Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
development
برنامه ریزی تولید محصول جدید
developments
برنامه ریزی تولید محصول جدید
Other Matches
to reprogram
دوباره برنامه ریزی
[جدید]
کردن
[رایانه شناسی]
develops
برنامه ریزی و تولید
develop
برنامه ریزی و تولید
production planning
برنامه ریزی تولید
production resource planning
برنامه ریزی منابع تولید
production planning and control
برنامه ریزی و کنترل تولید
design
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
designs
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
exchanged
دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchange
دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanging
دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanges
دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
planning comission
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
newest
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new-
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
simplex method
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
linear programming
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
oem
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
released
قراردادن محصول جدید دربازار
release
قراردادن محصول جدید دربازار
releases
قراردادن محصول جدید دربازار
analysis
یات هزینههای محصول جدید
launches
قرار دادن محصول جدید در بازار
launch
قرار دادن محصول جدید در بازار
research
توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
researching
توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
researches
توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
researched
توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
launching
قرار دادن محصول جدید در بازار
launched
قرار دادن محصول جدید در بازار
installing
تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
install
تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
installs
تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
development
زمان لازم برای توسعه محصول جدید
developments
زمان لازم برای توسعه محصول جدید
business
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
businesses
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
scheduled wave
امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
pl/m
زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
models
ساختن مدل کامپیوتری محصول جدید یا سیستم اقتصادی و..
modelled
ساختن مدل کامپیوتری محصول جدید یا سیستم اقتصادی و..
modeled
ساختن مدل کامپیوتری محصول جدید یا سیستم اقتصادی و..
model
ساختن مدل کامپیوتری محصول جدید یا سیستم اقتصادی و..
fabrics
محصول تولید
production
تولید محصول
productions
تولید محصول
fabric
محصول تولید
cad
محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
cads
محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
mock-ups
مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
mock-up
مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
produces
تولید کردن محصول
produced
تولید کردن محصول
produce
تولید کردن محصول
neogenesis
تولید جدید
feasibility
امتحان و گزارش درباره کارایی و هزینه محصول جدید که آماده فروش میشود
piece parts
قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
products
محصول تولید شده برای فروش
product
محصول تولید شده برای فروش
products
ول مواد لازم برای تولید یک محصول
product
ول مواد لازم برای تولید یک محصول
generates
محلی که توسط برنامه استفاده میشود که طبق دستورات درون برنامه تولید شده است
generated
محلی که توسط برنامه استفاده میشود که طبق دستورات درون برنامه تولید شده است
generating
محلی که توسط برنامه استفاده میشود که طبق دستورات درون برنامه تولید شده است
generate
محلی که توسط برنامه استفاده میشود که طبق دستورات درون برنامه تولید شده است
apt
یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
renumber
خصوصیت برخی زبانهای کامپیوتری که به برنامه نویس امکان اختصاص دادن مقدار جدید به همه یا برخی از شماره خط های برنامه میدهد
MDs
دستور DOS برای تولید دایرکتوری جدید در دیسک
MD
دستور DOS برای تولید دایرکتوری جدید در دیسک
program product
محصول برنامه
modular
با اتصال بلاکهای کوچک به هم برای تولید محصول مط ابق میل کاربر
directory
در OS/2 , -MS DOS دستور برای تولید دایرکتوری جدید روی دیسک
directories
در OS/2 , -MS DOS دستور برای تولید دایرکتوری جدید روی دیسک
directory
در OS/2 , -MS DOS دستور سیستم برای تولید دایرکتوری جدید روی دیسک
directories
در OS/2 , -MS DOS دستور سیستم برای تولید دایرکتوری جدید روی دیسک
programming
برنامه ریزی
planning
<adj.>
برنامه ریزی
schematization
برنامه ریزی
managements
برنامه ریزی
management
برنامه ریزی
central planning
برنامه ریزی مرکزی
comprehensive planning
برنامه ریزی جامع
national planning
برنامه ریزی ملی
centralized planning
برنامه ریزی متمرکز
product planning
برنامه ریزی محصولات
financial planning
برنامه ریزی مالی
programmed
برنامه ریزی شده
rural planning
برنامه ریزی روستائی
schedules
برنامه ریزی کردن
state planning
برنامه ریزی دولتی
centeralized planning
برنامه ریزی متمرکز
optimal planning
برنامه ریزی مطلوب
optimal planning
برنامه ریزی بهینه
overall planning
برنامه ریزی کلی
social planning
برنامه ریزی اجتماعی
scheduled
برنامه ریزی کردن
adhoc planning
برنامه ریزی روزمره
