English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (8 milliseconds)
English Persian
pro hac vice برای این موقع
Search result with all words
blue key نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament. آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.
shed stick چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
Other Matches
In the fullness lf time . به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
term موقع
nail به موقع
behind time بی موقع
ill-timed بی موقع
terming موقع
nailed به موقع
at the precise moment در سر موقع
nails به موقع
when در موقع
seasonably به موقع
siting موقع
termed موقع
unseasonably بی موقع بی جا
occasions موقع
occasioning موقع
occasioned موقع
occasion موقع
periods موقع
unseasonable بی موقع بی جا
at an unearthy hour بی موقع
period موقع
inapposite بی موقع
inopportunely بی موقع
premature بی موقع
nicks موقع بحرانی
situations محل موقع
place مکان موقع
nicking موقع بحرانی
placing مکان موقع
the proper time to do a thing موقع مناسب
e. to the occasion درخور موقع
thitherto تا ان موقع تاقبل از ان
till his return تا موقع برگشتن او
on the dot <idiom> دقیقا سر موقع
on the button <idiom> درست سر موقع
fieldcorn موقع جولان
nicked موقع بحرانی
tactfully موقع شناس
times فرصت موقع
tactful موقع شناس
timed فرصت موقع
time فرصت موقع
room محل موقع
rooms محل موقع
post entry ثبت پس از موقع
payment in due cource پرداخت به موقع
on one occasion دریک موقع
nick موقع بحرانی
criticalness اهمیت موقع
meal time موقع خوراک
tactless موقع نشناس
tactlessly موقع نشناس
noontime موقع فهر
at a later period در موقع دیگر
seed time موقع تخمکاری
positioning موقع یابی
situation محل موقع
by this تا این موقع
in due course در موقع خود
prudent [discreet] <adj.> موقع شناس
discretional <adj.> موقع شناس
discrete <adj.> موقع شناس
belatedly دیرتر از موقع
discreet <adj.> موقع شناس
places مکان موقع
inopportune بی موقع نامناسب
nail به موقع پرداختن
to be proper for به موقع بودن
nailed به موقع پرداختن
belated دیرتر از موقع
juncture موقع بحرانی
nails به موقع پرداختن
the hour has struck موقع بحران رسید
early resupply تجدید اماد به موقع
mealtime موقع صرف غذا
seedtime موقع تخم کاری
premature قبل از موقع نابهنگام
mealtimes موقع صرف غذا
show up سر موقع حاضر شدن
d. situation موقع یا موقعیت باریک
playtime موقع شروع نمایش
opportuneness موقعیت موقع بودن
here در این موقع اکنون
what time ate we supposed to take (have ) lunch ? چه موقع قراراست بخوریم ؟
To have a good sense of timing . To have a sense of occasion j. موقع شناس بودن
i was up late last night دیشب تا ان موقع هنوزنشسته
exigence ضرورت موقع تنگ
put in force به موقع اجرا گذاشتن
to profit by the accasion از موقع استفاده کردن
to profit by the accasion موقع را مغتنم شمردن
backfire منفجر شدن قبل از موقع
backfires منفجر شدن قبل از موقع
backfiring منفجر شدن قبل از موقع
bedtimes وقت استراحت موقع خوابیدن
prematureness نابهنگامی زودتر از موقع بودن
abrazitic مادهای که در موقع ذوب نمیجوشد
bedtime وقت استراحت موقع خوابیدن
backfired منفجر شدن قبل از موقع
pull a punch در موقع ضربه دست را کشیدن
cut short پیش از موقع قطع کردن
it is toolate.to go دیگر موقع رفتن نیست
He arrived in the nick of time . درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
The train came in on time . قطار به موقع رسید ( سروقت )
slack water موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
gravitas موقع سنجی و خوش طبعی در گفتار
high time اصل موقع وکمی هم گذشته ازموقع
predated قبل از موقع بخصوص واقع شدن
times به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
nonce word واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
tallyho صدای شکارچی در موقع دیدن روباه
timed به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
predate قبل از موقع بخصوص واقع شدن
cod وصول وجه در موقع تحویل کالا
predates قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predating قبل از موقع بخصوص واقع شدن
muzzle energy نیروی یک گلوله در موقع خروج از لوله
dimout خاموشی چراغ ها در موقع حمله هوایی
yoke پشت بند قالب در موقع بتن ریزی
fleshing تنگ اشغال گوسفند در موقع پوست کنی
cash with order پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
gesture اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
gestured اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
gesturing اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
Will you tell me when to get off? ممکن است به من بگویید چه موقع پیاده شوم؟
ballast کیسه شنی که در موقع صعودبالون پایین میاندازند
He cut himself while shaving. موقع تراشیدن ( اصلاح کردن ) صورتش را برید
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
shuttered fuze ماسوره منفجر شده یا عمل کرده قبل از موقع
Is there train running on time? آیا قطاری که به موقع رفت و برگشت کند دارید؟
godchild طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
funny bone <idiom> جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
You should always be careful walking alone at night. همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
godchildren طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
pile helmet کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
throw باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throws باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throwing باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
counselled در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counsel در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counsels در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counseled در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counselling در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
floating fender زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
compression نرم افزار مقیم که داده را موقع نوشتن فشرده میکند و هنگام خواندن به حالت اولیه بر می گرداند
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
overlap تداخل رنگ ها [خصوصا در لبه طرح ها و موقع تعویض رنگ در نقشه]
jingo کلمه که شعبده بازان در موقع شعبده بازی بکار میبرند
working sails بادبان معمولی که با بادبان سبک یا سنگین در موقع تغییرشدت باد فرق دارد
current maturity قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
strategies طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategy طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
infra red link روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
recalls برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
narrative یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
narratives یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
recalled برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
Ackerman's function تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت
c استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع
recall برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
revenue tax مالیاتی که برای افزایش درامد کشور است نه برای تاثیردربازرگانی
iil دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر
bin محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
bins محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
teacloth رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
teacloths رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
no show مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود
permanent آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
scratches حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
auto توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
cats استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
doubled استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
autos توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
HTTP دستوری که جستجوگر برای درخواست وب سرور اینترنت برای اطلاعات صفحه وب میدهد
feedback اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
scratch حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
bread and point سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
scratched حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
opened سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
doubled up استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
gather shot ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
liberal education اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
FDDI اختصاری برای استاندارد FDD1 برای ارسال داده آنالوگ به صورت دیجیتال
redundancy بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
redundancies بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
cat استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com