Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
corporate planning
برنامه ریزی شرکت
Other Matches
planning comission
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
linear programming
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
business
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
scheduled wave
امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
businesses
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
pl/m
زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
apt
یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
management
برنامه ریزی
planning
<adj.>
برنامه ریزی
managements
برنامه ریزی
programming
برنامه ریزی
schematization
برنامه ریزی
rural planning
برنامه ریزی روستائی
sectoral planning
برنامه ریزی بخشی
family planning
برنامه ریزی خانواده
dynamic programming
برنامه ریزی پویا
programs
برنامه ریزی کردن
financial planning
برنامه ریزی مالی
ex ante
برنامه ریزی شده
programming methods
روشهای برنامه ریزی
schedules
برنامه ریزی کردن
quadratic programming
برنامه ریزی غیرخطی
quantitative programming
برنامه ریزی کمی
educational planning
برنامه ریزی اموزشی
economic planning
برنامه ریزی اقتصادی
curriculum development
برنامه ریزی درسی
dietetics
برنامه ریزی غذایی
schedule
برنامه ریزی کردن
adhoc planning
برنامه ریزی روزمره
contract scheduling
برنامه ریزی قرارداد
agricultural planning
برنامه ریزی کشاورزی
programmed
برنامه ریزی شده
consolidated planning
برنامه ریزی تلفیقی
comprehensive planning
برنامه ریزی جامع
centralized planning
برنامه ریزی متمرکز
central planning
برنامه ریزی مرکزی
state planning
برنامه ریزی دولتی
social planning
برنامه ریزی اجتماعی
development planning
برنامه ریزی توسعه
program
برنامه ریزی کردن
scheduled
برنامه ریزی کردن
develops
برنامه ریزی و تولید
work out
<idiom>
برنامه ریزی کردن
square away
<idiom>
برنامه ریزی کردن
develop
برنامه ریزی و تولید
centeralized planning
برنامه ریزی متمرکز
regional planning
برنامه ریزی منطقهای
production planning
برنامه ریزی تولید
planning principles
اصول برنامه ریزی
planning model
الگوی برنامه ریزی
planning horizon
مدت برنامه ریزی
planning horizon
افق برنامه ریزی
planning cycle
دوره برنامه ریزی
personnel development
برنامه ریزی استخدامی
timing
برنامه ریزی زمانی
imperative planning
برنامه ریزی اجباری
overall planning
برنامه ریزی کلی
linear programming
برنامه ریزی خطی
optimal planning
برنامه ریزی مطلوب
optimal planning
برنامه ریزی بهینه
plan
برنامه ریزی کردن
macroplanning
برنامه ریزی کلان
plans
برنامه ریزی کردن
national planning
برنامه ریزی ملی
planning system
نظام برنامه ریزی
product planning
برنامه ریزی محصولات
population planning
برنامه ریزی جمعیت
goal programming
برنامه ریزی ارمانی
scheduled fire
اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
production resource planning
برنامه ریزی منابع تولید
nonlinear programming
برنامه ریزی غیر خطی
nonprogrammed halt
توقف برنامه ریزی نشده
programmable terminal
ترمینال قابل برنامه ریزی
programmed check
بررسی برنامه ریزی شده
material requirements planning
برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
non numeric programming
برنامه ریزی غیر عددی
programmed label
برچسب برنامه ریزی شده
long run planning
برنامه ریزی بلند مدت
multi level planning
برنامه ریزی چند سطحی
financial planning system
سیستم برنامه ریزی مالی
manpower planning
برنامه ریزی نیروی انسانی
medium term planning
برنامه ریزی میان مدت
programmed computer
کامپیوتر برنامه ریزی شده
short run planning
برنامه ریزی کوتاه مدت
devised
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
gosplan
سازمان برنامه ریزی شوروی
programmable check
مقابله برنامه ریزی شده
generalized planning
برنامه ریزی تعمیم یافته
directive planning
برنامه ریزی هدایت شده
planned saving
پس انداز برنامه ریزی شده
planned demand
تقاضای برنامه ریزی شده
production planning and control
برنامه ریزی و کنترل تولید
programmed switch
گزینه برنامه ریزی شده
decentralized planning
برنامه ریزی غیر متمرکز
impulse buying
خرید بدون برنامه ریزی
integer programming
برنامه ریزی عدد صحیح
inter sectoral planning
برنامه ریزی بین بخشی
devising
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devises
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
programmed instruction
دستورالعمل برنامه ریزی شده
programmed check
مقابله برنامه ریزی شده
devise
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
scheduling
برنامه ریزی کارهای اجرائی
proms
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
prom
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
hard
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
harder
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hardest
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
development
برنامه ریزی تولید محصول جدید
developments
برنامه ریزی تولید محصول جدید
centrally planned economy
اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
planning programming budgetting
نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
redefined
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
planned investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
knock about
<idiom>
بدون برنامه ریزی سفر کردن
programmed i/o
ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
sensitivity analysis
تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