timing
برنامه ریزی زمانی
population planning
برنامه ریزی جمعیت
educational planning
برنامه ریزی اموزشی
macroplanning
برنامه ریزی کلان
square away
<idiom>
برنامه ریزی کردن
sectoral planning
برنامه ریزی بخشی
program
برنامه ریزی کردن
agricultural planning
برنامه ریزی کشاورزی
programs
برنامه ریزی کردن
linear programming
برنامه ریزی خطی
work out
<idiom>
برنامه ریزی کردن
schedule
برنامه ریزی کردن
goal programming
برنامه ریزی ارمانی
curriculum development
برنامه ریزی درسی
corporate planning
برنامه ریزی شرکت
planning horizon
افق برنامه ریزی
regional planning
برنامه ریزی منطقهای
planning principles
اصول برنامه ریزی
plans
برنامه ریزی کردن
plan
برنامه ریزی کردن
economic planning
برنامه ریزی اقتصادی
dietetics
برنامه ریزی غذایی
ex ante
برنامه ریزی شده
quantitative programming
برنامه ریزی کمی
development planning
برنامه ریزی توسعه
planning system
نظام برنامه ریزی
quadratic programming
برنامه ریزی غیرخطی
planning cycle
دوره برنامه ریزی
family planning
برنامه ریزی خانواده
programming methods
روشهای برنامه ریزی
planning horizon
مدت برنامه ریزی
dynamic programming
برنامه ریزی پویا
planning model
الگوی برنامه ریزی
imperative planning
برنامه ریزی اجباری
consolidated planning
برنامه ریزی تلفیقی
personnel development
برنامه ریزی استخدامی
contract scheduling
برنامه ریزی قرارداد
generators
ای که برنامههای جدید طبق قوانین یا مشخصات ای که کاربر تنظیم کرده است تولید میکند
generator
ای که برنامههای جدید طبق قوانین یا مشخصات ای که کاربر تنظیم کرده است تولید میکند
synthetic address
محل استفاده شده در برنامه که توسط دستورات درون برنامه تولید شده است
scheduled fire
اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
programmed instruction
دستورالعمل برنامه ریزی شده
nonlinear programming
برنامه ریزی غیر خطی
programmable check
مقابله برنامه ریزی شده
programmed check
مقابله برنامه ریزی شده
generalized planning
برنامه ریزی تعمیم یافته
manpower planning
برنامه ریزی نیروی انسانی
planned saving
پس انداز برنامه ریزی شده
devising
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
inter sectoral planning
برنامه ریزی بین بخشی
planned demand
تقاضای برنامه ریزی شده
material requirements planning
برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
programmed check
بررسی برنامه ریزی شده
programmable terminal
ترمینال قابل برنامه ریزی
programmed label
برچسب برنامه ریزی شده
nonprogrammed halt
توقف برنامه ریزی نشده
devises
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
programmed switch
گزینه برنامه ریزی شده
devise
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
programmed computer
کامپیوتر برنامه ریزی شده
integer programming
برنامه ریزی عدد صحیح
devised
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
long run planning
برنامه ریزی بلند مدت
gosplan
سازمان برنامه ریزی شوروی
multi level planning
برنامه ریزی چند سطحی
directive planning
برنامه ریزی هدایت شده
decentralized planning
برنامه ریزی غیر متمرکز
scheduling
برنامه ریزی کارهای اجرائی
non numeric programming
برنامه ریزی غیر عددی
short run planning
برنامه ریزی کوتاه مدت
financial planning system
سیستم برنامه ریزی مالی
impulse buying
خرید بدون برنامه ریزی
medium term planning
برنامه ریزی میان مدت
machine
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machines
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machined
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
prom
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
proms
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
centrally planned economy
اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
planning programming budgetting
نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
redefine
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefined
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
materials requirements planning
برنامه ریزی مواد مورد نیاز
redefines
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
knock about
<idiom>
بدون برنامه ریزی سفر کردن
harder
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hardest
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
blows
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
hard
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
planned investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
sensitivity analysis
تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
blow
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
redefining
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
programmed i/o
ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
end user
شخصی که از وسیله یا برنامه یا محصول استفاده خواهد کرد
EAPROM
گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
timer switch
سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
electrically
نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
fpla
ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
multimedia
محصول ماکروسافت که امکان تولید برنامههای کاربردی چند رسانهای با استفاده از کتابخانه توابع برای کنترل گردش ویدیو
new
فرمان پاک کردن حافظه وتایپ یک برنامه جدید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com