English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
emasculative برنده نیروی مردی
emasculatory برنده نیروی مردی
Other Matches
hybrid propulation نیروی پیش برنده مختلط
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
wirility مردی رجولیت قوه مردی
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
magneto electricity نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
e.m.f force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernaut نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernauts نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
manhood مردی
masculinity مردی
man مردی
mans مردی
virility مردی
expeditionary نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
pintle الت مردی
virile strength قوت مردی
desex از مردی افتادن
An old man. پیر مردی.
penes الت مردی
penises الت مردی
pudendal virile اکت مردی
masculinity حالت مردی
penis الت مردی
membrum الت مردی
desexualize از مردی افتادن
emasculated از مردی انداختن
emasculating از مردی انداختن
emasculate از مردی انداختن
emasculates از مردی انداختن
unmans از مردی انداختن
unmanning از مردی انداختن
unman از مردی انداختن
phallism پرستش الت مردی
the man to whom you spoke مردی که باوسخن گفتید
virility قوه مردی نیرومندی
electromotive force نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
I dare you tell her yourself . اگر مردی خودت به او بگو؟
coiffures مردی که سلمانی زنانه باشد
coiffure مردی که سلمانی زنانه باشد
enslaver زنی که مردی را اسیرزیبایی خودمیسازد
raftsman مردی که الوار را بهم می چسباند
man millner مردی که بکارهای خرد وبیهوده می پردازند
wittol مردی که میداند زن او خراب وفاحشه است
he is a man of queer habits مردی است دارای عادتهای غریب
grass widower مردی که از زنش جدا شده مرد بیوه
ladies' man مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
She married a man old eonugh to be her father. با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
ladies' men مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
lady's man مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force نیروی دشمن نیروی مخالف
buoyancy نیروی بالابر نیروی شناوری
jilts زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilted زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilt زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
co respondent مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
barman مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
I dare you to say it to his face. خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
barmen مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
winnings برنده
vehicle برنده
vehicles برنده
winners برنده
conductive برنده
winning برنده
heuristic پی برنده
incisor tooth برنده
cutters برنده
cutter برنده
portative برنده
deferent برنده
scissile برنده
cutting برنده
trenchant برنده
foretooth برنده
incisory برنده
discoverers پی برنده
mutilator برنده
discoverer پی برنده
high proof برنده
incisive برنده
winner برنده
promotor پیش برنده
medallist برنده مدال
medalists برنده مدال
dark horses برنده غیرمترقبه
users بکار برنده
victor برنده مسابقه
achiever از پیش برنده
user بکار برنده
prizewinner برنده جایزه
deferent بیرون برنده
victors برنده مسابقه
lacerative برنده یا درنده
decisions برنده با امتیاز
highest bidder برنده مزایده
decision برنده با امتیاز
impeller پیش برنده
contenders برنده احتمالی
contender برنده احتمالی
impellor پیش برنده
incisively بطور برنده
gonfalonier برنده پرچم
gestatorial برنده پاپ
resolutive تحلیل برنده
dissolvent حل کننده برنده
edge tool الت برنده
edged tool الت برنده
medallists برنده مدال
prizer برنده جایزه
raider یورش برنده
raiders یورش برنده
promoters پیش برنده
winners برنده بازی
winner of a match برنده مسابقه
boosters بالا برنده
booster بالا برنده
winning move حرکت برنده
winning position پوزیسیون برنده
heiress ارث برنده زن
heiresses ارث برنده زن
dark horse برنده غیرمترقبه
uptake بالا برنده
wearing تحلیل برنده
winner برنده بازی
shoo-in <idiom> برنده مطلق
promoter پیش برنده
outpoint برنده با امتیاز
propulsive جلو برنده
perseus برنده سر دیو
persi برنده سر دیو
uplifter بالا برنده
annihilator از بین برنده
utilizer بکار برنده
medalist برنده مدال
propelling پیش برنده
matrolinous بارث برنده
cutting head نوک برنده
myrmecophilous بهره برنده ازمورچه
liquidator برچیننده از بین برنده
liquidators برچیننده از بین برنده
jackpot برنده تمام پولها
painstakingly ساعی رنج برنده
nonwinner هرگز برنده نشده
file cutter قسمت برنده سوهان
limivorous فرو برنده گل ولای
painstaking ساعی رنج برنده
raise the hand بالابردن دست برنده
jackpots برنده تمام پولها
emulous رشک برنده طالب
decisions برنده کشتی با امتیاز
carry the day <idiom> برنده یا موفق شدن
Nobel laureate برنده جایزه نوبل
won ending اخر بازی برنده
winterer بسر برنده زمستان
benefitical منتفع فایده برنده
backsword شمشیر یک لبهء برنده
bearing capacity قدرت برنده باربرد
benefic فایده برنده نیکوکار
walk all over someone <idiom> براحتی برنده شدن
chung seung برنده هوگوابی تکواندو
decision برنده کشتی با امتیاز
cutler فروشنده الات برنده
Nobel Prize winner برنده جایزه نوبل
assimilator تحلیل برنده همانند سازنده
hoong seung برنده هوگو قرمز تکواندو
to scramble a victory بزحمت برنده [پیروز] شدن
scissors چیز برنده قطع کننده
gulf هر چیز بلعنده وفرو برنده
to ease to a victory به سادگی برنده شدن [ورزش]
cutting angle سطح برنده تیغه برش
hellward سوی دوزخ بر بدوزخ برنده
To win on points. با امتیاز برنده شدن ( در مسابقات )
sharp tongued بکار برنده سخنان زننده
novillero گاوبازی که هنوز برنده نشده
maidens اسبی که هنوز برنده نشده
maiden اسبی که هنوز برنده نشده
gulfs هر چیز بلعنده وفرو برنده
army aircraft هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
blade قسمت برنده لبههای تیغ دار
cupholder برنده گلدان جایزه در مسابقه نهایی
runners-up دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
runner-up دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
runner up دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
dye-remover از بین برنده رنگ [سفید کننده]
waltz off with <idiom> فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
procrustean بوسیله اعمال زورکاری از پیش برنده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com