Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 181 (9 milliseconds)
English
Persian
here
بدینسو حاضر
Other Matches
he has a rocking gait
هنگام گام برداری بدینسو وان سو می جنبد
prepare for action
حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
presents
حاضر
presenting
حاضر
existing
حاضر
presented
حاضر
agreeable
حاضر
present
حاضر
in the saddle
حاضر
ubiquitous
حاضر
on hand
<idiom>
حاضر
stocked
:حاضر
stock
:حاضر
readies
قبضه حاضر
readied
قبضه حاضر
readying
حاضر به کار
For the time being. At peresent. presently.
درحال حاضر
readied
حاضر به کار
ready
قبضه حاضر
johnny on the sopt
حاضر و اماده
readies
حاضر به کار
ready
حاضر به کار
readying
قبضه حاضر
to e. an appearance
حاضر شدن
make ready
حاضر شدن
operationally ready
حاضر به کار
operationally ready
حاضر به عملیات
readiness to report
حاضر جوابی
ready wit
حاضر جوابی
roll call
حاضر و غایب
delicatessens
اغذیه حاضر
delicatessen
اغذیه حاضر
stand by
حاضر بودن
get ready
حاضر شدن
rigs
وضع حاضر
rigged
وضع حاضر
rig
وضع حاضر
attends
حاضر بودن
attending
حاضر بودن
attend
حاضر بودن
action front
حاضر به تیر
at the present moment
درحال حاضر
existing
در حال حاضر
at present
در حال حاضر
operational
حاضر به کار
at the moment
در حال حاضر
active
حاضر بخدمت
willing
حاضر خواهان
currents
در حال حاضر
present
[at]
<adj.>
باشنده
[حاضر]
[در]
repartee
حاضر جوابی
toss off
<idiom>
حاضر جواب
omnipresent
حاضر در همه جا
current
در حال حاضر
omnipresent
همه جا حاضر
get ready
حاضر کردن یا شدن
march order
حاضر براه کردن
To keep an appointment .
سر قرار حاضر شدن
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
he refused to go
حاضر نشد برود
i agreed to go
حاضر شدم بروم
inbearing
فضولانه حاضر خدمت
operational route
جاده حاضر به کار
To call the roll. Roll-call.
حاضر غایب کردن
to be present
باشنده
[حاضر]
بودن
fair game
طعمهی حاضر و آماده
attender
شخص حاضر در جایی
show up
سر موقع حاضر شدن
Get ready for the journey(trip)
برای مسافرت حاضر شو
ready position
حالت حاضر به تیر
To prepare something. To get somethings ready.
چیزی را حاضر کردن
unready
غیراماده حاضر نشده
to conjure up
با سحر حاضر کردن
fitting out
حاضر کردن ناو
roll-call
حاضر و غایب کردن
inbearing
ناخوانده حاضر خدمت
roll-calls
حاضر و غایب کردن
presence of mind
حاضر ذهنی هوشیاری
call the roll
حاضر و غایب کردن
obliging
حاضر خدمات مهربان
action
فرمان حاضر به تیر
actions
فرمان حاضر به تیر
senior officer afloat
ارشدترین افسر حاضر در ناو
show up
حاضر شدن حضور یافتن
set up
حاضر به جنگ کردن توپ
roll call
حاضر و غایب کردن افراد
improvisation
بدیهه سازی حاضر جوابی
never to be at a loss for an answer
همیشه حاضر جواب بودن
dates
در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
date
در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
readied
حاضربه تیر حاضر باشید
I was an eye witness to what happened.
من حاضر وناظر وقا یع بودم
Are you prepared to accept my conditions?
حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
readies
حاضربه تیر حاضر باشید
ready
حاضربه تیر حاضر باشید
readying
حاضربه تیر حاضر باشید
When will they be ready?
چه وقت آنها حاضر میشود؟
get ready
اماده شدن حاضر کردن
make ready
اماده شدن حاضر کردن
ubiquitous
همه جا حاضر موجود درهمه جا
Those who attended the meeting.
کسانیکه در جلسه حاضر بودند
all available
کلیه توپخانه حاضر به تیر
improvisator
بدیهه ساز حاضر جواب
I wI'll get (persuade)him to sign .
اورا حاضر بامضاء می کنم
embattle
حاضر به جنگ کردن یا شدن
embattle
حاضر شدن برای جنگ
At the moment we are not able to ...
در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
offer to buy something
حاضر به خرید چیزی شدن
to report oneself
حاضر شدن وخود را معرفی کردن
sets
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
currents
آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
set
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
operationally ready
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
current
آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
he would take no refusal
هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
to compel the attendance of a witness
وادار به حاضر شدن شاهدی
[قانون]
operating force
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
setting up
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
at this stage
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
ready rack
قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
make the grade
<idiom>
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
hath
سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
It doesn't fly with me
[American E]
[colloquial]
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
ready missile
موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
rolling reserve
امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
our offer to render a service
حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
make the scene
<idiom>
به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
That won't work with me!
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
actual job
[job held]
[occupation held]
پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
colour
انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
raise pistol
فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
to report for duty
برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
colours
انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
to call the roll
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
resident school
مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
individual demand schedule
صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
embattle
حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
minuteman
داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
window
فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
inactive
پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
front de liberation national
فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
docket
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketing
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
dockets
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
exclusion principle
اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
docketed
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
storage
فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
activity
تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
activities
تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
unpopulated
تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
workspace
فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
IE
جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
Internet
جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
tout temps prist
تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
manned
اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
holocene
وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
operating strenght
پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
call up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
use
در حال حاضر در حال اجرا
presenting
زمان حاضر زمان حال
uses
در حال حاضر در حال اجرا
presents
زمان حاضر زمان حال
readied
مهیا کردن حاضر کردن
presented
زمان حاضر زمان حال
readies
مهیا کردن حاضر کردن
present
زمان حاضر زمان حال
ready
مهیا کردن حاضر کردن
readying
مهیا کردن حاضر کردن
drive
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drives
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
fast
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
inspection arms
سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
broadband ISDN
سرویس ارسال داده سریع که به داده و صوت اجازه ارسال در یک شبکه گسترده میدهد در حال حاضر سیستمهای Asynchronous Transfer Mode Multimegabit Data Services دو نوع از این سرویس هستند
congress party (indian national congress
حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com