materials requirements planning
برنامه ریزی مواد مورد نیاز
blows
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
redefining
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
blow
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
redefine
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefines
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
electrically
نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
fpla
ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
timer switch
سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
EAPROM
گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
cursors
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
blast
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
designs
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
addressable
نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
design
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
cursor
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
to reprogram
دوباره برنامه ریزی
[جدید]
کردن
[رایانه شناسی]
blasts
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
planned economies
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economy
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
delay
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delays
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
preprogrammed
که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
delaying
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
eds
وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
plato
منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
eerom
دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
proms
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
prom
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
robotics
مط العه هوش مصنوعی , برنامه ریزی و سافت مربوط به ساخت رباتها
pla
CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
business
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
businesses
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
ml
یک زبان برنامه نویسی شرکت Language anipulator
programmer
وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
programmers
وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
facsimile
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimiles
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
mission critical
برنامه نرم افزاری ه بدون آن شرکت شما کار نمی:ند
programmable logic array
ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
micropro
یک شرکت نرم افزاری کالیفرنیایی که برای ریزکامپیوترها برنامه تهیه میکند
band street writer
یک برنامه پردازش کلمه که توسط شرکت BUNDSOFTWARE BROADER ساخته شده است
programmable read only memory
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
eprom
PRO مخصوص که در زیرنور شدید ماوراء بنفش میتواند پاک شده و سپس دوباره برنامه ریزی شودmemory only programmableread erasableیک
microsoft word
یک برنامه پردازش کلمه که توسط شرکت microsoft به وجود امده است مایکروسافت ورد
scheduled
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedules
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedule
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
macwrite
برنامه کاربردی پردازش کلمه برای ریزکامپیوتر مک اینتاش که توسط شرکت کامپیوتری APPLE ساخته شده است
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
ACD
سیستم تلفن خاص که میتواند تماسهای متعددی را مدیریت کند و آنها را طبق دستورات برنامه ریزی شده در پایگاه داده ها هدایت کند
telegenic
دارای استعداد شرکت دربرنامههای تلویزیونی مناسب برای برنامه تلویزیونی
api
مجموعهای از توابع و دستورات برنامه استاندارد که به برنامه ساز امکان میدهد با برنامه از طریق برنامه کاربردی دیگر واسط شود
graphics
شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
font da/mover
یک برنامه کمکی است که توسط شرکت اپل تهیه گردیده است و در محیط مکینتاش بکار می رود
masks
وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
mask
وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
Borland
شرکت نرم افزاری که زبانهای برنامه نویسی زیادی را توسعه داده است و نیز سیتمهای پایگاه داده ها و برنامههای صفحه گسترده
electrically
قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
unintended saving
پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
letterhead
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
automatic programming
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
constituent company
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
source
برنامه پیش از ترجمه نوشته شده در زبان برنامه نویسی توسط برنامه نویس
object oriented
روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
new-
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
landing schedule
برنامه پیاده شدن به ساحل برنامه عملیات اب خاکی برنامه فرود
erasable
قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
swapped
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swap
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopped
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
jobs
دستورات کنترل کار یا برنامه کوتاه که پیش از اجرای برنامه باز میشود و سیستم را طبقه نیاز برنامه تنظیم میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com