English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 32 (3 milliseconds)
English Persian
installation برقراری
installations برقراری
Other Matches
establishments بنا برقراری
enaction برقراری تاسیس
log in برقراری ارتباط
log on برقراری ارتباط
logging in برقراری ارتباط
establishment بنا برقراری
induction برقراری القاء
inductions برقراری القاء
self protection برقراری تامین از خود
canopy release knob دکمه برقراری سایبان
communication security برقراری تامین مخابراتی
logging-on برقراری ارتباط [رایانه شناسی]
pull up اتصال یا برقراری ارتباط با یک سطح ولتاژ
log برقراری ارتباط و شروع به استفاده از وسیله راه دور مثل سرور شبکه
logs برقراری ارتباط و شروع به استفاده از وسیله راه دور مثل سرور شبکه
back wardation خسارت دیر کرد در تحویل سهام برقراری مدت برای تسلیم مبیع
relaxation time فاصله زمانی بین از بین بردن اشفتگی و برقراری حالت تعادل
contention وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
contentions وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
conditional دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
uberrima fides صفتی است که در بعضی از قراردادها که باعث برقراری انواع خاصی از رابطه بین افراد میشود وجودش از شرایط صحت عقل است
private رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
dunkrik treaty معاهده منعقده بین انگلستان وفرانسه به سال 7491 که هدف ان تشریک مساعی دودولت در صورت تجاوز یاتهدید به تجاوز از طرف المان و نیز برقراری تماس اقتصادی دایم بود
close in security برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
VL bus مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL local bus مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
reestablishment of diplomatic relations برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
interfaces 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interface 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com