English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
English Persian
to keep ome's powder dry برای هر رویدادی اماده بودن
Other Matches
to stand in the gap برای دفاع اماده بودن
clutch start روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
to be prepared to go اماده رفتن بودن
standby به حال اماده بودن
standbys به حال اماده بودن
ablest اماده بودن ارایش دادن
abler اماده بودن ارایش دادن
stand by دم دست بودن اماده خدمت
even driven program برنامه رویدادی
to fit with اماده کردن برای
fit to work اماده برای کارکردن
on offer اماده برای فروش
prompt to go اماده برای رفتن
ready to die اماده برای مرگ
non-starters رویدادی که روی نمیدهد
non-starter رویدادی که روی نمیدهد
attack on preparation شمشیرباز اماده برای حمله
covers اماده برای برگرداندن توپ
batted گل اماده برای کوزه گری
bats گل اماده برای کوزه گری
mission ready هواپیمای اماده برای پرواز
cover اماده برای برگرداندن توپ
bat گل اماده برای کوزه گری
coverings اماده برای برگرداندن توپ
on guard اماده برای دفاع باشید
attention شمشیرباز اماده برای مبارزه
to prepare for war برای جنگ اماده شدن
he was prone to mischief برای دو بهمزنی و شیطنت اماده
forthcomming اماده برای ارائه کردن
attentions شمشیرباز اماده برای مبارزه
up and running اماده برای عملیات کامل
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
coverings اماده شدن برای دریافت توپ
cover اماده شدن برای دریافت توپ
finished product محصولات اماده برای توزیع ومصرف
platform load بار اماده برای بارریزی هوایی
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
herbescent اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
off the shelf تدارکات اماده برای توزیع و تحویل
addressed اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
covers اماده شدن برای دریافت توپ
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
winterization اماده کردن برای کار در زمستان
addresses اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
prose idyl شرح منظره یا رویدادی اززندگی به نثر
tropicalization اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
grooms اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
groom اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
hypnotizable اماده برای خواب رفتن بوسائل مصنوعی
pool عده کارمند اماده برای انجام امری
repertoire فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
pooled عده کارمند اماده برای انجام امری
pools عده کارمند اماده برای انجام امری
to the manner born فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
refire time زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
lime paste اهک شکفته شده و اماده برای تهیه بتن
it is insusceptible of change اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
aircraft turn around اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
sawhorse نیمکت زیر الوار اماده برای اره کشی
despatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
vitrescent اماده برای تبدیل به شیشه دارای خاصیت شیشهای
set up اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
dispatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
civilian preparedness for war اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
dispatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
pilot engine ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
reaction time زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
turnkey سیستم کامپیوتر اماده برای یک منظور خاص اصلی جامع
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
hot site یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است
literacy اصط لاحات مربوطه و قادر بودن برای استفاده از کامپیوتر برای برنامه نویسی و برنامههای کاربردی
sedans اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
crammer کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
sedan اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
predigest بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
rig the ship فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
turnkey system سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
master clear کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
pounce در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
voyage repairs تعمیرات مخصوص اماده شدن ناو برای دریانوردی تعمیرات قبل از حرکت دریایی
Linotype ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند
staging area منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
statitizing فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
in the line of duty <idiom> کار یا رویدادی بصورت قسمتی از کار
panel نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panels نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
misbecome نامناسب بودن برای
to stand ready to [+ verb] آماده بودن برای
to stand ready for [+ noun] آماده بودن برای
just in case برای مطمئن بودن
to act [as somebody] پاسخگو بودن [برای]
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
to be clear to somebody برای کسی واضح بودن
overtask زیاد سنگین بودن برای
to be clear to somebody برای کسی مشخص بودن
naval landing party تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
inshrine در حکم مزاریا معبد بودن برای
serve گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
turn up one's nose at <idiom> ردکردن خوب بودن برای کسی
served گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
serves گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
to be congenial to somebody [things] برای کسی سازگار بودن [اشیا]
to be congenial to somebody [things] برای کسی دلپذیر بودن [اشیا]
end in itself <idiom> مکان کافی برای راحت بودن
to be congenial to somebody [things] برای کسی مطبوع بودن [اشیا]
in distance نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
to be on-call در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
to be the obvious thing [for somebody or something] آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
to be closed to [all] traffic برای [همه نوع] ترافیک بسته بودن
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
parking siding دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
stabling siding دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
freedom آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedoms آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
stabling siding دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
to go down [in a particular way] with somebody برای کسی [به سبک ویژه ای] قابل پذیرش بودن
parking siding دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
validation بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
siding [railway] دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
siding [railway] دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
case sensitive search جستجو برای حساسیت نسبت به بزرگ یا کوچک بودن حرف
intestable وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
waiting games صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting game صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
Her teacher's presence caused her considerable discomfort. بودن دبیر او [زن] احساس ناراحتی زیادی برای او [زن] ایجاد کرد.
verification بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
configured in وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده آماده بودن آن برای استفاده است
standstill در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
paces شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
carries سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
paced شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
carrying سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carried سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
laager هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
continuity light وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
desqview نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد
alert force نیروهای اماده باش نیروهای اماده
eagle flight نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
air alert warning اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
readied اماده
handy اماده
yare اماده
readies اماده
ready اماده
readying اماده
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com