English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English Persian
i am afriad برای کاستن ازاثرخبری که به کسی می دهند به کار می برند
Other Matches
future promissory زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند
excipient مادهای که برای جذب یاترقیق داروئی بکار برند
court plume پرهای شتر مرغ که برای ارایش درموی سر بکار برند
jeweller's putty گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند
putty powder گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند
petersham یکجور پارچه پشمی پالتوی نوار کلفت وراه راه که برای ......می برند
law calf پوست گوساله رنگ نشده که برای جلد کتابهای قانون بکار می برند
practical extraction and report language برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
compensator وسیلهای برای کاستن لگداسلحه
webbing نوارهای داخل کلاهخود برای کاستن فشار ضربه
stalling برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
stall برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
psalmodic مانندمزامیری که برای خواندن ترتیب دهند
pull the pace جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
dimples هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
dimple هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
wheel sucker دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
introduces شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
introducing شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
introduced شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
introduce شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
In the short term, it may be wiser to sacrifice profit in favour of turnover. برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
spoiler صفحه دراز و باریک روی سطح بالایی هواپیما که برای کاستن سرعت یا اوج گرفتن هواپیما بلند میشود
bracket چاپ کروشه اطراف یک موضوع برای بیان اینکه نشان دهند همان کار را انجام میدهد و از بقیه متن جدا شود
colours شماره بیتهای دادهای که به یک پیکسل نسبت داده می شوند تا رنگ آن را شرح دهند. یک بیت برای دو رنگ
colour شماره بیتهای دادهای که به یک پیکسل نسبت داده می شوند تا رنگ آن را شرح دهند. یک بیت برای دو رنگ
electronic cottage مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
reciprocal agreement قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
main مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
This book sells like hot cakes این کتاب را روی دست می برند
inhalator اسبابی که با ان بخاری رادرشش فرو برند
inkling اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
piracy هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
to inspan oxen این واژه را در افریقای جنوبی بکار می برند
orthopaedy معالجه ناخوشی بی انکه دارویی بکار برند
dictatorship of proletariat اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
parang یکجور کارد غلاف دارکه malay ها بکار می برند
jigs اسباب فولادی که با هدایت ان مته و سوهان را به کار می برند
jig اسباب فولادی که با هدایت ان مته و سوهان را به کار می برند
decelerated از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerates از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerate از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerating از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
wampun خر مهرهای که هندیهای امریکای شمالی بجای زر وزیور بکار می برند
to cut down کاستن از
rebate کاستن
detract کاستن
abating کاستن
detracting کاستن
pare کاستن
extenuatextent کاستن
pull down کاستن
reduce کاستن
reduces کاستن
lessening کاستن
pares کاستن
pared کاستن
to fine down کاستن
abates کاستن
abated کاستن
subtracted کاستن
detracts کاستن
subtracting کاستن
subtracts کاستن
rebates کاستن
lessen کاستن
lessened کاستن
subtract کاستن
detracted کاستن
lightens کاستن
lightening کاستن
lessens کاستن
abate کاستن
lightened کاستن
lighten کاستن
reducing کاستن
to tone down کاستن
lowers کاستن از
decreases کاستن
discount کاستن
subrtraction کاستن
decreased کاستن
disquantity کاستن
decrease کاستن
lower کاستن از
discounted کاستن
discounts کاستن
lowered کاستن از
lowering کاستن از
discounting کاستن
draw off کاستن
softened خوابانیدن کاستن
to currail expensee از هزینه کاستن
abirritate ازحساسیت کاستن
cheapens ازقیمت کاستن
cheapening ازقیمت کاستن
softens خوابانیدن کاستن
soften خوابانیدن کاستن
disvalue ازارزش کاستن
decompress ازفشارهوا کاستن
diminishable قابل کاستن
decrement کاستن پلهای
cheapen ازقیمت کاستن
cheapened ازقیمت کاستن
declined تنزل کردن کاستن
declines تنزل کردن کاستن
allayed از شدت چیزی کاستن
disaffect از علاقه و محبت کاستن
decline تنزل کردن کاستن
declining تنزل کردن کاستن
live load reduction کاستن از بار زنده
allaying از شدت چیزی کاستن
allays از شدت چیزی کاستن
pull up کاستن سرعت اسب
shortens مختصر کردن کاستن
