Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
the public are hereby notified
بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
Other Matches
hereunto
<adv.>
بدین وسیله
on this
<adv.>
بدین وسیله
hereby
بدین وسیله
hereto
<adv.>
بدین وسیله
as to that
<adv.>
بدین وسیله
concerning this
<adv.>
بدین وسیله
for this purpose
<adv.>
بدین وسیله
hereunto
بدین وسیله تاکنون
Hereby I declare ...
بدین وسیله اعلان می کنم که...
To what do you attributeThe failure of the army?
شکست ارتش را به چه چیز نسبت میدهید ؟
What time should I check in?
چه وقت کارت سوار شدن به من میدهید؟
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
chains
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chain
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
sensor
وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
public
عموم
universal applause
عموم
hitherward
بدین سو
publicly
در نظر عموم
coram popula
درپیش عموم
public spiritedness
خیرخواهی عموم
the public
عموم مردم
thus
بدین گونه
because of
بدین دلیل
hitherward
بدین طرف
that is to say
بدین معنی که
publicised
به اطلاع عموم رساندن
commonable
قابل استفاده عموم
publicize
به اطلاع عموم رساندن
publicises
به اطلاع عموم رساندن
open to the public
واضح درنظر عموم
publicized
به اطلاع عموم رساندن
publicizes
به اطلاع عموم رساندن
for the public good
برای خیر عموم
By common consent.
به تصدیق همه ( عموم )
notify the public
به اطلاع عموم رساندن
publicly useful
سودمند برای عموم
publitize
به اطلاع عموم رساندن
publicizing
به اطلاع عموم رساندن
publicising
به اطلاع عموم رساندن
thus
مثلا بدین معنی که
in or after this manner
بدینسان
[بدین طریق]
obelus
نشانی بدین شکل "-"
virgule
علامتی بدین شکل
to burst upon the view
ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
discommon
ازدسترس عموم بیرون اوردن
forums
بازار محل اجتماع عموم
common goods
کالای مورد نیاز عموم
forum
بازار محل اجتماع عموم
evangelized
بشارت بدین مسیح دادن
evangelize
بشارت بدین مسیح دادن
semicolon
نقطه و ویرگول بدین شکل
evangelizing
بشارت بدین مسیح دادن
evangelised
بشارت بدین مسیح دادن
evangelises
بشارت بدین مسیح دادن
evangelizes
بشارت بدین مسیح دادن
evangelising
بشارت بدین مسیح دادن
fet
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
common user items
کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
paradox
عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
paradoxes
عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
common user supplies
کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
domain
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
Open to the publice.
ورود برای عموم آزاد است
domains
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
postulancy
تقاضای ورود بدین یا جمعیتی تازه
proselytized
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytize
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytising
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
greek cross
صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
proselytises
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytised
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
Can you give me a heads up?
<idiom>
آیا میتونین قبلش به من خبر بدین؟
proselytizes
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytizing
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
ensilage
علیق یاغلهای که بدین ترتیب نگاهداشته شود
reconversion
هدایت مجدد بدین مسیحی بازگشت از گمراهی
reconvert
برای دومین بار بدین یا ایینی گرویدن
cry up
نزد عموم ارج ومنزلت یافتن زیاد ستودن
proprietary company
شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
proselyte
عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
upsilon
نام حرف بیستم الفبای یونانی که بدین شکل
eminent domain
قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
proclamations
اگهی
acknowledgments
اگهی
tickets
اگهی
acknowledgement
اگهی
proclamation
اگهی
poster
اگهی
ticket
اگهی
warnings
اگهی
warning
اگهی
notices
اگهی
indiction
اگهی
indigitation
اگهی
infore
اگهی به
Annunciation
اگهی
caveats
اگهی
caveat
اگهی
advertisements
اگهی
affiche
اگهی
notice
اگهی
announcements
اگهی
announcement
اگهی
posters
اگهی
noticing
اگهی
acknowledgements
اگهی
noticed
اگهی
debutant
نوازنده یا ناطقی که برای نخستین بار در جلو عموم فاهر میشود
prospectuses
خلاصه اگهی
advertisement
اگهی تبلیغاتی
prospectus
خلاصه اگهی
informing
اگهی دادن
inform
اگهی دادن
advertisements
اگهی تبلیغاتی
warning order
دستور اگهی
informs
اگهی دادن
forewarning
پیش اگهی
prognosis
پیش اگهی
proclamations
اگهی دادن
announce
اگهی دادن
announced
اگهی دادن
banning
اگهی احضار
pin up
چسبانیدن اگهی
obituaries
اگهی در گذشت
obituary
اگهی در گذشت
handbill
اگهی دستی
advertize
اگهی دادن
ban
اگهی احضار
notice to mariner
اگهی دریایی
annunciate
اگهی دادن
previous notice
پیش اگهی
bans
اگهی احضار
assertion
بیانیه اگهی
advertises
اگهی دادن
advertised
اگهی دادن
announces
اگهی دادن
announcing
اگهی دادن
pin up
الصاق اگهی
pin-up
چسبانیدن اگهی
pin-up
الصاق اگهی
proclamation
اگهی دادن
fly bill
اگهی دستی
billsticker
اگهی چسبان
gazette
اعلان و اگهی
pin-ups
چسبانیدن اگهی
pin-ups
الصاق اگهی
handbills
اگهی دستی
play bill
اگهی نمایش
public
سرویس ارسال داده برای عموم . مثل سیستم تلفن اصلی در یک کشور
deodand
چیزیکه دولت برای استفاده عموم ضبط میکردزیرامایه مرگ کسی شده
library
کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
libraries
کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
press agent
مامور اگهی و تبلیغ
flyer
اگهی روی کاغذکوچک
flyers
اگهی روی کاغذکوچک
reclame
اگهی اغراق امیز
fliers
اگهی روی کاغذکوچک
bulletins
اگهی نامه رسمی
to paste up a playbill
اگهی نمایش بدیوارزدن
flier
اگهی روی کاغذکوچک
tender notice
اگهی دعوت به مناقصه
prognostic tests
ازمونهای پیش اگهی
bulletin
اگهی نامه رسمی
proclamatory
متضمن اگهی یا اعلام
pouch
خورجین
[گاه قالیچه ها برای مصارف شخصی عشایر بدین گونه بافته می شوند.]
asynchronous
داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
crawler
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
crawlers
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
looped
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loop
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
peripheral
مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
loops
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
contention
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
contentions
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
connectivity
توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
devices
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
device
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
built-in
نوشتاری که موقتاگ به وسیله یک وسیله جانبی معمولاگ چاپگر ذخیره سازی شده است
simulates
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
tie down
وسیله مهار هواپیما در محوطه پارکینگ وسیله بستن
simulate
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
daisy chain
روش اتصال یک وسیله با یک کابل از یک ماشین یا وسیله به دیگر
limelight
قسمتی ازصحنه نمایش که بوسیله نورافکن روشن شده باشد محل موردتوجه وتماشای عموم
necrology
ثبت اموات اگهی فوت
ballyhoo
اگهی پر سرو صدا کردن
trainer
وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
trainers
وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
immersion proof
وسیله ضد رطوبت یا نفوذ اب وسیله ضد فرو رفتن در اب
common carrier
شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
exclaiming
بعموم اگهی دادن بانگ زدن
publicises
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
exclaims
بعموم اگهی دادن بانگ زدن
publicising
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicize
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
exclaimed
بعموم اگهی دادن بانگ زدن
publicized
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com