English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 139 (7 milliseconds)
English Persian
backwater برعکس پارو زدن
backwaters برعکس پارو زدن
Other Matches
contrariwise برعکس
vice versa برعکس
on the contrary برعکس
per contra برعکس
to the contrary برعکس ان
vice versa <adv.> برعکس
unfavorable برعکس زشت
unlike غیر برعکس
quoted کامای برعکس
overhand رویهم برعکس
quotes کامای برعکس
inverse برعکس مقابل
come full circle <idiom> کاملا برعکس
quote کامای برعکس
quotes دوتای کامای برعکس
quote دوتای کامای برعکس
instead of the other way around بجای برعکس این
instead of vice versa بجای برعکس این
moom dollyo bandea dollyo chagi ضربه پا برعکس دورانی
combination grasp گرفتن معمولی و برعکس
quoted دوتای کامای برعکس
On the contrary , he is very honest. برعکس خیلی هم درستکار است
quote علامت نقل قول یا کامای برعکس
quoted علامت نقل قول یا کامای برعکس
quotes علامت نقل قول یا کامای برعکس
gender changer وسیله تغییر اتصال مادگی به نری و برعکس
sex changer وسیله مبدل اتصال نری به مادگی و برعکس
inverter وسیلهای که جریان متناوب را به مستقیم با برعکس تبدیل میکند
electronic استفاده ازکامپیوتر برای انتقال پول از بانک و برعکس
D type connector اتصالی که شبیه حرف D است . که مانع از نصب برعکس میشود
polarized اتصال لبه که یک سوراخ یا کلید دارد که مانع از نصب آن به صورت برعکس میشود
paddles پارو
rowlock جا پارو
paddle پارو
oars پارو
rowlocks جا پارو
oarsmen پارو زن
oarsman پارو زن
oar پارو
paddling پارو
paddled پارو
shoveled پارو
shovelled پارو
shoveling پارو
shovel پارو
paidle پارو
to trample on پارو
shovelling پارو
oarage پارو
paddler پارو زن
catch پارو به اب
shovels پارو
snow shovel پارو
oars پارو زدن
toss your oars پارو بالا
oar پارو زدن
rowlock ضامن پارو
to ply the oar پارو زدن
single banked boat قایق تک پارو زن
ship your oars پارو بیرون
double banked boat قایق دو پارو زن
boat your oars پارو به قایق
oars forward پارو به جلو
oars down پارو پایین
becket حلقه پارو
sculls پارو زدن
loom دسته پارو
scull پارو زدن
rowed پارو زدن
rows پارو زدن
sculled پارو زدن
row پارو زدن
loomed دسته پارو
looming دسته پارو
looms دسته پارو
rowlocks ضامن پارو
not stage مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
he rows 0 to the minute او دقیقهای سی پارو میزند
give way فرمان با هم پارو بزنید
die پارو زدن شدید
oarlock جایگاه فلزی پارو
to tug at the oar بزحمت پارو زدن
to pull a lone oar تنها پارو زدن
catch بل گرفتن دخول پارو در اب
to pull a good oar خوب پارو زدن
pull a good oar خوب پارو زدن
double banked boat قایق جفت پارو زن
oarsman پارو زن مسابقات قایقرانی
looms قسمت میانی پارو
looming قسمت میانی پارو
loomed قسمت میانی پارو
to row back به عقب پارو زدن
loom قسمت میانی پارو
be in the money <idiom> پول پارو کردن
oarsmen پارو زن مسابقات قایقرانی
back wash حرکت اب در نتیجه پارو زدن
thole چوب یا میله اهرم پارو
sculled حرکت قایق در اب به وسیله پارو
catch a crab تصادفا پارو را داخل اب کردن
finish بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
finishes بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
sculls حرکت قایق در اب به وسیله پارو
scull حرکت قایق در اب به وسیله پارو
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
collimate تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطهای نور یا برعکس
I've shoveled snow all the morning. من تمام صبح برف پارو کردم.
paddled پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddle پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
butting حلقه چرمی دور دستگیره پارو
paddles پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddling پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
quotation marks کاماس برعکس , که در ابتدا و انتهای متن چاپ گرفتنی ایجاد میشود تا مشخس شود از منبع دیگر جدا شده است
feather تیغه پارو راافقی در اب بردن و پاروزدن با مقاومت کم اب و هوا
shells قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shelling قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
pushaway غلطاندن گوی بولینگ از جلوبدن حرکت پارو با دورشدن تیغه از قایق
strike فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strikes فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
reversion برعکس کردن وارونه کردن
interface مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد.
interfaces مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد.
squared تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
scratches سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratched سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratch سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratching سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
strokes حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
skull حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
Soumak بافت سوماک [سوماخ] [این روش بافت که نوعی از گلیم بافی است به سه صورت ساده، ضربیو برعکس بافته شده و در ابتدا و انتهای فرش استفاده می شود. این روش در بافت پارچه، کیسه، پتو و زیر انداز استفاده می شود.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com