Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (32 milliseconds)
English
Persian
schedule
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
scheduled
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedules
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
Other Matches
pl/m
زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
plan
برنامه ریزی کردن
work out
<idiom>
برنامه ریزی کردن
schedule
برنامه ریزی کردن
program
برنامه ریزی کردن
plans
برنامه ریزی کردن
programs
برنامه ریزی کردن
square away
<idiom>
برنامه ریزی کردن
schedules
برنامه ریزی کردن
scheduled
برنامه ریزی کردن
knock about
<idiom>
بدون برنامه ریزی سفر کردن
to reprogram
دوباره برنامه ریزی
[جدید]
کردن
[رایانه شناسی]
planning comission
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
facsimiles
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimile
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
simplex method
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
linear programming
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
unintended saving
پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
scheduled wave
امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
businesses
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
business
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
apt
یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
newest
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new-
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
managements
برنامه ریزی
management
برنامه ریزی
programming
برنامه ریزی
planning
<adj.>
برنامه ریزی
schematization
برنامه ریزی
corporate planning
برنامه ریزی شرکت
centeralized planning
برنامه ریزی متمرکز
contract scheduling
برنامه ریزی قرارداد
programmed
برنامه ریزی شده
consolidated planning
برنامه ریزی تلفیقی
planning cycle
دوره برنامه ریزی
programming methods
روشهای برنامه ریزی
central planning
برنامه ریزی مرکزی
comprehensive planning
برنامه ریزی جامع
centralized planning
برنامه ریزی متمرکز
regional planning
برنامه ریزی منطقهای
family planning
برنامه ریزی خانواده
planning horizon
افق برنامه ریزی
quantitative programming
برنامه ریزی کمی
dietetics
برنامه ریزی غذایی
planning principles
اصول برنامه ریزی
quadratic programming
برنامه ریزی غیرخطی
dynamic programming
برنامه ریزی پویا
planning system
نظام برنامه ریزی
imperative planning
برنامه ریزی اجباری
economic planning
برنامه ریزی اقتصادی
goal programming
برنامه ریزی ارمانی
curriculum development
برنامه ریزی درسی
financial planning
برنامه ریزی مالی
educational planning
برنامه ریزی اموزشی
ex ante
برنامه ریزی شده
planning model
الگوی برنامه ریزی
planning horizon
مدت برنامه ریزی
development planning
برنامه ریزی توسعه
population planning
برنامه ریزی جمعیت
rural planning
برنامه ریزی روستائی
production planning
برنامه ریزی تولید
product planning
برنامه ریزی محصولات
optimal planning
برنامه ریزی بهینه
optimal planning
برنامه ریزی مطلوب
macroplanning
برنامه ریزی کلان
personnel development
برنامه ریزی استخدامی
state planning
برنامه ریزی دولتی
linear programming
برنامه ریزی خطی
agricultural planning
برنامه ریزی کشاورزی
overall planning
برنامه ریزی کلی
develops
برنامه ریزی و تولید
adhoc planning
برنامه ریزی روزمره
develop
برنامه ریزی و تولید
timing
برنامه ریزی زمانی
sectoral planning
برنامه ریزی بخشی
national planning
برنامه ریزی ملی
social planning
برنامه ریزی اجتماعی
prediction
از قبل پیش بینی کردن محاسبه کردن
predictions
از قبل پیش بینی کردن محاسبه کردن
scheduled fire
اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
inter sectoral planning
برنامه ریزی بین بخشی
production resource planning
برنامه ریزی منابع تولید
non numeric programming
برنامه ریزی غیر عددی
programmed switch
گزینه برنامه ریزی شده
devise
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devised
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
generalized planning
برنامه ریزی تعمیم یافته
directive planning
برنامه ریزی هدایت شده
production planning and control
برنامه ریزی و کنترل تولید
scheduling
برنامه ریزی کارهای اجرائی
financial planning system
سیستم برنامه ریزی مالی
nonprogrammed halt
توقف برنامه ریزی نشده
short run planning
برنامه ریزی کوتاه مدت
gosplan
سازمان برنامه ریزی شوروی
devises
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devising
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
programmed check
مقابله برنامه ریزی شده
long run planning
برنامه ریزی بلند مدت
integer programming
برنامه ریزی عدد صحیح
programmed label
برچسب برنامه ریزی شده
programmable check
مقابله برنامه ریزی شده
nonlinear programming
برنامه ریزی غیر خطی
programmable terminal
ترمینال قابل برنامه ریزی
programmed instruction
دستورالعمل برنامه ریزی شده
planned demand
تقاضای برنامه ریزی شده
manpower planning
برنامه ریزی نیروی انسانی
material requirements planning
برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
decentralized planning
برنامه ریزی غیر متمرکز
programmed check
بررسی برنامه ریزی شده
impulse buying
خرید بدون برنامه ریزی
planned saving
پس انداز برنامه ریزی شده
programmed computer
کامپیوتر برنامه ریزی شده
medium term planning
برنامه ریزی میان مدت
multi level planning
برنامه ریزی چند سطحی
proms
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
prom
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
redefining
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
centrally planned economy
اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
blow
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
programmed i/o
ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
redefined
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
blows
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
sensitivity analysis
تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
development
برنامه ریزی تولید محصول جدید
materials requirements planning
برنامه ریزی مواد مورد نیاز
hardest
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
harder
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
redefines
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
hard
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
redefine
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
developments
برنامه ریزی تولید محصول جدید
planning programming budgetting
نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
planned investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
fpla
ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
electrically
نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
timer switch
سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
EAPROM
گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
planned target
اماج طرح ریزی شده هدف پیش بینی شده
cursor
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
addressable
نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
cursors
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
designs
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
blasts
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
blast
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
design
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
planned economies
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economy
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
concurrent
اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
design
طرح ریزی کردن
contrived
طرح ریزی کردن
molded
قالب ریزی کردن
to fill up an excavation
خاک ریزی کردن
mould
قالب ریزی کردن
moulded
قالب ریزی کردن
moulds
قالب ریزی کردن
structures
پی ریزی کردن ساختار
swage
قالب ریزی کردن
molds
قالب ریزی کردن
designs
طرح ریزی کردن
contrive
طرح ریزی کردن
mold
قالب ریزی کردن
outlining
طرح ریزی کردن
outlined
طرح ریزی کردن
structuring
پی ریزی کردن ساختار
metals
: سنگ ریزی کردن
To lay the foundation.
پی نهادن ( پی ریزی کردن )
found
قالب ریزی کردن
founds
قالب ریزی کردن
plotted
طرح ریزی کردن
outline
طرح ریزی کردن
outlines
طرح ریزی کردن
contriving
طرح ریزی کردن
plans
طرح ریزی کردن
plots
طرح ریزی کردن
constructed
طرح ریزی کردن
construct
طرح ریزی کردن
plot
طرح ریزی کردن
metal
: سنگ ریزی کردن
plan
طرح ریزی کردن
projects
طرح ریزی کردن
constructing
طرح ریزی کردن
projected
طرح ریزی کردن
project
طرح ریزی کردن
contrives
طرح ریزی کردن
structure
پی ریزی کردن ساختار
constructs
طرح ریزی کردن
embank
خاک ریزی کردن
plato
منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
eds
وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
preprogrammed
که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
delay
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delaying
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delays
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
mode
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه
modes
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com