Dictiornary-Farsi | برداشته شدنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
removable	برداشته شدنی


Other Matches

lapsable	سلب شدنی ساقط شدنی برگشتنی
lapsible a	ساقط شدنی باطل شدنی
trainable	تربیت شدنی قطار شدنی
irremovable	برداشته نشدنی ثابت
warped surface	سطح تاب برداشته
the murder is out	پرده از روی کار برداشته شد
A big load was taken off my back.	بار سنگینی از دوشم برداشته شد
He wants to bite off more than he can chew.	لقمه بزرگتر از دهانش برداشته
bound barrel	لولهای که در اثر حرارت تاب برداشته
sententiously	چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
phototype	کلیشهای که از عکس برداشته شده است
the fish smacks of the tin	ماهی بوی حلبی را برداشته است
atrip	لنگر از زمین برداشته امادهء حرکت
removability	ناپایداری امادگی برای برداشته شدن
irremovability	حالت چیزی یا کسی که از جای خود برداشته نشود
chip off the old block <idiom>	(هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
An investigation has already been instigated.	قدم اول برای بررسی پیش از این برداشته شده بود .
war head	قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
perishable goods	کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
access panel	پانل یا قابی که برای اسانترکردن تعمیرات وبازرسی براحتی برداشته و یانصب میشود
e f t a (european free trade association	فنلاند که تعرفه گمرکی و سود بازرگانی را درمعاملات فیمابین خود ازمیان برداشته اند
markers	علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
marker	علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
port a punch card	علامتی تجاری برای نوع خاصی از کارت منگنه باقسمتهای سوراخ شده که میتواند با یک مداد یا قلم کاملا"برداشته شود
aweigh	تازه لنگر برداشته دارای لنگر اویزان
lutine bell	زنگ که ازکشتی قدیمی لوتین برداشته شده و در دفتر شرکت بیمه لویدز نصب گردیده و برای اعلام خبرهای مهم انرا به صدا در می اورند
contrivable <adj.>	شدنی
doable <adj.>	شدنی
feasible <adj.>	شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	شدنی
makeable <adj.>	شدنی
manageable <adj.>	شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	شدنی
achievable <adj.>	شدنی
dissolvable	حل شدنی
solvable	حل شدنی
dissolvable	اب شدنی
doable	شدنی
water-soluble	حل شدنی در آب
pracitcable	شدنی
dissoluble	حل شدنی
solubility	حل شدنی
ramrods	خم شدنی
ramrod	خم شدنی
makable <adj.>	شدنی
collapsible	له شدنی
resolvable	حل شدنی
possible	شدنی
solvency	حل شدنی
workable <adj.>	شدنی
executable <adj.>	شدنی
practicable <adj.>	شدنی
feasible	شدنی
repellency	دفع شدنی
useful <adj.>	اجرا شدنی
removable	معزول شدنی
appropriate [for an occasion] <adj.>	اجرا شدنی
convenient <adj.>	اجرا شدنی
removable	رفع شدنی
functional <adj.>	اجرا شدنی
reducible	ساده شدنی
pulverizable	پودر شدنی
pulverable	پودر شدنی
resolvable	تجزیه شدنی
retractile	جمع شدنی
satiable	اشباع شدنی
perishability	نابود شدنی
satiable	اقناع شدنی
rightable	درست شدنی
persuasible	ترغیب شدنی
rightable	راست شدنی
retracttable	جمع شدنی
makable <adj.>	انجام شدنی
precipitant	تعلیق شدنی
precipitant	جدا شدنی
masticable	جویده شدنی
makable	ساخته شدنی
purposive <adj.>	اجرا شدنی
lacerable	ریش شدنی
lacerable	مجروح شدنی
resoluble	تجزیه شدنی
suitable <adj.>	اجرا شدنی
lapsible a	سلب شدنی
lapsible	ساقط شدنی
lapsible	سلب شدنی
lacerable	پاره شدنی
mibeable	استخراج شدنی
practical <adj.>	اجرا شدنی
proper <adj.>	اجرا شدنی
purpose-built <adj.>	اجرا شدنی
isoable	جدا شدنی
persuasible	تحریک شدنی
purposeful <adj.>	اجرا شدنی
practicable <adj.>	اجرا شدنی
penetrable	سوراخ شدنی
miscible	مخلوط شدنی
minable	استخراج شدنی
lapsable	باطل شدنی
workable <adj.>	انجام شدنی
achievable <adj.>	اجرا شدنی
contrivable <adj.>	اجرا شدنی
wieldy	اداره شدنی
doable <adj.>	اجرا شدنی
feasible <adj.>	اجرا شدنی
vaporizable	بخار شدنی
vaporable	بخار شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا شدنی
executable <adj.>	انجام شدنی
achievable <adj.>	انجام شدنی
contrivable <adj.>	انجام شدنی
doable <adj.>	انجام شدنی
feasible <adj.>	انجام شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام شدنی
makeable <adj.>	انجام شدنی
manageable <adj.>	انجام شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام شدنی
practicable <adj.>	انجام شدنی
transplantable	پیوند شدنی
utilitarian [useful] <adj.>	اجرا شدنی
spoilable	خراب شدنی
spendable	خرج شدنی
spareable	یدکی شدنی
transposable	جابجا شدنی
shrinkable	جمع شدنی
severable	سوا شدنی
severable	جدا شدنی
sectile	بریده شدنی
scrutable	کشف شدنی
saturable	اشباع شدنی
superable	مغلوب شدنی
superimposable	اضافه شدنی
surmountable	فائق شدنی
transmutative	تبدیل شدنی
makeable <adj.>	اجرا شدنی
tractile	کشیده شدنی
manageable <adj.>	اجرا شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا شدنی
tensive	کشیده شدنی
tawie	رام شدنی
tameable	رام شدنی
tamable	رام شدنی
talus	رام شدنی
satisfiable	راضی شدنی
perishable	هلاک شدنی
approachable	نزدیک شدنی
depreciable	کم بها شدنی
exhaustible	تمام شدنی
depreciable	مستهلک شدنی
depletable	تمام شدنی
despairing	مایوس شدنی
abolishable	موقوف شدنی
deducible	استنباط شدنی
decomposable	فاسد شدنی
perceptible	ادراک شدنی
renewable	تجدید شدنی
diffusible	پاشیده شدنی
perishable	فاسد شدنی
ductile	مفتول شدنی
drawable	کشیده شدنی
dissolvable	معاف شدنی
dissolvable	تجزیه شدنی
disposable end item	امادمصرفی شدنی
dispersible	متفرق شدنی
debauchable	بدراه شدنی
abrogable	منسوخ شدنی
crystallizable	بلوری شدنی
archival	بایگانی شدنی
consumable	مصرف شدنی
conquerable	مغلوب شدنی
ascertainable	محقق شدنی
assimilable	جذب شدنی
congealable	بسته شدنی
condensable	غلیظ شدنی
compressible	خلاصه شدنی
applicatory	اعمال شدنی
appeasable	ارام شدنی
annihilable	نابود شدنی
buyable	خریده شدنی
corruptible	گمراه شدنی
corrodible	خورده شدنی
convincible	متقاعد شدنی
convertibility	تسعیر شدنی
contractible	کوچک شدنی
absorbable	جذب شدنی
acidifiable	اسیدی شدنی
consumptible	تمام شدنی
biddability	مزایده شدنی
perishable	نابود شدنی
ionizable	یون شدنی
retractable	جمع شدنی
foregettable	فراموش شدنی
food for powder	کشته شدنی
disposable	مصرف شدنی
weir	سد غرق شدنی
fermentable	ترش شدنی
serviceable	روبراه شدنی
weirs	سد غرق شدنی
forfoitable	ضبط شدنی
incorporation	یکی شدنی
visible	دیده شدنی