English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
to make a r for something برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
Other Matches
within reach of gunshot کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
throw one's weight around <idiom> ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to entertain hopes [for something] آرزوی رسیدن [به چیزی] را در ذهن خود کردن
to get to somebody [something] به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
to affect something [cultivate for effect] کوشش کردن برای به نتیجه ای رسیدن
to strain کوشش سخت کردن [برای رسیدن به هدف]
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
to catch at something برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
pull up to به چیزی رسیدن
pull up with به چیزی رسیدن
to be over something به پایان رسیدن چیزی
matures به موعد چیزی رسیدن
mature به موعد چیزی رسیدن
smoke out <idiom> درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
ending عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
endings عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
flavourings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
autumns برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
autumn برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
boomerangs وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
boomeranging وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
boomeranged وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
boomerang وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
to save up for something برای چیزی صرفه جویی کردن
make room for someone or something <idiom> برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
to negotiate for something گفتگو و معامله کردن برای چیزی
to call somebody to [for] something از کسی برای چیزی درخواست کردن
to save for something پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
impetrate برای چیزی لابه واستغاثه کردن
spoon-feed <idiom> ساده کردن چیزی برای کسی
sexualize جنس برای چیزی تعیین کردن
to make amends for something جلب رضایت کردن برای چیزی
to atone for something جلب رضایت کردن برای چیزی
to set measures to anything برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to refuse somebody admittance to something پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
to open something to [the] traffic چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
represents عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represented عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represent عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to go to ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go away ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to e. with person on a thing کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
put up to <idiom> وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
pay through the nose <idiom> برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to seek a remedy for something چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
unidirectional soldification روشی برای رسیدن به موادتک بلوری
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
permutation تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutations تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
lay over <idiom> به مکانی درراه رسیدن برای مدتی ماندن
bar mitzvah جشنی که برای رسیدن پسر باین سن بر پامیشود
radar mile زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
bar mitzvahs جشنی که برای رسیدن پسر باین سن بر پامیشود
wetting مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
to trap something [e.g. carbon dioxide] چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
to recount something to someone [formal] برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
boot اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
blocks یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
block یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocked یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
shoot the gap حمله بین محافظان خط برای رسیدن به توپدار یا پاس دهنده
He is a man who would stoop to anything . آدمی است که بهر کاری تن می دهد ( برای رسیدن به هدفش )
stick bridge پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
restricts محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
distaff فرموک [وسیله ای برای رسیدن پشم و پنبه به روش سنتی و دستی]
feedback اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
hybrid circuit ترکیب مدارهای آنالوگ و دیجیتال در سیستم کامپیوتری برای رسیدن به هدف مخصوص
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
pert تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
circularization تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
the end sanctifies the means خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
cash in <idiom> تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
beats گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
terrorism عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
to come to a he باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
painter نقاش
colorist نقاش
painters نقاش
coloursit نقاش
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
pouncing گرده نقاش
cartoonist نقاش کارتون
drawers طراح نقاش
pounces گرده نقاش
animalist نقاش جانور
pounced گرده نقاش
pictoris سه پایه نقاش
dauber نقاش بی مهارت
pictor سه پایه نقاش
drawer طراح نقاش
pounce گرده نقاش
cartoonists نقاش کارتون
artists نقاش و هنرمند موسیقیدان
self portrait تصویری که نقاش از خودبکشد
artist نقاش و هنرمند موسیقیدان
self-portrait تصویری که نقاش از خودبکشد
self-portraits تصویری که نقاش از خودبکشد
colourist نقاش رنگ امیز
have رسیدن به جلب کردن
having رسیدن به جلب کردن
touch رسیدن به متاثر کردن
touches رسیدن به متاثر کردن
to grieve over anything برای چیزی
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something [ to construe something to be something] چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
manichean پیرو مانی نقاش وپیغمبرایرانی
paysagist نقاش دور نما ساز
grainer نقاش منظره ها و پردههای نمایش
luminist نقاش سایه روشن نما
manichaean پیرو مانی نقاش وپیغمبرایرانی
manichee پیرو مانی نقاش وپیغمبرایرانی
manes ارواح اموات مانی نقاش
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
touch وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
requesting تقاضا برای چیزی
requests تقاضا برای چیزی
request تقاضا برای چیزی
requested تقاضا برای چیزی
look to <idiom> آمادگی برای چیزی
to grumble at any thing برای چیزی غرغرکردن
inclinable to something مساعد برای چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
indexing استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
Pre-Raphaelite هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
Pre-Raphaelites هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to give reasons for a thing دلیل برای چیزی اوردن
demands تقاضا برای انجام چیزی
demanded تقاضا برای انجام چیزی
catch at برای گرفتن چیزی کوشیدن
I'd like something to drink. چیزی برای نوشیدن میخواهم.
I'd like something to eat. چیزی برای خوردن میخواهم.
demand تقاضا برای انجام چیزی
to try something on چیزی را برای امتحان پوشیدن
application [for something] درخواست نامه [برای چیزی]
approval توافق برای استفاده از چیزی
security blanket <idiom> استفاده از چیزی برای راحتی
take for <idiom> اشتباه شخصی برای چیزی
to get something to somebody برای کسی چیزی را آوردن
steeper فرف برای خیساندن چیزی
ask برای چیزی بی تاب شدن
in defence of somebody [something] برای دفاع از کسی [چیزی]
asked برای چیزی بی تاب شدن
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
asking برای چیزی بی تاب شدن
asks برای چیزی بی تاب شدن
to atone for something کفاره دادن برای چیزی
to make amends for something کفاره دادن برای چیزی
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to store up something انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
consigned یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consign یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
demanded تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
To set a limit to everything. برای هر چیزی حدی قائل شدن
demand تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demands تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
stepper چیزی که برای پله بکار می رود
cellarage حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
consigns یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
lanyard طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
nothing remains to be told چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to make a study of something برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
anthropomorphism تصور شخصیت انسانی برای چیزی
lanyards طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to graps at anything برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
sleep on it <idiom> به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to commandeer something چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
applies تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
bring up <idiom> معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
Do you have nothing to declare? آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
applying تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to push for an answer [in reference to something] برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
wringer ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com