابود کردن
unbuild
بکلی ویران کردن
exterminating
بکلی نابودکردن منهدم کردن
exterminates
بکلی نابودکردن منهدم کردن
exterminate
بکلی نابودکردن منهدم کردن
exterminated
بکلی نابودکردن منهدم کردن
His figures were way off (out).
ارقامش (حسابش )بکلی پرت بود
to fight to a finish
تاپایان کارجنگیدن انقدرجنگیدن تایکطرف بکلی شکست بخورد
Your slander is completely preposterous .
تهمت وافترایی که می زنید بکلی مسخره وبی اساس است
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
not unmindful
بی ملاحظه
incautious
بی ملاحظه
bluftly
بی ملاحظه
observation
ملاحظه
regard
ملاحظه
indiscreet
بی ملاحظه
disregardful
بی ملاحظه
animadversion
ملاحظه
regards
ملاحظه
incircumspect
بی ملاحظه
regarded
ملاحظه
cum grano
با ملاحظه
incosiderate
بی ملاحظه
prudence
ملاحظه
remarking
ملاحظه
remarks
ملاحظه
respects
ملاحظه
respect
ملاحظه
remarked
ملاحظه
observations
ملاحظه
unmindful
بی ملاحظه
unconsidered
بی ملاحظه
thoughtless
بی ملاحظه
inconsiderate
بی ملاحظه
remark
ملاحظه
consideration
ملاحظه
considerations
ملاحظه
unthinking
بی ملاحظه
tact
ملاحظه
gravitas
ملاحظه
rashness
بی ملاحظه گی
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
to take note of
ملاحظه کردن
circumspect
ملاحظه کار
regard for others
ملاحظه دیگران
wary
با ملاحظه هشیار
regrad for others
ملاحظه دیگران
worthy of note
قابل ملاحظه
noteless
غیرقابل ملاحظه بی نت
regardant
ملاحظه کننده
healable
قابل ملاحظه
reckless
بی ملاحظه بی اعتنا
annotation
تحشیه ملاحظه
observing
ملاحظه کردن
consider
ملاحظه کردن
considers
ملاحظه کردن
heeded
ملاحظه رعایت
perceiving
ملاحظه کردن
heed
ملاحظه رعایت
noted
مورد ملاحظه
perceived
ملاحظه کردن
heeding
ملاحظه رعایت
annotations
تحشیه ملاحظه
heeds
ملاحظه رعایت
inadvertent
بی ملاحظه سهوی
observes
ملاحظه کردن
noting
ملاحظه کردن
perceive
ملاحظه کردن
considerately
ازروی ملاحظه
circumspectly
ملاحظه کارانه
note
ملاحظه کردن
circumspective
ملاحظه کار
ciecumspect
ملاحظه کار
canniness
ملاحظه کاری
blat
بی معنی و بی ملاحظه
regarded
ملاحظه کردن
notes
ملاحظه کردن
observed
ملاحظه کردن
perceives
ملاحظه کردن
observe
ملاحظه کردن
regards
ملاحظه کردن
regard
ملاحظه کردن
considerably
بطور قابل ملاحظه
to take in a reef
با ملاحظه کار کردن
noteworthiness
قابل ملاحظه بودن
unconsidered
غیر قابل ملاحظه
remarked
تبصره ملاحظه کردن
remark
تبصره ملاحظه کردن
without the gloves
جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
remarking
تبصره ملاحظه کردن
remarks
تبصره ملاحظه کردن
thoughtful of others
با ملاحظه نسبت بدیگران
To be observant of the regulations .
ملاحظه مقررات را کردن
As you can see for yourself.
همانطور که ملاحظه می فرمایید
petty
غیر قابل ملاحظه
oversubtle
بیش از حد ملاحظه کار
observantly
از روی ملاحظه و رعایت
noteworthily
بطور قابل ملاحظه
blat
بی ملاحظه حرف زدن
noticeably
بطرز قابل ملاحظه
sizeable
قابل ملاحظه بزرگ
remarkably
بطور قابل ملاحظه
sizable
قابل ملاحظه بزرگ
remerkableness
قابل ملاحظه بودن
unadvised
تند وبی ملاحظه بی احتیاط
heeds
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
guarded
احتیاط امیز ملاحظه کار
observingly
از روی ملاحظه حرمت گرارانه
to take off the gloves
رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
heeding
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heed
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeded
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
unadvied
تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
notably
بطور برجسته یا قابل ملاحظه
You must make allowances for his age .
باید ملاحظه سنش را بکنی
Observation of natural phenomena .
ملاحظه پدیده های طبیعی
It was some consikerable amount.
مبلغ قابل ملاحظه ای بود
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) .
خیلی ملاحظه کار است
reappraised
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraises
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraise
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
to respect persons
ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
reappraising
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
hardball
فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
No more Mr. Nice Guy!
<idiom>
دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم!
[اصطلاح روزمره]
to be wary of saying something
در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
not to lose sight of
ملاحظه کردن
[به کسی یا چیزی]
را فراموش نکردن
scapegrace
ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
worthy of remark
قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
respecters
کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
respecter
کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
recoilless
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
inoperculate
بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
doubtlessly
بدون شک
undoubtedly
بدون شک
i'll warrant
بدون شک
goalless
بدون گل
ex
بدون
ex-
بدون
and no mistake
بدون شک
sans
بدون
not nearctic
بدون
without
بدون
acheilous
بدون لب
acheilos
بدون لب
to a certainty
بدون شک
indubitable
بدون شک
bottomless
بدون ته
obtrusively
بدون حق
unstressed
بدون مد
wanting
بدون
but
بدون
undoubted
بدون شک
flawless
<adj.>
بدون مشکل
asymptomatic
بدون علامت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com