Dictiornary-Farsi | برجسته نبودن در جنس متوسط | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
run of the mill	برجسته نبودن در جنس متوسط
run-of-the-mill	برجسته نبودن در جنس متوسط


Other Matches

nonneutralities of income taxation	خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
alto-rilievo	[ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
embossing	طرح برجسته [برجسته کردن زمینه فرش]
perspective spatial model	مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
embossment	نقوش برجسته برجسته کاری
saliency	نکته برجسته موضوع برجسته
bas relif	حجاری ونقوش برجسته برجسته
supereminent	برجسته فوق العاده برجسته
salience	نکته برجسته موضوع برجسته
stereoscope	جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
stereograph	نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
repousse	برجسته نمایاحکاکی برجسته
anaglyph	عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
lack	نبودن
absences	نبودن
lacked	نبودن
lacks	نبودن
absence	نبودن
misbeseem	زیبنده نبودن
no new is good new	نبودن خبر
twiddle one's thumbs <idiom>	مشغول نبودن
bush	در فرم نبودن
bushes	در فرم نبودن
to be at ease	راحت نبودن
run short <idiom>	کافی نبودن
to be no more	دیگر نبودن
to be out of heart	سرخلق نبودن
unconditionality	معلق نبودن
disagrees	موافق نبودن
to retire in to oneself	معاشر نبودن
to go out of fashion	دیگرمتداول نبودن
disagreed	موافق نبودن
stand-off	محشور نبودن
stand off	محشور نبودن
inapplicability	عملی نبودن
be off one's duty	سر خدمت نبودن
stand-offs	محشور نبودن
disagreeing	موافق نبودن
inedibility	ماکول نبودن
haze	روشن نبودن مه
eccentric	هم مرکز نبودن
eccentrics	هم مرکز نبودن
disagree	موافق نبودن
no deal <idiom>	موافق نبودن ،رد کردن
displeases	خوش ایند نبودن
[be] no chicken	دیگر جوان نبودن
out of kilter <idiom>	دربالانس خوبی نبودن
no cigar <idiom>	موافق نبودن ،رد کردن
out of step <idiom>	دریک گام نبودن
dishonored	قابل پرداخت نبودن
dishonoring	قابل پرداخت نبودن
dishonors	قابل پرداخت نبودن
dishonours	قابل پرداخت نبودن
dishonour	قابل پرداخت نبودن
no great shakes <idiom>	حدوسط ،مهم نبودن
dishonoured	قابل پرداخت نبودن
dishonouring	قابل پرداخت نبودن
unanswered	همردیف نبودن حریف
displease	خوش ایند نبودن
inapprehensibility	قابل درک نبودن
to be under a person p	زیرحمایت کسی نبودن
to be left in disbelief <idiom>	قابل فهم نبودن
misbeseem	نیامدن به نبودن برای
differing	شبیه چیز دیگر نبودن
sell out <idiom>	صادق نبودن ،فرختن راز
throw together <idiom>	عجله داشتن ومراقب نبودن
forlackof shoes	بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
fluctuates	ثابت نبودن موج زدن
inexpressiveness	زیان دار نبودن گنگی
differ	شبیه چیز دیگر نبودن
mismatch	متناسب نبودن ناجور بودن
misbecome	زیبنده نبودن ناجوربودن برای
differs	شبیه چیز دیگر نبودن
fluctuated	ثابت نبودن موج زدن
indulging	مخالف نبودن رها ساختن
indulges	مخالف نبودن رها ساختن
indulged	مخالف نبودن رها ساختن
differed	شبیه چیز دیگر نبودن
indulge	مخالف نبودن رها ساختن
goof off <idiom>	کار نکردن یاجدی نبودن
to have no say [in that matter]	پاسخگو نبودن [در این قضیه]
miscast	برای نقش خودمناسب نبودن
acatamathesia	قادر بدرک سخن نبودن
time out	معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
fluctuate	ثابت نبودن موج زدن
