Dictiornary-Farsi | برطرف نکردنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 107 (6 milliseconds)

English	Persian
insuperable	برطرف نکردنی


Other Matches

irrecusable	رد نکردنی
unquestionable	رد نکردنی
inextricable	حل نکردنی
unquestioning	رد نکردنی
indecipherable	حل نکردنی
inextinguishable	مستهلک نکردنی
indefectible	عیب نکردنی
inviolable	غصب نکردنی
inexplicable	روشن نکردنی
indefeasible	لغو نکردنی
indefeasibility	لغو نکردنی
indeclinable	پرهیز نکردنی
inconsumable	مصرف نکردنی
incredible	باور نکردنی
impenetrable	درک نکردنی
irreproachable	ملامت نکردنی
irreproachable	سرزنش نکردنی
incogitable	درک نکردنی
inapplicable	تطبیق نکردنی
irrepealable	لغو نکردنی
irrepealable	فسخ نکردنی
indecipherable	کشف نکردنی
unwarrantable	توجیه نکردنی
irrepressible	جلوگیری نکردنی
incomprehensible	درک نکردنی
unwarranted	توجیه نکردنی
unbelievable	باور نکردنی
reproachless	سرزنش نکردنی
irreprovable	بی گناه رد نکردنی
reproachless	ملامت نکردنی
inconceivable	تصور نکردنی
irreprehensible	سرزنش نکردنی
irreprehensible	ملامت نکردنی
clear the air	شک را برطرف کردن
overblow	برطرف کردن
resolver	برطرف کننده
pass off	برطرف شدن
surmountable	برطرف کردنی
surmounts	برطرف کردن
eliminated	برطرف کردن
acquit	برطرف کردن
dispels	برطرف کردن
dispelling	برطرف کردن
eliminates	برطرف کردن
dispelled	برطرف کردن
loose	برطرف کردن
eliminating	برطرف کردن
eliminate	برطرف کردن
dispel	برطرف کردن
loosest	برطرف کردن
surmounting	برطرف کردن
resolving	برطرف سازی
looser	برطرف کردن
surmounted	برطرف کردن
surmount	برطرف کردن
fairy tales	داستان باور نکردنی
irreplevisable	رفع توقیف نکردنی
intangible	بغرنج درک نکردنی
flat	ثابت یا تغییر نکردنی
flattest	ثابت یا تغییر نکردنی
imperceptible	نفهمیدنی درک نکردنی
irrepleviable	رفع توقیف نکردنی
inadmissible	ناپسندیده تصدیق نکردنی
fairy tale	داستان باور نکردنی
to be left in disbelief <idiom>	باور نکردنی بودن
demystifies	سر چیزی را برطرف کردن
acquitting	برطرف کردن اداکردن
removing	دورکردن برطرف کردن
remove	دورکردن برطرف کردن
to brak through an obstacle	مانعی را برطرف کردن
to get somebody out of the way	کسی را برطرف کردن
demystified	سر چیزی را برطرف کردن
acquits	برطرف کردن اداکردن
clear the air <idiom>	برطرف کردن سوتفاهمات
he is recovered from his cold	سرما خوردگی او برطرف شد
ground suppressor	برطرف کننده کوتهمداری
demystifying	سر چیزی را برطرف کردن
demystify	سر چیزی را برطرف کردن
antialiasing	برطرف کردن بدنمایی
removes	دورکردن برطرف کردن
inexpiable	مرمت ناپذیر جبران نکردنی
indefensible	غیرقابل اعتذار تصدیق نکردنی
indivertible	انحراف نا پذیر منحرف نکردنی
inexpugnable	حمله نا پذیر منقرض نکردنی
inextensible	بسط نا پذیر منقرض نکردنی
irreclaimable	بازیافت نکردنی درست نشدنی
removal	برطرف سازی نقل مکان
eliminable	حذف کردنی برطرف شدنی
to smooth a difficulty	اشکالی را رفع یا برطرف کردن
inconvincible	اقناع نکردنی شخص متقاعد نشدنی
inconceivable	غیر قابل ادراک باور نکردنی
assoil	اصل تغییر نکردنی مجموع یا حاصل ضرب بخشیدن
selective clock stetching	تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
declaratory statute	هدف ازتصویب این نوع قانون برطرف کردن شک و تردیدی است که در مورد بعضی قوانین بروز میکند
deodorant	برطرف کننده بوی بد ماده دافع بوی بد
deodorants	برطرف کننده بوی بد ماده دافع بوی بد
illmitable	محدود نکردنی محدود نشدنی
removes	دور کردن برطرف کردن
remove	دور کردن برطرف کردن
rectifies	برطرف کردن جبران کردن
lifter	مرتفع کننده برطرف کننده
removing	دور کردن برطرف کردن
rectify	برطرف کردن جبران کردن
rectified	برطرف کردن جبران کردن
shoulders	[اصطلاحا جمع شدگی یا کیس شدن فرش در یک قسمت از آن می باشد که یا در اثر ترافیک و یا قرار دادن نامناسب مبلمان بوجود می آید. در صورتی که برآمدگی فرش برطرف نشود به الیاف آسیب زیادی می رسد و پاره می شود.]
to get over	برطرف کردن طی کردن