Total search result: 64 (4 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
fee tail |
برسد |
|
|
Other Matches |
|
halts |
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود |
halt |
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود |
halted |
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود |
still less |
چه برسد به |
never mind |
چه برسد به |
much less |
چه برسد به |
not to mention <conj.> |
چه برسد به |
let alone <idiom> |
چه برسد به |
let [leave] alone <conj.> |
چه برسد به |
not to speak of <conj.> |
چه برسد به |
to say nothing of <conj.> |
چه برسد به |
and certainly not <conj.> |
چه برسد به |
Heaven help him this time. |
خدابدادش برسد |
attention |
برسد به دست |
attentions |
برسد به دست |
Let her attend to her work . |
بگذار بکارش برسد |
multimillionaire |
میلیونری که ثروتش بچندمیلیون برسد |
Wait up! |
صبر بکن! [تا کسی بیاید یا برسد] |
finallist |
کسی که درمسابقه به مرحله نهایی برسد |
to let it get to that point |
اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد |
It must be put up to the prime minister . |
باید بعرض نخست وزیر برسد |
He's due to arrive at ten. |
او [مرد] قرار است ساعت ده برسد. |
to be a long time in the coming |
خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد] |
iterative process |
فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد |
rendered |
گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد |
would be |
کسیکه دلش میخواهد بمقامی برسد |
would-be |
کسیکه دلش میخواهد بمقامی برسد |
render |
گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد |
adventitious property |
دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد |
renders |
گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد |
his days |
عمرش نزدیک است به پایان برسد |
to be long in coming |
خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد] |
lip |
ضربهای که به لبه سوراخ گلف برسد و در ان نیفتد |
We were afraid lest she should get here too late . |
ترسیده بودیم که مبادا دیر اینجا برسد. |
truncation |
حذف رقم یک عدد تا به یک طول مشخص برسد |
bridge |
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد |
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . |
او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود. |
the sands are running out |
مدت ضرب الاجل نزدیک است بپایان برسد |
wait up for <idiom> |
به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد |
bridges |
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد |
It is due to be signed this afternoon . |
قرار است امروز بعد از ظهر به ا مضاء برسد . |
bridged |
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد |
Method to my madness <idiom> |
هدفی که شخصی دارد هر چند دیوانه وار به نظر برسد |
necessary line |
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد |
perfectionist |
کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد |
perfectionists |
کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد |
assembly line |
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد |
assembly lines |
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد |
padding |
حرف یا رقم افزوده برای پر کردن رشته یا بسته تا به طور مورد نظر برسد. |
reentry vehicle |
مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد |
pad character |
حرف اضافی افزوده شده به رشته یا بسته یا فایل تا به اندازه مورد نظر برسد |
final setting time |
مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند |
linear |
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا به جواب برسد. |
echo |
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود |
echoed |
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود |
echoes |
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود |
echoing |
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود |
tweening |
محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد |
movable |
نوک دیسک مغناطیسی که در روی دیسک حرکت میکند تا به شیار مورد نظر برسد |
warm up |
اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد |
We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years. |
ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده. |
wait condition |
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد |
wait state |
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد |