Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 173 (8 milliseconds)
English
Persian
dark horse
برنده غیرمترقبه
dark horses
برنده غیرمترقبه
Other Matches
supervene
غیرمترقبه بودن
windfall
سود غیرمترقبه
windfalls
سود غیرمترقبه
unexected
غیرمنتظره غیرمترقبه
serendipity
تحصیل نعمت غیرمترقبه
act of God
قوه جابره حوادث غیرمترقبه
acts of God
قوه جابره حوادث غیرمترقبه
forcemajeure
حادثه فوق العاده یا غیرمترقبه
deusexmachina
شخص یا چیزی که بطور غیرمترقبه فاهر میشود
frustrations
غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
supervening impossibility of performance
غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
frustration
غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
mutilator
برنده
winning
برنده
winnings
برنده
winner
برنده
discoverers
پی برنده
discoverer
پی برنده
winners
برنده
high proof
برنده
conductive
برنده
incisory
برنده
incisor tooth
برنده
deferent
برنده
foretooth
برنده
cutters
برنده
scissile
برنده
cutting
برنده
vehicles
برنده
vehicle
برنده
heuristic
پی برنده
trenchant
برنده
portative
برنده
cutter
برنده
incisive
برنده
deferent
بیرون برنده
cutting head
نوک برنده
winner of a match
برنده مسابقه
gestatorial
برنده پاپ
wearing
تحلیل برنده
achiever
از پیش برنده
winners
برنده بازی
shoo-in
<idiom>
برنده مطلق
booster
بالا برنده
boosters
بالا برنده
persi
برنده سر دیو
annihilator
از بین برنده
dissolvent
حل کننده برنده
edge tool
الت برنده
propulsive
جلو برنده
promotor
پیش برنده
prizewinner
برنده جایزه
prizer
برنده جایزه
lacerative
برنده یا درنده
matrolinous
بارث برنده
perseus
برنده سر دیو
medalist
برنده مدال
resolutive
تحلیل برنده
incisively
بطور برنده
edged tool
الت برنده
utilizer
بکار برنده
uplifter
بالا برنده
winning move
حرکت برنده
gonfalonier
برنده پرچم
highest bidder
برنده مزایده
impeller
پیش برنده
impellor
پیش برنده
outpoint
برنده با امتیاز
winner
برنده بازی
winning position
پوزیسیون برنده
medallists
برنده مدال
contender
برنده احتمالی
contenders
برنده احتمالی
users
بکار برنده
user
بکار برنده
decision
برنده با امتیاز
decisions
برنده با امتیاز
heiress
ارث برنده زن
heiresses
ارث برنده زن
victors
برنده مسابقه
victor
برنده مسابقه
medallist
برنده مدال
raider
یورش برنده
medalists
برنده مدال
promoters
پیش برنده
promoter
پیش برنده
uptake
بالا برنده
raiders
یورش برنده
propelling
پیش برنده
Nobel laureate
برنده جایزه نوبل
limivorous
فرو برنده گل ولای
jackpot
برنده تمام پولها
Nobel Prize winner
برنده جایزه نوبل
raise the hand
بالابردن دست برنده
decisions
برنده کشتی با امتیاز
myrmecophilous
بهره برنده ازمورچه
nonwinner
هرگز برنده نشده
decision
برنده کشتی با امتیاز
walk all over someone
<idiom>
براحتی برنده شدن
carry the day
<idiom>
برنده یا موفق شدن
won ending
اخر بازی برنده
winterer
بسر برنده زمستان
jackpots
برنده تمام پولها
emasculatory
برنده نیروی مردی
cutler
فروشنده الات برنده
backsword
شمشیر یک لبهء برنده
bearing capacity
قدرت برنده باربرد
benefic
فایده برنده نیکوکار
emasculative
برنده نیروی مردی
liquidator
برچیننده از بین برنده
chung seung
برنده هوگوابی تکواندو
liquidators
برچیننده از بین برنده
emulous
رشک برنده طالب
file cutter
قسمت برنده سوهان
painstakingly
ساعی رنج برنده
benefitical
منتفع فایده برنده
painstaking
ساعی رنج برنده
emergency drill
تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
gulf
هر چیز بلعنده وفرو برنده
gulfs
هر چیز بلعنده وفرو برنده
to ease to a victory
به سادگی برنده شدن
[ورزش]
to scramble a victory
بزحمت برنده
[پیروز]
شدن
sharp tongued
بکار برنده سخنان زننده
scissors
چیز برنده قطع کننده
maidens
اسبی که هنوز برنده نشده
maiden
اسبی که هنوز برنده نشده
To win on points.
با امتیاز برنده شدن ( در مسابقات )
assimilator
تحلیل برنده همانند سازنده
cutting angle
سطح برنده تیغه برش
hellward
سوی دوزخ بر بدوزخ برنده
hoong seung
برنده هوگو قرمز تکواندو
hybrid propulation
نیروی پیش برنده مختلط
novillero
گاوبازی که هنوز برنده نشده
blade
قسمت برنده لبههای تیغ دار
runner up
دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
dye-remover
از بین برنده رنگ
[سفید کننده]
runners-up
دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
procrustean
بوسیله اعمال زورکاری از پیش برنده
runner-up
دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
cupholder
برنده گلدان جایزه در مسابقه نهایی
waltz off with
<idiom>
فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
I have not played my trump ( winning ) card .
ورق برنده را هنوز رو نکره ام ( بازی نکردم )
shoo in
کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
open water
فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
defoliating agent
عامل از بین برنده برگ وسبزینه درختان
defoliants
مواد از بین برنده برگ وسبزینه درختان
The tongue is not steel , yet it cuts.
<proverb>
زبان اگر چه فولاد نیست اما برنده است .
photo finish
استفاده از عکس برای تعیین برنده مسابقه فشرده
ingestive
بشکم برنده وابسته به قورت و بلع دادن خوراک
maiden race
مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
free-for-all
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
compound helicopter
هلی کوپتری که مجهز به سیستم جلو برنده کمکی است
saving
قرارداد بین سوارکاران مسابقه برای تقسیم جایزه برنده
free-for-alls
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
winner's circle
محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
long shot
شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
adjudicated
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
selling race
مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
skittle
که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
medalists
دارای مدال برنده مدال
medalist
دارای مدال برنده مدال
medallist
دارای مدال برنده مدال
medallists
دارای مدال برنده مدال
broached
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com