Total search result: 201 (23 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
to keep ome's powder dry |
برای هر رویدادی اماده بودن |
|
|
Other Matches |
|
to stand in the gap |
برای دفاع اماده بودن |
clutch start |
روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه |
ready reserve |
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده |
ground readiness |
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی |
winterize |
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن |
on guard |
اماده توپگیری اماده برای توگیری |
to look out |
اماده بودن گوش بزنگ بودن |
station time |
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز |
to be prepared to go |
اماده رفتن بودن |
standby |
به حال اماده بودن |
standbys |
به حال اماده بودن |
ablest |
اماده بودن ارایش دادن |
abler |
اماده بودن ارایش دادن |
stand by |
دم دست بودن اماده خدمت |
even driven program |
برنامه رویدادی |
to fit with |
اماده کردن برای |
fit to work |
اماده برای کارکردن |
on offer |
اماده برای فروش |
prompt to go |
اماده برای رفتن |
ready to die |
اماده برای مرگ |
non-starters |
رویدادی که روی نمیدهد |
non-starter |
رویدادی که روی نمیدهد |
attack on preparation |
شمشیرباز اماده برای حمله |
covers |
اماده برای برگرداندن توپ |
batted |
گل اماده برای کوزه گری |
bats |
گل اماده برای کوزه گری |
mission ready |
هواپیمای اماده برای پرواز |
cover |
اماده برای برگرداندن توپ |
bat |
گل اماده برای کوزه گری |
coverings |
اماده برای برگرداندن توپ |
on guard |
اماده برای دفاع باشید |
attention |
شمشیرباز اماده برای مبارزه |
to prepare for war |
برای جنگ اماده شدن |
he was prone to mischief |
برای دو بهمزنی و شیطنت اماده |
forthcomming |
اماده برای ارائه کردن |
attentions |
شمشیرباز اماده برای مبارزه |
up and running |
اماده برای عملیات کامل |
crams |
خودرا برای امتحان اماده کردن |
coverings |
اماده شدن برای دریافت توپ |
cover |
اماده شدن برای دریافت توپ |
finished product |
محصولات اماده برای توزیع ومصرف |
platform load |
بار اماده برای بارریزی هوایی |
cramming |
خودرا برای امتحان اماده کردن |
herbescent |
اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه |
crammed |
خودرا برای امتحان اماده کردن |
off the shelf |
تدارکات اماده برای توزیع و تحویل |
addressed |
اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری |
covers |
اماده شدن برای دریافت توپ |
cram |
خودرا برای امتحان اماده کردن |
winterization |
اماده کردن برای کار در زمستان |
addresses |
اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری |
prose idyl |
شرح منظره یا رویدادی اززندگی به نثر |
tropicalization |
اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی |
grooms |
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر |
groom |
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر |
hypnotizable |
اماده برای خواب رفتن بوسائل مصنوعی |
pool |
عده کارمند اماده برای انجام امری |
repertoire |
فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن |
pooled |
عده کارمند اماده برای انجام امری |
pools |
عده کارمند اماده برای انجام امری |
to the manner born |
فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب |
refire time |
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد |
fit |
شایسته بودن برای مناسب بودن |
fits |
شایسته بودن برای مناسب بودن |
fittest |
شایسته بودن برای مناسب بودن |
lime paste |
اهک شکفته شده و اماده برای تهیه بتن |
it is insusceptible of change |
اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد |
back up |
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار |
back-up |
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار |
aircraft turn around |
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات |
sawhorse |
نیمکت زیر الوار اماده برای اره کشی |
despatches |
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش |
vitrescent |
اماده برای تبدیل به شیشه دارای خاصیت شیشهای |
set up |
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین |
dispatches |
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش |
civilian preparedness for war |
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان |
dispatched |
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش |
dispatch |
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش |
despatching |
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش |
despatched |
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش |
pilot engine |
ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد |
reaction time |
زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات |
turnkey |
سیستم کامپیوتر اماده برای یک منظور خاص اصلی جامع |
reception station |
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام |
hot site |
یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است |
literacy |
اصط لاحات مربوطه و قادر بودن برای استفاده از کامپیوتر برای برنامه نویسی و برنامههای کاربردی |
sedans |
اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود |
crammer |
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است |
sedan |
اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود |
predigest |
بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن |
rig the ship |
فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید |
turnkey system |
سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است |
supercritical |
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی |
master clear |
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند |
pounce |
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم |
pouncing |
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم |
pounced |
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم |
pounces |
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم |
voyage repairs |
تعمیرات مخصوص اماده شدن ناو برای دریانوردی تعمیرات قبل از حرکت دریایی |
Linotype |
ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند |
staging area |
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز |
statitizing |
فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد |
in the line of duty <idiom> |
کار یا رویدادی بصورت قسمتی از کار |
panel |
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند |
panels |
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند |
misbecome |
نامناسب بودن برای |
to stand ready to [+ verb] |
