English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (20 milliseconds)
English Persian
to stand the test of time برای مدت زیاد دوام آوردن
to stand the test برای مدت زیاد دوام آوردن
Other Matches
to have stood the test of time برای مدت زیاد دوام آورده باشد
holdout دوام آوردن
holdouts دوام آوردن
to overexert زیاد به خود فشار آوردن
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
constant ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constants ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
to get something to somebody برای کسی چیزی را آوردن
bring up <idiom> معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to push for an answer [in reference to something] برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
to go away ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
make a living <idiom> پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
adjustable split die وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
scans بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scanned بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scan بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
MIP mapping روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
high lift configuration شکل برای زیاد
high lift device وسایل برای زیاد
high lift system سیستم برای زیاد
overtask زیاد سنگین بودن برای
caculated risk <idiom> شانس زیاد برای موفقیت
up to one's ears in work <idiom> کارهای زیاد برای انجام داشتن
stand (someone) in good stead <idiom> سود زیاد برای شخص داشتن
oxygen bottle محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
paraheliotropism موازی شدن برگ با پرتوافتاب برای نگرفتن روشنایی زیاد
sample size بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
procedural زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
chromel الیاژی شامل اهن نیکل کرم برای ساختن ترموکوپلهای با حرارت زیاد
club propeller ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
symmetrical compression سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
keypad مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
anti blush tinner ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
endurance دوام
permanency دوام
permanence دوام
weak کم دوام
lastingness دوام
short lived بی دوام
subsistence دوام
strength دوام
short-lived بی دوام
weaker کم دوام
toughness دوام
life دوام
lives دوام
weaknesses کم دوام
substance دوام
gaseous بی دوام
substances دوام
weakest کم دوام
strengths دوام
abidance دوام
durability دوام
continuance دوام
continuity دوام
permanencies دوام
loughness دوام
flimsy بی دوام
flimsiest بی دوام
of short continuance کم دوام
flimsier بی دوام
durante دوام
quick fading بی دوام
memnetary کم دوام
stability دوام
senectitude دوام
short life کم دوام
incessancy دوام
subsistance دوام
perdurability دوام
limit fatigue stress حد دوام
resistance دوام
perpetuity دوام
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
persistency دوام سماجت
fugacious بی دوام زودریز
standing دوام شهرت
fugitive بی دوام زودگذر
fallal چیزبی دوام
endurance limit حد دوام مصالح
stock-car قدرت و دوام
stock-cars قدرت و دوام
perennate دوام یافتن
it had a short life کم دوام بود
soft goods کالاهای بی دوام
ruggedization با دوام سازی
perennate دوام اوردن
horary بی دوام زودگذر
stock car قدرت و دوام
fugitives بی دوام زودگذر
contiguous پیوستگی دوام
brittle بی دوام زودشکن
lasts دوام کردن
lasted دوام کردن
viability قابلیت دوام
weaknesses سست کم دوام
weakest سست کم دوام
last دوام کردن
weak سست کم دوام
life cycle چرخه دوام
lasts دوام داشتن
persistence دوام ماندگاری
lasted دوام داشتن
wear دوام کردن
wears دوام کردن
lastingly بطور با دوام
nondurable goods کالاهای بی دوام
weaker سست کم دوام
rated fatigue limit حد دوام نامی
viable قابل دوام
last دوام داشتن
to stand out دوام یاایستادگی کردن
outwear بیشتر دوام کردن
consumer nondurables کالاهای مصرفی بی دوام
outlived بیشتر دوام اوردن
semiannual دارای دوام شش ماهه
consumer durables کالاهای مصرفی پر دوام
outlives بیشتر دوام اوردن
outliving بیشتر دوام اوردن
outlive بیشتر دوام اوردن
nondurable consumer goods کالاهای مصرفی بی دوام
falderal چیزبی بهاوبی دوام
producer durable equipment تجهیزات با دوام تولیدی
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
hang on ادامه دادن دوام داشتن
run دوام یافتن ادامه دادن
lasts دوام داشتن طول کشیدن
stand out دوام اوردن ایستادگی کردن
ruggedize محکم وبا دوام ساختن
lasted دوام داشتن طول کشیدن
last دوام داشتن طول کشیدن
runs دوام یافتن ادامه دادن
poisson distribution این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
galleta چمن با دوام جنوب امریکا و مکزیکو
rug names اسامی فرش [بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
outdare تحریک بجنگ کردن دوام اوردن دربرابر
static economy اقتصاد ساکن وضعیت اقتصادی یی که مدت زیادی دوام یابد
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck بد آوردن
To cry out . فریاد بر آوردن
to get [hold of] something آوردن چیزی
put into effect به اجرا در آوردن
To show a deficit . To run short . کسر آوردن
carry into effect به اجرا در آوردن
make something happen به اجرا در آوردن
To phrase. به عبارت در آوردن
to bring something آوردن چیزی
acquire بدست آوردن
attenuation بدست آوردن
song and dance <idiom> دلیل آوردن
come by <idiom> بدست آوردن
abrade سر غیرت آوردن
tough break <idiom> بدبیاری آوردن
To cite an example . مثال آوردن
To bring into existence . بوجود آوردن
put inpractice به اجرا در آوردن
put ineffect به اجرا در آوردن
take به دست آوردن
step به دست آوردن
obtain به دست آوردن
vasbyt تاب آوردن
play-acts ادا در آوردن
compass به دست آوردن
play-acting ادا در آوردن
receive به دست آوردن
realize به دست آوردن
play-acted ادا در آوردن
play-act ادا در آوردن
procure به دست آوردن
achieve به دست آوردن
conciliate به دست آوردن
find به دست آوردن
gain به دست آوردن
win به دست آوردن
implement به اجرا در آوردن
carry out به اجرا در آوردن
carry ineffect به اجرا در آوردن
actualize به اجرا در آوردن
acquire به دست آوردن
actualise [British] به اجرا در آوردن
To take into account (consideration). بحساب آوردن
wring به دست آوردن
woo به دست آوردن
get به دست آوردن
to bring the water to the boil آب را به جوش آوردن
it never rains but it pours <idiom> چپ و راست بد آوردن
fall on feet <idiom> شانس آوردن
gains بدست آوردن
gained بدست آوردن
to bring to the [a] boil به جوش آوردن
gain بدست آوردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
use testing ازمایش عمر قانونی ازمایش مدت متوسط دوام وسایل
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com