Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English
Persian
to hang on the rear
برای حمله دنبال کردن
Other Matches
disengaging
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
to square up
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
disengages
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
disengage
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
break out
نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
fail
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
to search
[for]
[someone]
دنبال
[کسی]
گشتن
[ برای مثال پلیس]
to be after somebody
پی
[دنبال]
کسی رفتن
[برای کیفری مجازاتی]
coach dog
یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
attack on preparation
شمشیرباز اماده برای حمله
razzia
حمله برای غارت وبرده گیری
ambush
مخفی گاه سربازان برای حمله
ambushes
مخفی گاه سربازان برای حمله
ambushed
مخفی گاه سربازان برای حمله
ambushing
مخفی گاه سربازان برای حمله
slotting
منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
slot
منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
slots
منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
blitzed
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitz
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitzing
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
balestra
پرش کوتاه و سریع شمشیرباز بجلو برای حمله
blitzes
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
shoot the gap
حمله بین محافظان خط برای رسیدن به توپدار یا پاس دهنده
convention
استاندارها یا قوانین آشنا که برای ایجاد سازگاری نرم افزار یا سخت افزار باید دنبال شوند
conventions
استاندارها یا قوانین آشنا که برای ایجاد سازگاری نرم افزار یا سخت افزار باید دنبال شوند
tracks
دنبال کردن
coursed
:دنبال کردن
course
:دنبال کردن
traces
دنبال کردن
traced
دنبال کردن
chase
دنبال کردن
trace
دنبال کردن
chased
دنبال کردن
continue
دنبال کردن
dogs
دنبال کردن
pursue
دنبال کردن
pursued
دنبال کردن
dog
دنبال کردن
pursues
دنبال کردن
pursuing
دنبال کردن
courses
:دنبال کردن
dogging
دنبال کردن
to give chase
دنبال کردن
chases
دنبال کردن
tracked
دنبال کردن
reopening
دنبال کردن
reopened
دنبال کردن
give chase
دنبال کردن
reopens
دنبال کردن
reopen
دنبال کردن
chasing
دنبال کردن
continues
دنبال کردن
track
دنبال کردن
pursuing
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
dogging
مثل سگ دنبال کردن
To follow up (trace) a matter (case).
موضوعی را دنبال کردن
dogs
مثل سگ دنبال کردن
run close
سخت دنبال کردن
to pursue a plan
نقشهای را دنبال کردن
careerism
دنبال کردن شغل
hunt down
دنبال کردن و گرفتن
stick with
<idiom>
دنبال کردن کاری
To be on someone trail. To trace someone.
رد کسی را دنبال کردن
dog
مثل سگ دنبال کردن
scramble
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambling
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambles
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambled
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
tracked
دنبال کردن یک مسیر به درستی
track
دنبال کردن یک مسیر به درستی
to run any one hard
کسیرا سخت دنبال کردن
tracks
دنبال کردن یک مسیر به درستی
philander
زن بازی کردن دنبال زن افتادن
practise or tice
دنبال کردن مشق دادن
follow out
اخذ نتیجه دنبال کردن
glided
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glide
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glides
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
run down
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
rungs
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
to keep at some work
د رکاری پافشاری کردن دنبال کاریراگرفتن
run-down
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
reoccupy
دنبال کردن دوباره بدست اوردن
hysterics
حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
velimirovic attack
حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
counter riposte
حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
follow up
رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
canvasses
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
follow through
چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی
canvassed
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
rompy
مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
rompish
مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
vortex breakdown/brust
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
deep stall
وضعیتی در هواپیماهای دارای دم تی شکل که افزایش ناگهانی زاویه حمله سبب عدم توانایی سطوح افقی برای کنترل وضعیت طولی هواپیمامیگردد
follow
متابعت کردن دنبال کردن
chace
دنبال کردن شکار کردن
chasing
دنبال کردن شکار کردن
prosecute
دنبال کردن پیگرد کردن
followed
متابعت کردن دنبال کردن
prosecuted
دنبال کردن پیگرد کردن
chase
دنبال کردن شکار کردن
prosecutes
دنبال کردن پیگرد کردن
chased
دنبال کردن شکار کردن
follows
متابعت کردن دنبال کردن
chases
دنبال کردن شکار کردن
prosecuting
دنبال کردن پیگرد کردن
charactristics
مشخصات مقدماتی یا اصلی که عبارتند از ضریب براضریب پسا نسبت برا به پساموقعیت مرکز فشار و ضریب گشتاور برای هر زاویه حمله
rio treaty
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
ond shot
بیک حمله دریک حمله
hysterogenic
حمله تشنجی شبیه حمله
hysteroid
حمله تشنجی شبیه حمله
attack
حمله کردن
assailing
حمله کردن
attack
[on]
حمله کردن
[بر]
assailed
حمله کردن بر
to make a pounce
حمله کردن
attacked
حمله کردن
set
حمله کردن
assailing
حمله کردن بر
to fall on
حمله کردن
assailed
حمله کردن
beset
حمله کردن
setting up
حمله کردن
attacks
حمله کردن
assails
حمله کردن
assails
حمله کردن بر
to fallirrto a f.
حمله کردن
attacks
حمله کردن بر
sets
حمله کردن
make at
حمله کردن
to makea raid.on
حمله کردن بر
to sweep down on
حمله کردن بر
assail
حمله کردن
to be down up
حمله کردن بر
attack
حمله کردن بر
snap at
حمله کردن
assail
حمله کردن بر
attacked
حمله کردن بر
strikes
حمله کردن
launch an attack
حمله کردن
strike
حمله کردن
set about
حمله کردن به
besets
حمله کردن
thrust
حمله کردن
thrusting
حمله کردن
to set at
حمله کردن به
thrusts
حمله کردن
inveighs
با سخن حمله کردن
foray
چپاول کردن حمله
to assume the a
اول حمله کردن
launch
شروع کردن حمله
to take in rear
از پشت سر حمله کردن به
pebbles
باریگ حمله کردن
pebble
باریگ حمله کردن
to torpedo
با اژدر حمله کردن
launches
شروع کردن حمله
launching
شروع کردن حمله
popped
حمله کردن ترکاندن
pops
حمله کردن ترکاندن
pitch into
به خوراک حمله کردن
submarine
با زیردریایی حمله کردن
submarines
با زیردریایی حمله کردن
lay (light) into
<idiom>
حمله فیزیکی کردن
inveighing
با سخن حمله کردن
counterattack
حمله متقابل کردن
forays
چپاول کردن حمله
inveigh
با سخن حمله کردن
inveighed
با سخن حمله کردن
to be kept at bay
بی نتیجه حمله کردن
launched
شروع کردن حمله
pop
حمله کردن ترکاندن
rabble
بااراذل و اوباش حمله کردن به
parries
دفع کردن حمله حریف
A-bomb
با بمب اتمی حمله کردن
To attack someone from the back.
از پشت به کسی حمله کردن
maraud
بقصد غارت حمله کردن
wade into
<idiom>
ملحق شدن بر،حمله کردن
rushed
حمله کردن هجوم با عجله
parrying
دفع کردن حمله حریف
parry
دفع کردن حمله حریف
nuking
با سلاح اتمی حمله کردن
parried
دفع کردن حمله حریف
quarterbacks
بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
set on
پیش رفتن حمله کردن
nukes
با سلاح اتمی حمله کردن
A-bombs
با بمب اتمی حمله کردن
nuke
با سلاح اتمی حمله کردن
to pitch into
زور اوردن به حمله کردن
to pelt some one with stones
باسنگ بکسی حمله کردن
to stab at any one
با خنجر به کسی حمله کردن
rush
حمله کردن هجوم با عجله
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com