damping کاستن ازنوسانات دستگاه
extenuate تخفیف دادن کاستن از
unweight کاستن فشار اسکی
shorten مختصر کردن کاستن
qualifies ازبدی چیزی کاستن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
qualify ازبدی چیزی کاستن
allay از شدت چیزی کاستن
shortened مختصر کردن کاستن
devalues از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devalue از ارزش وشخصیت کسی کاستن
defusing خنثی کردن از وخامت کاستن
devaluing از ارزش وشخصیت کسی کاستن
defuses خنثی کردن از وخامت کاستن
defuse خنثی کردن از وخامت کاستن
devalued از ارزش وشخصیت کسی کاستن
dispraise از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
decrement میزان کاهش کاستن پلهای
defused خنثی کردن از وخامت کاستن
slowdowns کاستن سرعت یا میزان چیزی
slowdown کاستن سرعت یا میزان چیزی
devaluate از ارزش وشخصیت کسی کاستن
to take something off and pric اندکی از بهای چیزی کاستن
unilateralism اعتقادبهاینکهیککشورخودبایدازسلاحهایهستهایعاریشودنهاینکهمنتظرشودسایرکشورهااینکارراانجام دهند
derogate کاستن عمل موهن انجام دادن
shut off کاستن سرعت پیش از رسیدن به پیچ
kill spring فرود با کاستن فشار بلندشدن و خم کردن زانو
action کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
interlace که هر یک خط وط مختلفی را نشان می دهند
actions کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
drafting راندن پشت سر راننده جلوبرای کاستن فشار هوا
chip قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
alphabet حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
the oil tins leak حلبهای نفتی نفت پس می دهند
alphabets حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
chips قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
hosts نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
hosting نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
hosted نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
rule موقعیتهایی که یک تابع را شرح می دهند
host نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
carburator restricter plate صفحه فلزی روی کاربوراتوربرای کاستن هوای ورودی دراتومبیل
in off به کیسه انداختن گوی بیلیاردکه باعث کاستن امتیاز میشود
buttoned کلید هایی که اعمالی انجام می دهند
button کلید هایی که اعمالی انجام می دهند
matrixes الگوی نقاط که یک حرف را نشان می دهند
matrix الگوی نقاط که یک حرف را نشان می دهند
format داده و آدرس ها و دستورالعمل را نشان می دهند
this ticket admits one با این بلیط یک تن را اجازه دخول می دهند
buttoning کلید هایی که اعمالی انجام می دهند
formats داده و آدرس ها و دستورالعمل را نشان می دهند
heavy and light system روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
direction دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند
Refugees believe Germany is a land of milk and honey. پناهندگان فکر می کنند در آلمان حلوا می دهند.
guide bars خط وط مخصوص دربا کد که شروع و پایان کد را نشان می دهند
circuit و یک مدار را تشکیل می دهند بهم وصل میکند
pantograph دستگاهی که باان مقیاس یک نقشه را تغییرمی دهند
assembly تعدادی دستورات کد اسمبلی که یک کار را تشکیل می دهند
circuits و یک مدار را تشکیل می دهند بهم وصل میکند
slapdash کاری که سرسری یا از روی بی پروایی انجام دهند
shave down کوتاه کردن موی سر پیش ازمسابقه شنا جهت کاستن مقاومت در مقابل اب
suck wheels رکاب زدن پشت سر دوچرخه سوار دیگر به منظور کاستن از فشار هوا
stationery صفحات چاپگر که یک سری ورقههای طولانی را تشکیل می دهند
circuits ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
cpu گروهی از مدارها که توابع ابتدایی کامپیوتر را انجام می دهند
Web server کامپیوتری که صفحات وب را که یک وب سایت تشکیل می دهند ذخیره میکند
tables لیست تمام رویدادها و وضعیتهای ممکن که می توانند رخ دهند.
tabled لیست تمام رویدادها و وضعیتهای ممکن که می توانند رخ دهند.
table لیست تمام رویدادها و وضعیتهای ممکن که می توانند رخ دهند.
teleconference کنفرانسی که چند نفر ازمناطق دور با هم انجام می دهند
circuit ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
tabling لیست تمام رویدادها و وضعیتهای ممکن که می توانند رخ دهند.
main بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
coldest اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
cold اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
triptych عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند
gold contacts که با طلا پوشیده شده اند تا مقاومت الکتریکی را افزایش دهند
product مجموعهای از محصولات مختلفساخته شده در یک شرکت که یک گروه را تشکیل می دهند.
products مجموعهای از محصولات مختلفساخته شده در یک شرکت که یک گروه را تشکیل می دهند.
free docks نوعی قرارداد که در ان کالا را دربندر مبدا به بندرگاه تحویل می دهند
colds اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
manual متنی که نحوه استفاده از سیستم یا نرم افزار را نشان می دهند
colder اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com