آماده بودن برای |
to stand ready for [+ noun] |
آماده بودن برای |
just in case |
برای مطمئن بودن |
to act [as somebody] |
پاسخگو بودن [برای] |
to look at the black side [about something] |
بدبین بودن [برای چیزی] |
to be clear to somebody |
برای کسی واضح بودن |
overtask |
زیاد سنگین بودن برای |
to be clear to somebody |
برای کسی مشخص بودن |
naval landing party |
تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی |
inshrine |
در حکم مزاریا معبد بودن برای |
serve |
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای |
turn up one's nose at <idiom> |
ردکردن خوب بودن برای کسی |
served |
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای |
serves |
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای |
to be congenial to somebody [things] |
برای کسی سازگار بودن [اشیا] |
to be congenial to somebody [things] |
برای کسی دلپذیر بودن [اشیا] |
end in itself <idiom> |
مکان کافی برای راحت بودن |
to be congenial to somebody [things] |
برای کسی مطبوع بودن [اشیا] |
in distance |
نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن |
to be on-call |
در آماده باش برای ترک درخدمت بودن |
to be the obvious thing [for somebody or something] |
آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی] |
to be closed to [all] traffic |
برای [همه نوع] ترافیک بسته بودن |
ramp alert |
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای |
parking siding |
دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک] |
stabling siding |
دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک] |
freedom |
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت |
freedoms |
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت |
stabling siding |
دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک] |
to go down [in a particular way] with somebody |
برای کسی [به سبک ویژه ای] قابل پذیرش بودن |
parking siding |
دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک] |
validation |
بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده |
siding [railway] |
دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک] |
siding [railway] |
دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک] |
case sensitive search |
جستجو برای حساسیت نسبت به بزرگ یا کوچک بودن حرف |
intestable |
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن |
waiting games |
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب |
waiting game |
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب |
Her teacher's presence caused her considerable discomfort. |
بودن دبیر او [زن] احساس ناراحتی زیادی برای او [زن] ایجاد کرد. |
verification |
بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر |
configured in |
وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده آماده بودن آن برای استفاده است |
standstill |
در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز |
warning order |
دستور اماده باش اعلام اماده باش |
paces |
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او |
carries |
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها |
paced |
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او |
pace |
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او |
carrying |
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها |
carried |
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها |
carry |
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها |
laager |
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده |
continuity light |
وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد |
to appreciate something |
قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی] |
desqview |
نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد |
alert force |
نیروهای اماده باش نیروهای اماده |
eagle flight |
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده |
kiosk |
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم |
kiosks |
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم |
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . |
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن ) |
peregrinate |
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن |
air alert warning |
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی |
to have short views |
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن |
contains |
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن |
contained |
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن |
contain |
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن |
up to it/the job <idiom> |
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن |
corresponds |
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن |
to be in one's right mind |
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن |
outnumber |
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر |
outnumbered |
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر |
outnumbering |
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر |
outnumbers |
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر |
to mind |
مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن] |
correspond |
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن |
corresponded |
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن |
belong |
مال کسی بودن وابسته بودن |
validity of the credit |
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار |
to be hard put to it |
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن |
to be in a habit |
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن |
belongs |
مال کسی بودن وابسته بودن |
To be on top of ones job . |
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن ) |
lurks |
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن |
reasonableness |
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن |
lurked |
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن |
look out |
منتظر بودن گوش به زنگ بودن |
lurk |
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن |
belonged |
مال کسی بودن وابسته بودن |
lurking |
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن |
badminton |
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان |
readied |
اماده |
handy |
اماده |
yare |
اماده |
readies |
اماده |
ready |
اماده |
readying |
اماده |