English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
Hereby I declare ... بدین وسیله اعلان می کنم که...
Other Matches
hereto <adv.> بدین وسیله
on this <adv.> بدین وسیله
hereby بدین وسیله
as to that <adv.> بدین وسیله
concerning this <adv.> بدین وسیله
for this purpose <adv.> بدین وسیله
hereunto <adv.> بدین وسیله
hereunto بدین وسیله تاکنون
the public are hereby notified بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
advertisers اعلان کننده اعلان
signboards تخته اعلان اعلان
signboard تخته اعلان اعلان
advertiser اعلان کننده اعلان
chain باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chains باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
sensor وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
hitherward بدین سو
thus بدین گونه
that is to say بدین معنی که
hitherward بدین طرف
because of بدین دلیل
thus مثلا بدین معنی که
in or after this manner بدینسان [بدین طریق]
obelus نشانی بدین شکل "-"
virgule علامتی بدین شکل
evangelizing بشارت بدین مسیح دادن
semicolon نقطه و ویرگول بدین شکل
evangelised بشارت بدین مسیح دادن
evangelises بشارت بدین مسیح دادن
evangelizes بشارت بدین مسیح دادن
evangelized بشارت بدین مسیح دادن
evangelize بشارت بدین مسیح دادن
evangelising بشارت بدین مسیح دادن
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
proselytises بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytising بدین تازهای وارد شدن یاکردن
greek cross صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
proselytize بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytised بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytized بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytizes بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytizing بدین تازهای وارد شدن یاکردن
Can you give me a heads up? <idiom> آیا میتونین قبلش به من خبر بدین؟
postulancy تقاضای ورود بدین یا جمعیتی تازه
reconvert برای دومین بار بدین یا ایینی گرویدن
reconversion هدایت مجدد بدین مسیحی بازگشت از گمراهی
ensilage علیق یاغلهای که بدین ترتیب نگاهداشته شود
proselyte عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
upsilon نام حرف بیستم الفبای یونانی که بدین شکل
pouch خورجین [گاه قالیچه ها برای مصارف شخصی عشایر بدین گونه بافته می شوند.]
asynchronous داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
crawler وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
crawlers وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
looped آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
contentions وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
loops آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
contention وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
loop آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
peripheral مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
connectivity توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
devices کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
device کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
built-in نوشتاری که موقتاگ به وسیله یک وسیله جانبی معمولاگ چاپگر ذخیره سازی شده است
daisy chain روش اتصال یک وسیله با یک کابل از یک ماشین یا وسیله به دیگر
simulate کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulates کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
tie down وسیله مهار هواپیما در محوطه پارکینگ وسیله بستن
simulating کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
immersion proof وسیله ضد رطوبت یا نفوذ اب وسیله ضد فرو رفتن در اب
trainers وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
trainer وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
daisy chain باسهای ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند و هر وسیله میتواند داده را که به ماشین دیگر منتقل میشود دریافت
communication مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
denunciation of treaty اعلان
noticing اعلان
assertion اعلان
advertising اعلان
proclamations اعلان
notices اعلان
poster اعلان
posters اعلان
noticed اعلان
advertisements اعلان
advertisement اعلان
notice اعلان
proclamation اعلان
announcements اعلان
announcement اعلان
declarations اعلان
declaration اعلان
laser وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
lasers وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
plotters وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
plotter وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
contra rotating دو یا چند ملخ یا شفت که درخلاف جهت هم روی محورمشترکی میچرخند و بدین ترتیب مانع اثر نیروهای پیچشی میشوند
output اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
outputs اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
proclamation of the republic اعلان جمهوری
playbill اعلان نمایش
playbills اعلان نمایش
affiche اعلان دیواری
To stick (put,fix)up a notice (poster). اعلان زدن
dos prompt اعلان DOS
proclamation of the republic اعلان جمهوریت
advertise اعلان کردن
signposts تابلو اعلان
array declaration اعلان ارایه
Over and out! پایان اعلان !
declaration of war اعلان جنگ
advertize اعلان کردن
declaration of bankruptcy اعلان ورشکستگی
system prompt اعلان سیستم
throwaway ورقهی اعلان
give out اعلان کردن
dot prompt نقطه اعلان
play bill اعلان نمایش
they proclaimed him sovereign اعلان کردند
publishment اشاعه اعلان
gazette اعلان و اگهی
declaration of neutrality اعلان بیطرفی
declare اعلان کردن
announcer اعلان کننده
notice to mariner اعلان دریایی
indigitation اعلان شمارش
proclamation of independence اعلان استقلال
declared اعلان شده
vendition اعلان فروش
billsticker اعلان چسبان
proclaims اعلان کردن
macro declaration درشت اعلان
proclaiming اعلان کردن
proclaimed اعلان کردن
declaring اعلان کردن
procedure declaration اعلان رویه
announcers اعلان کننده
signpost تابلو اعلان
declares اعلان کردن
fly bill اعلان دستی
proclaim اعلان کردن
device فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
devices فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
poster اعلان نصب کردن
placards اعلامیه رسمی اعلان
to proclaim war اعلان جنگ دادن
to file for bankruptcy اعلان ورشکستگی کردن
denunciation اعلان الغاء یا خاتمه
declarations افهار افهارنامه اعلان
declaration افهار افهارنامه اعلان
posters اعلان نصب کردن
audible alarm اعلان خطر سمعی
placard اعلامیه رسمی اعلان
banning اعلان ازدواج در کلیسا
dimension statement حکم اعلان بعد
show bill تابلو اعلان نمایش
bans اعلان ازدواج در کلیسا
alarms اعلان خطر اخطار
alarmingly اعلان خطر اخطار
alarmed اعلان خطر اخطار
proclamation of martial law اعلان حکومت نظامی
declare martial اعلان حکومت نظامی
denunciations اعلان الغاء یا خاتمه
To stick a poster on the wall. اعلان به دیوار چسباندن
denouncement اعلان قطع رابطه
declaration of war اعلان جنگ دادن
ban اعلان ازدواج در کلیسا
alarm اعلان خطر اخطار
to declare a divident سود سهام را اعلان کردن
to declare war upon a nation اعلان جنگ به ملتی دادن
leaflets اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleted اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleting اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
to declare oneself bankrupt خود را ورشکست اعلان کردن
leaflet اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
to declare something well-founded چیزی را مستدل اعلان کردن
to declare a state of emergency اعلان کردن حالت اضطراری
proclamation of martial law اعلان حالت زمان جنگ
advertised اعلان کردن انتشار دادن
advertises اعلان کردن انتشار دادن
declare martial اعلان حالت زمان جنگ
communication بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
dual capable جنگ افزار یا وسیله دو کاره وسیله یا جنگ افزاری که دونوع ماموریت انجام میدهد
from pillar to post ازیک وسیله به وسیله دیگر
handshake سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshaking سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshakes سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
signposts تیر حامل اعلان تابلو راهنما
to off negotiations اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
signpost تیر حامل اعلان تابلو راهنما
to declare something solemnly [publicly] چیزی را رسما [علنا ] اعلان کردن
interserviceable قابل استفاده به وسیله چندقسمت یا چند نوع یکان وسیله چند یکانی
cycled عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
cycle عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
cycles عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
to put a notice on a door اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
top billing بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
touch وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
dangerous goods by road agreement موافقتنامه بین کشورهای اروپایی که در ان درخصوص وسیله حمل نحوه بسته بندی و مشخصات وسیله حمل ونقل توضیح لازم داده شده است
demand جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com