not my cup of tea <idiom>	باب طبع کسی نبودن
let the chips fall where they may <idiom>	نگران نتیجه یک کشف نبودن
write off <idiom>	پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
to sit heavy on the stomach	گوارا نبودن دیر هضم بودن
bark is worse than one's bite <idiom>	به بدی چیزی که به نظر میرسه،نبودن
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing]	مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
stand pat <idiom>	ازموقعیت راضی بودن وخواستار تغییرات نبودن
off balance <idiom>	فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
asleep at the switch <idiom>	متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
drown out <idiom>	سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
don't give up the day job <idiom>	[در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
gibberish	اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
to go easy on somebody [something]	خیلی ایراد نگرفتن [انتقادی نبودن] از کسی [در مورد چیزی]
mean sea level	ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
eminent	برجسته
torose	برجسته
raised	برجسته
cordon bleu	برجسته
pre eminent	برجسته
mainline	برجسته
mainlined	برجسته
illustrious	برجسته
dominant	برجسته
illustrous	برجسته
of d.	برجسته
illustrated	برجسته
ridged	برجسته
masterwork	برجسته
prominent	برجسته
crowned	برجسته
salient	برجسته
staring	برجسته
starring	برجسته
laureate	برجسته
kenspeckle	برجسته
distinguished	برجسته
stereometric	برجسته
in relief	برجسته
relief emboss	برجسته
rilievo	برجسته
striking	برجسته
convex	برجسته
pre-eminent	برجسته
primed	برجسته
conspicuous	برجسته
primes	برجسته
noted	برجسته
predominant	برجسته
strikingly	برجسته
relievo	برجسته
stereometric	خط برجسته
prime	برجسته
overriding	برجسته
mainlines	برجسته
outstanding	برجسته
mainlining	برجسته
par excellence	برجسته
prosilient	برجسته
outstandingly	برجسته
half relief	نیم برجسته
fash butt welding	جوش برجسته
exaggerated stereoscopy	برجسته بین
embossed alphabet	الفبای برجسته
mezzo rillievo	نیم برجسته
contour map	نقشه برجسته
bas-relief	برجسته کوتاه
emboss	برجسته کردن
laureatel	شاعر برجسته
bas relif	نقش کم برجسته
mezzo relief	نیم برجسته
egregious	برجسته نمایان
illustriously	برجسته وار
stand out	برجسته عالی
stand out	برجسته بودن
drop shadow	سایه برجسته
front face	سطح برجسته
distinguished	برجسته مهم
basso relief	برجسته کوتاه
high relief	نقوش برجسته
magnific	معروف برجسته
notbility	شخص برجسته
anaglyph	تزئینات برجسته
humdingers	تفوق برجسته
embossed	برجسته شده
bossing	ارباب برجسته
bosses	ارباب برجسته
projection welding	جوش برجسته
bossed	ارباب برجسته
saleint	برجسته چشمگیر
signalize	برجسته کردن
effigies	تصویر برجسته
raised shoulder	شانه برجسته
boss	ارباب برجسته
topography	برجسته نگاری
salient pole	قطب برجسته
relief emboss	نقشه برجسته
effigy	تصویر برجسته
relief map	نقشه برجسته
saleintiant	برجسته چشمگیر
humdinger	تفوق برجسته
premiering	هنرپیشه برجسته
anaglyph	حجاری برجسته
piece de resistance	فقره برجسته
alto relievo	برجسته بلند
predominantly	بطور برجسته
in relief	بطور برجسته
smatt	برجسته زیرکانه
signally	بطور برجسته
bas relief	برجسته کوتاه
bas relief	نقش کم برجسته
palmy	برجسته کامیاب
bas-relief	نقش کم برجسته
bas-reliefs	برجسته کوتاه
bas-reliefs	نقش کم برجسته
premiere	هنرپیشه برجسته