English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (19 milliseconds)
English Persian
serve a notice on someone برای کسی اخطار فرستادن
Search result with all words
to serve a notice on some one اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
Other Matches
to send to the press برای چاپ فرستادن
consigns یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consign یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to send for a person پیغام برای کسی فرستادن که بیا
consigning یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
ascender وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
disorderly close down آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
alert تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
indicator نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود
alerts تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerted تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
(in) care of someone <idiom> فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
notices اخطار
noticing اخطار
signaled اخطار
warnings اخطار
tip-offs اخطار
notice اخطار
warning اخطار
tip-off اخطار
tip off اخطار
noticed اخطار
signalled اخطار
warning line خط اخطار
penalty اخطار
bidding اخطار
notification اخطار
monition اخطار
talking-to اخطار
yello card اخطار
talking to اخطار
caveat اخطار
penalties اخطار
caveats اخطار
prenotion اخطار
signal اخطار
premonitions اخطار
premonition اخطار
warner اخطار کننده
previse اخطار کردن
notify اخطار کردن به
notified اخطار کردن به
cognizance اخطار قانونی
misfeasance اخطار کردن
warning sign علامت اخطار
notifies اخطار کردن به
cite اخطار کردن
cited اخطار کردن
premonitory اخطار کننده
premonition اخطار قبلی
penalties پنالتی اخطار
notifying اخطار کردن به
premonitions اخطار قبلی
warn اخطار کردن به
warned اخطار کردن به
warns اخطار کردن به
cognizance اخطار رسمی
penalty پنالتی اخطار
citing اخطار کردن
notifiable اخطار کردنی
cautions اخطار کردن به
till further notice تا اخطار ثانوی
caution اخطار توجه
cautioned اخطار کردن به
cautioning اخطار توجه
caveat emptor اخطار به خریدار
caveat subscriptor اخطار به عضو
admonishment اخطار تنبیه
cautioning اخطار کردن به
cautioned اخطار توجه
caveat venditor اخطار به فروشنده
cautions اخطار توجه
until further notice تا اخطار ثانوی
caution اخطار کردن به
point of order اخطار نظامنامهای
denunciations اخطار تهدیدامیز
denunciation اخطار تهدیدامیز
cites اخطار کردن
forewarning اخطار قبلی
signaller اخطار کننده
points of order اخطار نظامنامهای
caveat subscriptor اخطار به مشترک
alarmingly اعلان خطر اخطار
alarm اعلان خطر اخطار
alarum اخطار شیپور حاضرباش
premonitor از پیش اخطار کننده
at ten minutes notice با ده دقیقه اخطار قبلی
at his call بر حسب اخطار یا احضار او
bleep ایجاد صدای اخطار
bleeped ایجاد صدای اخطار
bleeping ایجاد صدای اخطار
bleeps ایجاد صدای اخطار
premonitory متضمن اخطار قبلی
monitorial مبصر اخطار امیز
alarms اعلان خطر اخطار
issue a warning اخطار صادر کردن
He took no heed of my warning. به اخطار من توجهی نکرد
short notice اخطار کوتاه مدت
forewarn ازپیش اخطار کردن
alarmed اعلان خطر اخطار
serve notice on اخطار کتبی دادن به
forewarned ازپیش اخطار کردن
forewarns ازپیش اخطار کردن
notify someone به کسی اخطار کردن
send round فرستادن
pack فرستادن
send out فرستادن
consign فرستادن
send in فرستادن
consigned فرستادن
consigning فرستادن
give off <idiom> فرستادن
to send back پس فرستادن
hand over فرستادن
packs فرستادن
to a. letter فرستادن
consigns فرستادن
to send off فرستادن
to serve a subpoena on فرستادن
send back پس فرستادن
to send off فرستادن
despatches فرستادن
despatching فرستادن
send فرستادن
dispatch فرستادن
remitted فرستادن
dispatched فرستادن
despatch فرستادن
despatched فرستادن
dispatches فرستادن
sending فرستادن
remitting فرستادن
remit فرستادن
remits فرستادن
dispateh فرستادن
sends فرستادن
beeping صدای اخطار قابل شنیدن
give two months notice دو ماه پیشتر اخطار دادن
monitory وابسته به اخطار یا اگاهی یاانگیزه
beeps صدای اخطار قابل شنیدن
beep صدای اخطار قابل شنیدن
beeped صدای اخطار قابل شنیدن
bleep صدای اخطار قابل شنیدن
to serve notice on a person رسما بکسی اخطار کردن
bleeps صدای اخطار قابل شنیدن
bleeping صدای اخطار قابل شنیدن
bleeped صدای اخطار قابل شنیدن
returns پس فرستادن عودت
transmissibility قابلیت فرستادن
to send a message پیام فرستادن
remittance فرستادن پول
mails باپست فرستادن
mail باپست فرستادن
retransmit دوباره فرستادن
call for some one پی کسی فرستادن
to call for anyone پی کسی فرستادن
mission بماموریت فرستادن
send-ups بزندان فرستادن
send-up بزندان فرستادن
send on جداگانه فرستادن
send up بزندان فرستادن
to send down rain باران فرستادن
to send for a person بی کسی فرستادن
pulsing فرستادن موج
to send on fools errand پی نخودسیاه فرستادن
issues نشریه فرستادن
imparadise به بهشت فرستادن
issued نشریه فرستادن
issue نشریه فرستادن
returning پس فرستادن عودت
returned پس فرستادن عودت
return پس فرستادن عودت
circularize بخشنامه فرستادن به
missions بماموریت فرستادن
forwarded فرستادن رساندن
delegates به نمایندگی فرستادن
consignments امانت فرستادن
delegate به نمایندگی فرستادن
consignment امانت فرستادن
remittances فرستادن پول
delegated به نمایندگی فرستادن
missend اشتباها فرستادن
jamming پارازیت فرستادن
delegating به نمایندگی فرستادن
forward فرستادن رساندن
alerts وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alert وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
stuck beacon ایستگاه مرتباگ فریمهای اخطار می فرستد
alerted وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alarms زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarm زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarmed زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarmingly زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
radio پیام رادیویی فرستادن
despatched روانه کردن فرستادن
despatched عزیمت فرستادن پیام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com