English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 29 (4 milliseconds)
English Persian
he went his way براه خودرفت
Other Matches
docile سر براه
waiting چشم براه
destined عازم براه
launghing براه اندازی
inaugurating براه انداختن
inaugurates براه انداختن
inaugurated براه انداختن
inaugurate براه انداختن
to keep any one waiting کسیرا چشم براه
march order حاضر براه کردن
to kick ones heels چشم براه ایستادن
he went his way رفت براه خود
to look out چشم براه بودن
to kick one's heels چشم براه ایستادن منتظرایستادن
toddling کودک تازه براه افتاده
toddles کودک تازه براه افتاده
toddlers کودک تازه براه افتاده
toddler کودک تازه براه افتاده
toddled کودک تازه براه افتاده
toddle کودک تازه براه افتاده
waits چشم براه بودن منتظر شدن
His invevtion made a noise in the world. اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
branch جوانه زدن براه جدیدی رفتن
branches جوانه زدن براه جدیدی رفتن
waited چشم براه بودن منتظر شدن
wait چشم براه بودن منتظر شدن
to fang a pump براه انداختن تلمبه بوسیله ریختن اندکی اب درتوی ان
drown out <idiom> سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com