English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (4 milliseconds)
English Persian
lobbied برای گذراندن لایحهای
lobbies برای گذراندن لایحهای
lobby برای گذراندن لایحهای
Other Matches
gripped بریدگی برای گذراندن اب
gripping بریدگی برای گذراندن اب
grip بریدگی برای گذراندن اب
grips بریدگی برای گذراندن اب
served گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
serves گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
serve گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
make a living <idiom> پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
to rush a bill through لایحهای راباشتاب ازمجلس گذرانیدن
to talk out a bill مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
lobbies تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
to rime away one's time گذراندن
to be at ease به گذراندن
passed گذراندن
averting گذراندن
surviving گذراندن
to have a rough time بد گذراندن
to make a shift گذراندن
passes گذراندن
pass گذراندن
avert گذراندن
survive گذراندن
survived گذراندن
averts گذراندن
averted گذراندن
survives گذراندن
to enjoy oneself خوش گذراندن
piddle وقت گذراندن
piddles وقت گذراندن
idlest وقت گذراندن
temporalize وقت گذراندن
temporising وقت گذراندن
niggled وقت گذراندن
play away به بازی گذراندن
Sundays یکشنبه را گذراندن
Sunday یکشنبه را گذراندن
leach از صافی گذراندن
niggles وقت گذراندن
laugh away با خنده گذراندن
filtering از صافی گذراندن
temporised وقت گذراندن
aestivate تابستان را گذراندن
to gain time به بهانه گذراندن
interlace ازهم گذراندن
To overstep the mark. To go too far. از حد معمول گذراندن
temporises وقت گذراندن
temporizing وقت گذراندن
belate ازموقع گذراندن
temporized وقت گذراندن
filtration از صافی گذراندن
to rub through or along بسختی گذراندن
idled وقت گذراندن
to rough it سخت گذراندن
to sleep away one's time بخواب گذراندن
niggle وقت گذراندن
idle وقت گذراندن
token passing گذراندن نشانه
filrate از صافی گذراندن
temporize وقت گذراندن
piddled وقت گذراندن
idles وقت گذراندن
temporizes وقت گذراندن
to laugh away با خنده گذراندن
dawdles بیهوده وقت گذراندن
temporize بدفع الوقت گذراندن
dillydally بیهوده وقت گذراندن
temporised بدفع الوقت گذراندن
get on گذران کردن گذراندن
procrastinated بدفع الوقت گذراندن
To review the past in ones minds eye . گذشته را از نظر گذراندن
get through به پایان رساندن گذراندن
procrastinate بدفع الوقت گذراندن
fare گذراندن گذران کردن
outwear کهنه شدن گذراندن
temporises بدفع الوقت گذراندن
temporalize بدفع الوقت گذراندن
dawdling بیهوده وقت گذراندن
dawdled بیهوده وقت گذراندن
dawdle بیهوده وقت گذراندن
fared گذراندن گذران کردن
moon بیهوده وقت گذراندن
moons بیهوده وقت گذراندن
temporizing بدفع الوقت گذراندن
faring گذراندن گذران کردن
fares گذراندن گذران کردن
temporising بدفع الوقت گذراندن
To pass a bI'll through parliament . لایحه یی را از مجلس گذراندن
jauk بیهوده وقت گذراندن
to stay overnight مدت شب را [جایی] گذراندن
temporizes بدفع الوقت گذراندن
temporized بدفع الوقت گذراندن
to lop a bout بیهوده وقت گذراندن
to loaf a way one's time بیهوده وقت گذراندن
procrastinating بدفع الوقت گذراندن
weekend تعطیل اخرهفته را گذراندن
hang around وقت را به بطالت گذراندن
pass گذراندن تصویب شدن
infltrate از سوراخهای صافی گذراندن
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself . از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
weekends تعطیل اخرهفته را گذراندن
to muck a bout بیهوده وقت گذراندن
passed گذراندن تصویب شدن
serve one's term of imprisonment حبس خود را گذراندن
procrastinates بدفع الوقت گذراندن
to talk away بصحبت یاگفتگو گذراندن
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
loaf وقت را بیهوده گذراندن
to mope a way به افسردگی و پکری گذراندن
passes گذراندن تصویب شدن
while سپری کردن گذراندن
To bring something to someones attention . چیزی را ازنظر کسی گذراندن
To get a pass. امتحانی را گذراندن ( قبول شدن )
pass گذرگاه کارت عبور گذراندن
passed گذرگاه کارت عبور گذراندن
to p at or in an occpation بیهوده بر سر کاری وقت گذراندن
passes گذرگاه کارت عبور گذراندن
testamur گواهی نامه گذراندن امتحانات
hang out <idiom> به بطالت گذراندن روزگار کردن
reeve طناب را ازشکاف یا سوراخ گذراندن
to loaf a way one's time وقت خود را ببطالت گذراندن
convalesces بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
dallies وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
dally وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
snoozing خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
convalesced بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
dallying وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
stand-offs دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
stand off دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
to pull any one across a river کسی را با کرجی پارویی ازرودخانه گذراندن
dallied وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
convalesce بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
snoozes خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
peel گذراندن گوی حریف از دروازه کروکه
peels گذراندن گوی حریف از دروازه کروکه
snoozed خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
stand-off دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
convalescing بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
snooze خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
passed گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
pass گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
to keep a person company پیش کسی بودن وبا او وقت گذراندن
passes گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
pase گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
reeve ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
push ball بازی که منظورازان گذراندن توپ است ازدروازه طرف مقابل بزورتنه و دست
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
aestivate رخوت تابستانی داشتن تابستان را بحال رخوت گذراندن
microsoft بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
slugs یواش یواش وکرم واربیهوده وقت گذراندن
slugged یواش یواش وکرم واربیهوده وقت گذراندن
slug یواش یواش وکرم واربیهوده وقت گذراندن
wear stripes دوره زندانی را گذراندن زندانی بودن
drives چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
strategy طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
infra red link روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
infltrate با تراوش گذراندن تراوش کردن
recalled برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
c استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع
recall برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
narratives یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
Ackerman's function تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت
narrative یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
recalls برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
bins محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
bin محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
no show مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود
teacloths رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
permanent آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
iil دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر
revenue tax مالیاتی که برای افزایش درامد کشور است نه برای تاثیردربازرگانی
teacloth رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
HTTP دستوری که جستجوگر برای درخواست وب سرور اینترنت برای اطلاعات صفحه وب میدهد
scratch حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
liberal education اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
cats استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
grammar امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
grammars امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
gather shot ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
redundancies بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
doubled استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
redundancy بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
doubled up استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
bread and point سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
scratching حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratches حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com